در این نوشتار سخن از مردی است که مردانه و سرافرازانه چون سرو با قامتی برافراشته بر سلوک فکری و مبارزاتیاش، عاشقانه و جانانه ایستاد و کوچکترین لغزش و سستی از خود بروز نداد و تمامی تعلقات مادی و دنیوی به رغم برخوردار بودن از آنها، ولی هیچ کدام کوچک ترین خللی در آرمان والایش نداشت.
مردي كه جان شیرینش را عاشقانه و شیداگونه در طبق اخلاص راستینش نهاد تا به عنوان مبارزي بارز قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در لرستان شناخته شود و با اتکا به جوهر درونش که مالامال و برگرفته از گوهری ناب که همانا "آگاهی و آزادی "فوران گشته بود و رسالت و مسئولیت خویش را چون عقابی تیزپرواز، سبکبال و رها بر علیه ابرهای جهل و تاریکی و جور زمانه و تا برآمدن طلوع آفتاب و گستره روشنایی میدید، لحظهای از پرواز و تکاپو و جهش در این وادی حقیقت و عدالت باز نایستاد تا وجودش شاهدی زنده باشد بر عصر و زمانهای که جمود و بیعملی و نتوانستن و به کنج عزلت خزیدن، سرنوشت محتومی است که فرومایگان و دنیاپرستان، جبر زمانش میدانستند که از آن گریزی نیست ولی پزشک بیبیم ديار ما چون سفیدکوه، سرافرازانه ایستاد تا رسواگر قابیلیان زمان باشد و آزادی و عدالت را در فراسوی زمان حتی به قیمت فداشدن و از خود گذشتن برای مردمانش به عنوان مشق روزگار تا از برش کنند تا توانستن و رهایی را بر لوح زمان حک کنند.
تنها موتور محرکهاش آگاهی است و اراده که پزشک سرافراز و مبارز لرستانی، آئینه تمام نمایش بود به وسعت تاریخ. تاریخی که در برابر خیزش بزرگ مردانی چون او سر تعظیم فرود میآورد و گواهیدهنده راستین آن در بستر زمان در همه عصرها و نسلهاست و روزگار این چنین بر خود میبالد که چنین انسانهای بزرگی را در دامن خویش پرورش داده که ندای رهایی و آزادیشان در هر کوی و برزن طنینانداز است که حتی بیهمتایشان را قاصدکهای پاییزی با آمدنشان بشارت و نوید میدهند.
آری دکتر "هوشنگ اعظمیلرستانی" پزشک دردمند و انساندوست و مبارز که ذره ذره وجودش خدمت و دستگیری از مردم به ویژه فرودستان و فراموششدگان بود و چنان عطشی از خدمت به اینان از خود نشان میداد که آدمی مات و حیران میماند که رمز این دلدادگی و عاشقی و خود ساختگی چیست که این چنین انسان وجود و هستی خویش را در راه خدمت به همنوعانش عاشقانه و رها از هر گونه قید و بند حلاج وار در بینهایت اخلاص و انسانیت به عرصه ظهور میرساند که جاودانگی تنها مزد روزگار برای او در فراخنای زمان باشد.
هوشنگ اعظمی فرزند مرتضيخان (1370-1294) فرزند عليمردانخان بيرانوند (1301-1256) معروف به "مَردو" سال 1315 در شهر مشهد که پدرش به آنجا تبعید شده بود به دنیا آمد.
پدرش مرتضیخان از چهرههای سرشناس و متنفذ و از تبار و دودمانی سرشناس در لرستان بود كه در دوره اول مجلس شوراي اسلامي پس از پيروزي انقلاب، به مجلس راه يافت.
پدرش مرتضیخان از چهرههای سرشناس و متنفذ و از تبار و دودمانی سرشناس در لرستان بود كه در دوره اول مجلس شوراي اسلامي پس از پيروزي انقلاب، به مجلس راه يافت.
وی از علاقهمندان و پیروان دکتر محمد مصدق بود که حتی بعد از کودتای 28 مرداد 1332 دستگیر و به تهران منتقل گردید که بر اثر فشار و ایستادگی عشایر لرستان و بیم شورش به دستور محمدرضا پهلوی آزاد گردید. بعد از تبعید رضاه شاه در سال 1320 خانواده دکتر اعظمي از خراسان به لرستان سرزمین آبا و اجدادی مراجعت نمودند و تبعید اجباری و ظالمانهشان به پایان رسيد.
