یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

صدایی بریز در حلق روز و در سُرنای بهار بِدم، این نی‌لبک در حنجره‌ی ایل، در کوچ قبیله‌های زخم به سوزی بند است و دخیل بارانی!
هِی کن به پرندگان بال شکسته در پیچ سربند زنانی که برنو در پنجه‌ی غبار می‌کشند و حریر می‌بندد در چوپیانه‌های رقص…! دایه‌دایه‌ای بخوان؛ همه‌ی جنگ‌ها در پیچ دامان من، در بازوی پدرانی که صلح را به خانه نبردند مبادا شب از رونق‌شان بکاهد! خاتمه یافته‌اند...
 بَرز و بلند بخوان؛ و ترانه‌ای ساز کن از جنس گندمزارهای گیسو بریده؛ و خدایی که در حنجره‌ی تو نشسته به عشق…نشسته به آواز؛ تا همه‌ی زنان قدم خیر شوند و دختران، عروسانی که دامن‌هاشان زعفرانی تراز خورشید به دست باد سپرده می‌شود. مادران را صدا بزن مرد! دالکه دالکه‌های زنان این سرزمین صدا خیز، به بدرقه‌ی پسران‌شان نیامده در روزی که موتورچی‌های زخمی، بی استقبال در اخگرهای ستاره ریز پر گرفتند و هنوزِ پدرانی که در قرصی نان به دنبال ماه می‌گردند و خود، کنار انگشت‌های‌شان پینه‌بسته‌اند…
کجای این روز بایستم صدایت را می‌شنوم؟! کجای این زخم بنشینم نوشته می‌شوی؟!
تو بیش از این‌ها در جان رخنه کرده‌ای رضا؛ بیش از رنگین‌کمان آن‌همه باران که در کوهسارهای این دیار سینه‌ریز مرد و زن شد و آیینه‌وار رخ در کشید و رفت… تو مانده‌ای تا در هر گوشه از نواخت بزران‌های به سکوت نشسته را در تاب‌های هرچه گهواره بنوازی و به رقص واداری…
حالا؛ دلم پَلم می‌گیرد و دردمویه‌ایی از فراخنای روحم موج می‌خورد، چونان که کوچ ایل در عصرهای پائیز… و تو؛ تو که در باور این خاک قد کشیده‌ای، دیروزِ ورق خورده را در امروز نوشته و تا فرداهای دور در کوچه کوچه‌های کودکان سرزمینم ترانه شده‌ای…
حالا می‌نویسمت، می‌سرایمت، از سینه‌سوز بخارهای لوله شده‌ی هر چه شعر؛ وقتی تو را به تصویر می‌کشد ذهن کوله‌پشتی‌ام و پنجه‌های حنجره، خراش می‌زند در روزهایم:
غروب شعله کشاند در ازدحام شرقی موها
در ستون فروریخته‌ی استخوان‌هایم.
قسم به عاشقانه‌های ایل
تو ققنوس‌ترین سرزمین پرندگانی
وقتی خاکسترت در زمین پاشید
دانه شد
و با اولین عطسه‌ی خورشید
مردگان را بیدار
بپا می‌خیزاند.
بگو نیاکانم در سُرنا بدمند
برادرم آرشه بریزد در شهر
و تو صدا بزن همه‌ی نی‌لبک‌های دخترانه‌های ایل را
در صدای باد
باد
بادبادک‌های کولی
لی‌لی‌کنان
سنجاقک‌های پیراهنت را
بر بال سیمرغ
بر تنه‌ی نیمه عریان سازهای جهان
بر نام تو
وقتی از لب‌های شهر می‌ریزی,
ریخته‌اند.
بگو برادرم سازش را کوک کند
کمانچه‌ای از کمرکش شعر
کمانه کشیده به سمت موهایم
در دهان فروریخته‌ی استخوان‌هایم...
بگو برادرم
نه
خودت را بگو
من دارم از حنجره‌ی تو
غروب را شیهه می‌کشم...!
****
شاهزاده‌ی قصرهای آواز…! زخمی‌ترین موسیقی جاری قبیله‌ام! یادت جاودانه و نامت همیشگی…


آفرین  پنهانی / نشریه سیمره



زنده‌یاد رضا سقایی
رضا سقایی، خواننده شهیر لرستانی، ۲۰ فروردین ۱۳۱۸ در محله پشت بازار خرم‌آباد به دنیا آمد و در طول زندگی هنری خود همکاری‌ خوبی با «علی‌اکبر شکارچی»، «مجتبی میرزاده» و «فرج علی‌پور» داشت. نخستین تصنیف او با زبان لری «او سيل خمار تو» نام داشت.
مرحوم رضا سقاييسقایی بعد از ۱۳۴۴ بسیار معروف شد و به خواننده‌ای شناخته شده تبدیل شد. از جمله کارهای معروف او «آن نگاه مست تو» است که ابتدا او این تصنیف را خواند و بعدها «عبدالوهاب شهیدی» و «زند وکیل» هم این کار را خواندند. ترانه «دایه‌دایه» با تنظیم «مجتبی میرزاده» معروف‌ترین اثر خوانده شده توسط او بود که در سال ۱۳۸۶ جزو آثار فاخر و ماندگار ۱۰۰ سال اخیر موسیقی ایران به ثبت رسید.
سقایی در اواخر جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در شهر ازنا بر اثر اصابت ترکش یک بمب از ناحیه حنجره مجروح شد و تا پایان عمر به خاطر عوارض آن بیمار بود.
وی در سال‌های پایان عمرش سکته مغزی کرد و خواهرش از وی نگهداری می‌کرد و البته در تمام عمرش ازدواج نکرد و مجرد زیست.
رضا سقایی صبح روز ۲۷ تیر ۱۳۸۹ به دلیل نارسایی تنفسی در پی سکته مغزی در بیمارستان ساسان تهران درگذشت.
پیکر وی در تاریخ ۳۱ تیر ۱۳۸۹ در تهران تشییع و به شهر زادگاهش خرم‌آباد منتقل شد، در این مراسم تعدادی از هنرمندان و اهالی لرستان و دوست‌داران این هنرمند شرکت داشتند.
جنازه وي پس از تشییع در تهران به خرم‌آباد منتقل شد و در تاریخ ۲ مرداد ۱۳۸۹ با شرکت جمعی از مسوولان دولتی خرم‌آباد و لرستان، مردم، اهالی موسیقی و دوستداران وی تشییع و در قطعه هنرمندان و نام‌آوران آرامستان صالحين خرم‌آباد به خاک سپرده شد. روحش شاد باد
رضا جایدری



دیدگاه‌ها  

#1 رضا شاه کرمی 1394-04-27 15:45
زنده روحش
نقل قول کردن
#2 حمید رضا 1394-04-29 06:56
روحش شاد واقعا مرده پرست هستیم تا زنده بود کس احوالی ازش نمی گرفت
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا