قلب کوچک بهاروند هم، هردم میرویاند بهاری رنگین با ساز و نغمه بر قلب و روان مردم؛ برآمده از خاک و برآمده از دل سنگ.
و من هر وقت به نوازندگی "بهاروند" فکر میکنم و هر وقت او را کمانچه به دست میبینم، در مقابل دستی که دست او را از بازو قطع کرده و آرشهی کمانچه به دستش داده، حیران این راز شگفت انگیز میشوم.
در سالهایی که بهار موسیقیِ سرزمین "بهاروند"، مدتها لباس زمستان بر تن کرده بود، از دل آن زمستانِ سیاهِ موسیقی، شوق کمانچهنوازیِ بهاروند جوانه زد.
اندکی تأمل کنید؛ با تمام آن محدودیت و ممنوعیتها که برای سُرنانوازان و کمانچهنوازان فراهم آمده بود؛ هستی، بهاری حیرت انگیز در دستان بهاروند تدارک دیده بود؛ کائنات، نخبهای را برای پند و عبرتِ ما دو دستانِ بیخبر از خدا میپرورد که بیهیچ آموزگاری، چنان مینوازد که: پیرولی، همتعلی، علیرضا حسینخانی و ... برای بهار و شادمانی شما مردم لرستان مینواختند. من نیرویی برتر را نگاهبان فرهنگ و هنر و ذوق این مردم خوشذوق و این سرزمین نخبهپرور میدانم.
در این بهار، با خود میگویم این چه نیرویی است که از یکسو با سخاوت از دل سنگ و خاک، گل و سبزه میرویاند؛ و از سویی در جان انسانی که کائنات با بیرحمی یک دستش را گرفته، شوق کمانچهنوازی را.
اگر لحظاتی در نیمهی شب ندایی درون شما را لرزاند، بدانید همان نیرو، کمانچه را به دست بهاروند داده است؛ اگر در این بهار، بوی خاک و بوی گندمزاران را ببویید، این همان نیرویی است که "نعمت" را کمانچه نواز کرده است.
من براین باورم اتفاقی که در دستان "نعمت بهاروند" میافتد،
اتفاقی از جنس طلوع و غروب خورشید،
از جنس جاری شدن، میل خواندن بر کبک و تیهو،
و از جنس یه گُل نشستن بادام و اَرجِن و تِنگِس و کُماست در بهار.
و من صدای ساز او را هم جنسِ صدای پُرقداستِ رود سیمره، کشکان و سزار میدانم در بهار.
ای دستی که احوال "نعمت بهاروند" و سرزمینش را غرق گُل و سبزه و شکوه کردهای؛ احوال ایرانیان را مثل طبیعتِ به گُل نشستهی لرستان، غرق امید و شادمانی و خیر و برکت کن.
پروردگارا، موسیقیِ سُرنا و کمانچه و آوازِ جمعی دختران را مثل بارانِ بهار، بر خانههای ایرانیان با سخاوتی که در ذات توست بباران.
پروردگارا، سلامتی و دارایی را بر این مردمِ صبور و دلیر و سپاسمند روا بدار که سزاوار بیشتر از آنند که دارند.
پروردگارا، ما را فهمی ده تا راز کمانچهنوازی "نعمت بهاروند" را فهم کنیم و بپذیریم آنچه را که هستی از ما میگیرد؛ بپذیریم و سپاسگوی باشیم که هردم کائنات، موفقیت، سلامتی و ثروت، بیدریغ مثل باران بهاری، بر زندگی ما میباراند.
بهارتان خوش، دستانتان نیرومند و اندیشهتان خلاق و پُر مهرباد!
علیاکبر شکارچی 93/12/23 لواسان
**این یادداشت در شمارهی 312 سیمره به تاريخ 24 اسفند 1393 منتشر شده است.
دیدگاهها