هوشنگ در همان اوان نوجوانی از روحیه و ویژگیهای اخلاقی خاصی برخوردار بود که به هیچ عنوان در برابر زورگویی و ستم و قلدری سر تسلیم فرود نمیآورد.به عنوان نمونه در دوران دبیرستان دو نفر از دانشآموزان به اصطلاح قلدر که به پشتوانه اقوامشان که از عوامل حکومتی بودند قصد آزار و اذیت دیگر دانشآموزان را داشتند، هوشنگ در دفاع از آنها به مشاجره و مقابله بر میخیزد و آنها را سر جای خویش مینشاند که دیگر هوس آزار و اذیت دانشآموزان ديگر را نداشته باشند. همین روحیه ظلمستیزانه اش همواره با او عجین گشته و از خصائص بارز شخصیتیاش بود و همچنین در دوران دانشآموزی در دبیرستان پهلوی بروجرد نقش ممتاز و برجستهای در آگاهی بخشی از رویدادهای سیاسی و اجتماعی به هم سن و سالهای خود را بر عهده داشت و آنها را نسبت به سرنوشت عمومی جامعه و تحولات مربوط به آن و درک شرایط سیاسی و نابرابریهای اجتماعی آگاه می ساخت و مسئولیت و رسالت خویش را همواره در این وادی جست و جو میکرد.
بعد از اتمام دوران دبیرستان در دانشکده پزشکی اصفهان پذیرفته شد و برای ادامه تحصیل به آن شهر عزیمت نمود و فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی خود را از سر گرفت و به عنوان لیدر حرکتهای دانشجویی علیه دستگاه وقت شناخته می شد، به طوری که بارها از طرف ساواک احضار و مورد بازخواست و بازجویی قرار گرفت و به زندان افتاد.
اعتراض خیل دانشجویان را نسبت به بازداشت و زندانش در محیط دانشگاه به همراه داشت ولی هیچ گاه از مسیر مبارزه و افشاگریاش علیه حکومت طاغوت دست نکشید. پس از اتمام تحصیلات در دانشکده پزشکی اصفهان به خرمآباد مراجعه نمود و اقدام به دایر نمودن و تاسیس مطب پزشکی در خیایان قیام سابق بالاتر از سبزه میدان کنونی نمود که سر آغاز فصل نوینی از حیات زندگی سیاسی- اجتماعی ایشان میباشد.
مرحوم دکتر اعظمی که پیکره و هستی خویش را در خدمت و رسیدگی به حال مردم میدید و عاشقانه به آنها عشق میورزید به زودی آوازه و شهرتش در خدمت به مردم در هر کوی و برزن همهگیر گشت و از تمامی اقصی نقاط استان و شهرها و روستاهای مجاور برای معالجه و مداوا به سوی مطبش سرازیر گشتند و انبوه جمعیت مراجعه کنندگان بیمار نشان از صفا و صمیمت این یگانه دوران میداد که دست مسیحایی اش مرهمی بود بر درمان مردمان بینوا و بیبضاعت، حتی تا آنجا که بیماری که بر اثر مارگزیدگی حالش بسیار بد بود، زندهیاد اعظمی با مکیدن جای گزیدگی مار بدون توجه به خطر سرایت سم به بدن خویش، بیمار را از مرگ حتمی نجات داد تا معناگر واقعی انسانیت و پزشک بودن را در عمل اثبات نماید که حتی جان خویش را برای نجات جان بیماران در معرض خطر قرار میداد.
از مساعدت و خدمات ویژهاش نسبت به بیماران میتوان به ویزیت کاملا رایگان اشاره کرد که حتی داروهای بیماران مستمند و ندار را با هماهنگی که با داروخانه انجام داده بود و رمز مشترکشان(نسخه را بپیچ) متقبل میگشت و حتی با بستری کردن بیماران وخیم در ساختمان مطب که نسبتا بزرگ و محل استراحت و زندگی خود و همسرش بود، مضایقه نمیکرد و حتی خرج سفر برگشتن بیمارانی که از نواحی دوردست آمده بودند در صورت نیاز بر عهده میگرفت که شرافت و بزرگیش را نمیتوان در غالب واژگان توصیف نمود و همین فقر و محرومیت مردم بود که دکتر خود با تمام وجودش آن را لمس و احساس مینمود و درونش پر از درد و ایثار بود بر حال زار مردمانش.
