یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

افسانه‌ی لُری برای شب چله
هم اَمیل رت هم مَمیل، دایا بی‌کس بی
چُمَتِش دِ مینِ تَش ها می‌کِنَ دی
در شب چله برای بچه‌هایی که نزد خانواده‌های خود نشسته‌اند پرسش‌هایی در مورد فصل‌ها پیش می‌آید که بزرگ‌ترها با خوشرویی در مورد فصل‌ها توضیحاتی می‌دهند، به خصوص فصلی که آغاز شده و ارمغانی از برف و باران و سرما به همراه دارد و معمولا افسانه‌ی «امیل» ami و «ممیل»mamil را برای بچه‌ها می‌گویند.
این دو نام‌های دو برادر زمستانی یعنی «چله گپه» cella gapa (چله بزرگ _ چهل روز اول زمستان) و «چله کوشکه» cella koska (چله کوچک _ چهل روز بعد از زمستان) هستند که اولی یعنی «چله بزرگ» از اول دی‌ماه الی یازدهم بهمن‌ماه و دومی یعنی “چله کوچک” از یازدهم بهمن ماه الی اول اسفند ماه ادامه دارد و افسانه این دو برادر از این قرار است که:
«امیل»amil و «ممیل» mamil دو برادر زمستانی هستند و دو نفس دارند. «امیل» که برادر بزرگ‌تر است دارای نفس «دزد» است که آن در روز چهل و پنجم زمستان در اثر سرمای زیاد مشخص می‌گردد و «ممیل» برادر کوچکتر دارای نفس «آشکار» است و آن در روز پنجاه و پنج زمستان که هوا کمی بهتر می‌شود مشخص می‌شود.
چهل روز که از زمستان می‌گذرد «امیل» (چله بزرگ) به کوه می‌رود و زیر سنگ سیاه و بزرگی می‌نشیند. در این موقع سنگ سیاه بر روی او می‌افتد و «امیل» قادر به بلند کردن سنگ و بیرون کشیدن خودش نیست. پس همان طور زیر سنگ می‌ماند.
پس از سپری شدن پنجاه روز از زمستان «ممیل» (چله کوچک) بفکر برادرش می‌افتد و پیش خود می‌گوید نکند در کوه برای برادرم «امیل» اتفاقی افتاده باشد؟ از این رو برای پیدا کردن برادر خود به کوه می‌رود.
در این زمان است که مردم می‌گویند: هوا خیلی سرد شده و اکنون درست در وسط «ششله ششله» sasela_ sasela هستیم. یعنی تلاقی بین شش روز بعد از رفتن «ممیل» به دنبال برادرش که این دوازده روز هوا بسیار سرد می‌شود و آن از روز چهارم تا شانزدهم بهمن ماه است.
خلاصه «ممیل» بعد از جستجوی فراوان برادرش «امیل» را در حالی که تخته سنگی بر رویش افتاده پیدا می‌کند. خود را به کنار او می‌رساند و هر کاری می‌کند نمی‌تواند تخته سنگ را جابه‌جا کند و برادرش را نجات دهد.
از آن‌جا که «امیل» دارای قدرت سرمای زیادی است، «ممیل» این قدرت را حس می‌کند. از این رو به برادرش «امیل» می‌گوید: اگر من جای تو بودم کاری می‌کردم که: دایا دِ وَرِ تاُوَ هُشکِش بَزِنَ ریش اسبی د لُوِ تژگاه
Daya de var tawva hoskes bazena reys esbi de lo tzga
(یعنی پیرزن در کنار تنور از شدت سرما خشک بشود و پیرمرد در کنار آتشگاه)
و بعد از آن مادر این دو پسر که پیرزنی به نام «زمستان» است سر می‌رسد و از شدت غم پسرهایش، هیمه‌ی نیم‌سوخته‌ای را برمی‌دارد  و دنیا را با آن آتش می‌زند و این چنین است که سرما می‌رود و گرما و بهار سر می‌رسد.
اول قاآرَتو و خیر و خوشی

"شهر كتاب" مايه افتخار خرم‌آباد/ ویردار شهر کتاو بوئید؛ اول‌قارتو هم مارك

افتتاح «شهر کتاب» در خرم‌آباد بی‌شک یکی از مهم‌ترین اتفاقات فرهنگی سال‌های اخیر در لُرستان است.

سال‌ها بود که خرم‌آباد نیاز به یک شهرکتاب داشت اما کسی همت نمی‌کرد که شهر کتاب را به خرم‌آباد بیاورد تا بالاخره چند نفر از بچه‌های اصیل این شهر که پُشت ‌در پشت در خُرمواَ زندگی کرده‌اند تلاش کردند، چراغ این محفل فرهنگی را در خرم‌آباد روشن کنند.

آن‌ها شهر کتاب خرم‌آباد را در 31 شهریور 92 افتتاح کردند.

این مجموعه خیلی زود تبدیل به یک مرکز مهم فرهنگی برای برگزاری جلسه‌های نقد ادبی و رونمایی کتاب و بحث‌های تخصصی در حوزه فرهنگ و هنر شد.

امیدوارم با حمایت شما همشهری‌‌های عزیز، چراغ این مجموعه همیشه روشن بماند.