سراپا احساس مسئولیت و تعهد نسبت به فقر و تنگ دستی مردم، که سرچشمه و مولود آن را حکومت فاسد و دیکتاتوری پهلوی می دانست،که برای معالجه و درمان خویش عاجز و مستاصل میباشند. در این شرایط و با توجه به فساد سیستماتیک و لجامگسیخته در نظام پهلوی و دیکتاتوری خشن و سرکوب که همه منفذهای اصلاح را بسته بود و ایجاد فضای خفقان و استبداد بخشی از کوشندگان و مبارزان راه آزادی به این جمعبندی و نقطه رسیدن که تنها گزینه نهایی مبارزه مسلحانه با رژیم طاغوت میباشد.
دکتر اعظمی تحت تاثیر روشها و مدلهای مبارزاتی افرادي نظير ارنستو چهگوارا، برنامه خویش را جهت مبارزه مسلحانه پارتيزاني در «کوهستانهای لرستان» با توجه به موقعیت حساس و مهم بودن منطقه در جهت شناسایی نقاط مهم متمرکز نمود که با هم فکران و همرزمانش جهت آغاز مبارزهای علنی و همهگیر در حال فراهم آمدن مقدمات آن بود.
بعد از آخرین دیدار و جدایی از همسرش خانم "فریده کمالوند" دوران طولانی از غیبت ناگهانی وي آغاز گردید و با توجه به غیبت طولانیاش در مراجعه به مطب و لو رفتن نقشه و استراتژی آنها توسط ساواک، منجر به دستگیری بسیاری از اقوام و اطرافیانش از جمله همسرش که به حبس ابد محکوم گردید و بعد از تحمل 5 سال از محکومیتش با وقوع انقلاب آزاد شد.
چه مشقتها و شکنجههایی که ساواک بر آنها تحمیل كرد تا به زعم خودشان به مخفیگاه و مکان هوشنگ دست پیدا کنند، غافل از آن که هیچ کس از سرنوشت و غیبتش اطلاع نداشت. متاسفانه سرنوشت دکتر اعظمی در هالهای از ابهام قرار گرفت و هیچ گاه اطلاع دقیق و مشخصی از سرنوشتش به دست نیامد تا این که در جراید آن زمان به عنوان کسی که در درگیری با ساواک کشته شده است درج گردید و این تنها سرنخ و اطلاعی بود که از او منتشر شد ولی هیچ گاه اطلاع موثق و حتمی در مورد کم و کیف چگونه کشته شدن و سرنوشت جنازه وي منتشر نگردید.
همین خبر موجب شد که سیل عظیمی از جمعیت مردان و زنان لر که گویی پاره تنشان را از دست دادهاند سوگوارانه و مویهکنان، دسته دسته به صورت خودجوش به عزاداری در اقصینقاط استان پرداختند که اوج وفاداری و دل دادگیشان را به این مرد بزرگ ارزانی داشتند و 25 ارديبهشتماه 1355 لرستان در ماتم عزای یکی از فرزندان راستینش فرو رفت.
در پایان برای آشنایی و شناخت بیشتر با این رادمرد عرصه مبارزه و خدمت با بیداد و ستم، همه علاقهمندان را به مطالعه کتاب یادهای ماندگار (خاطرات من و همسرم هوشنگ اعظمی) نوشته فریده کمالوند توصیه مینمایم.
محسن رستمي/ خرمآباد
دیدگاهها
جا دارد برای قدردانی از این پزشک مردمی و دوستدار مستضعفین دوباره بیمارستانی به نام ایشان شود.
یاد و نام دکتر اعظمی بواسطه خدمات انساندوستانه اش همیشه در قلب تپنده مردم این دیار جاودانه خواهد ماند.
دکتر هوشنگ در برابر حاکمان زر و زور و تزویر به مانند کوه استوار و پابرجا ایستادگی کرد.
روحش شاد و یادش گرامی باد...
ثبت است در جریده عالم دوام ما.
مهم این نیست که اسم خیابونا و بیمارستان ها به نام ایشون باشه-مهم اینه که در قلب ما نام ایشون تا ابد زنده است.
عقابی چی اعظمی دش بکه لونه
آگاه عزیز
معلومه این فقره رو آگاهی نداری.
شايسته است در هر شهري از استان لرستان بيمارستاني به نام دكتر هوشنگ اعظمي ناميده شود تاياد ايشان براي هميشه تاريخ بعنوان انساني خدوم به مردم محروم زنده بماند و منش و كردار ايشان بعنوان الگويي براي نسلهاي بعد باقي بماند. روحش شاد براي ايشان طلب مغفرت و علو درجه داريم.
امید ک نام خیابانها مزین به این اسم شریف باشد
حق مسلم هر انسانیست که آگاهی نسبت به بزرگان را از آنها دریغ نکنیم بزرگان آگاهی