نشاني شهر كتاب خرم‌آباد: خيابان علوي، نرسيده به ميدان امام خميني‌(ره)، جنب بانك انصار

 رضا  ساکی

از راست: ایمان نقدی، حسام والی‌زاده، محسن شفیع‌زاده، آزاده جباری، رضوان رجبی و حدیث نیکنام از راست: ایمان نقدی، حسام والی‌زاده، محسن شفیع‌زاده، آزاده جباری، رضوان رجبی و حدیث نیکنام



دیدگاه‌ها  

#1 علیرضا 1393-10-01 08:58
خسته نباشید
نقل قول کردن
#2 احمد ساکی 1393-10-01 12:28
تیتر گزارش آن هم به زبان لری اصیل بسیار جالب بود
نقل قول کردن
#3 محسن شیعه پور 1393-10-01 13:00
خداوندشان خیر دهاد...... واقعا باید به دستان پر مهرشان نقش رنگین بوسه کاشت،،،
نقل قول کردن
#4 همکارفرهنکی 1393-10-01 13:05
سلام من هم به نوبه خودم تبریک میگویم به بچه های شهرکتاب وباتوجه به موقعیت شغلی خودم تبلیغات لازم راانجام خواهم داد
نقل قول کردن
#5 کوروش 1393-10-01 14:12
من همشهری غربت نشین هستم که یکبار که به خرم آباد آمدم از این کتابفروشی خرید کردم . ادب و متانت و شم و قریحه فرهنگی و هنری را از رفتار تک تک کارکنان این مجموعه به عینه دیدم . امیدوارم خدواند در این مسیر موفقشان بدارد قطعا و یقینا هر بار که به خرم اباد بیایم نیازمندیهای فرهنگی خود را از این مجموعه تامین می کنم .
نقل قول کردن
#6 شهروند 1393-10-02 19:39
پشت در پشت زندگی کردن در خرم آباد افتخار است میگویند هرکه بی کس تر بود به شهر می امد وآنکه داشت و میتوانست در زاگرس بود اصالت ما لرها به چهار خشت شهر قدیم خرم آباد نیست به فرهنگ لری است این شهری عشایری بازی را جمع کنید
نقل قول کردن
#7 سیامک دالوند 1393-12-12 20:41
ازاین انسانهای باسوادوشیفته فرهنگ وادبیات جز این هم انتظار نمیرود. دستشان مریزاد. من که با اقای محسن شفیع زاده ازسالهای دور دوستی و آشنائی داشته وایشان را فردی مودب و فرهیخته می دانم .خداوند توفیقشان دهاد.
نقل قول کردن
#8 ناصر صفري 1394-02-15 23:31
با سلام و درود خدمت دوستان شهركتاب

بنده هم به نوبه خودم ميخام تشكر كنم از دوستان شهركتاب

مخصوصا آقاي شفيع زاده دوست عزيزم
نقل قول کردن
#9 نگار 1394-03-24 11:40
سلام ... من همیشه از مقابل شهر کتاب عبور میکردم ,خیلی علاقه داشتم بیام داخل و یک دل سیر کتابها رو ورق بزنم و بخونم و لذت ببرم ..حالا که صدها کیلومتر دور شدم ..لحظه شماری می کنم تابستون شروع بشه و بتونم بیام خرم آباد و شهر کتاب .....
نقل قول کردن
#10 نازی 1394-05-06 11:55
باسلام و خسته نباشیدخدمت تمامی بچه های شهرکتاب
من می خوام ازتمامی بچه های شهرکتاب تشکرکنم
بخصوص خانم رجبی ک بامردم بامتانت وخوش رویی
برخوردمیکنه
نقل قول کردن
#11 از دوستان 1394-05-11 15:42
خسته نباشید دوستان شهر کتاب
نقل قول کردن
#12 علی 1394-07-10 23:02
سلام علیکم به بچه ها ی شهر کتاب واقعا بچه های خوب وبا ادبی هستند
نقل قول کردن
#13 ملوس 1395-02-28 22:06
سلامت بچه بجه های شهر کتاب همتون رو دوست دارم امیدوارم همیشه موفق باشید
نقل قول کردن
#14 اوپا سوکی من.PRANCE OF ASIA J. 1395-06-14 16:23
خیلی خوبه ولی یکم قیمتا بالاست
نقل قول کردن
#15 نرگس 1395-07-09 14:10
سلام میشه بدونم شهر کتاب کی افتتاح شده
نقل قول کردن
#16 سلئن اوزرلئت 1395-11-25 22:07
سلا م
نقل قول کردن
#17 لیلا 1396-08-15 23:05
سلام امیدوارم بچه های شهر کتاب برگردن
نقل قول کردن
#18 لات پوت 1397-04-24 13:06
سلام به بچه های شهر کتاب واقعا شهر کتاب یکی از بهترین کتاب خانه های ایران هستش و همهبچه های خوبی هستن
نقل قول کردن
#19 بهزاد 1398-08-20 03:30
سلام واقعا دست مریزاد
نقل قول کردن
#20 گلچین 1400-10-24 14:52
سلام به بچه خسته نباشید
برای شما آرزوی صحت و سلامتی دارم
نقل قول کردن
#21 خرم 1401-03-15 02:32
خیلی خاطره دارم از شعر کتاب دلم براشون تنگ شده ای کاش میشد دوباره برگردم بع اون موقع
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا