فیلم "ایرانبرگر" از ساعت 10 صبح روز چهارشنبه بيستم اسفندماه با حضور استاندار و شماري از فرمانداران و مسوولان لرستان در سينما استقلال خرمآباد طي يك سانس به صورت خصوصي با حضور مسعود جعفریجوزانی كارگردان و محمدهادی کریمی نويسنده فيلمنامه آن نمايش داده شد.
ايرانبرگر گویا درد دل کارگردان است با مردم و شکایت از کوتاهیهایی که سیاسیون در حق این ملت داشتهاند.
مسعود جعفریجوزانی كارگردان لرتبار(متولد 1327 در ملاير) فيلم میخواهد ما را و سیاسیون را با حقیقتی تلخ مواجه کند. کشمکشهای سیاسی که باعث نادیده گرفته شدن خواستههای اولیه مردم شده است. جوزانی اما آسانترین راه بیانی را برای فیلم خودش انتخاب نموده است. فیلمی با داستانی ضعیف که بیشتر یک بیانه سیاسی است تا فیلمی تاثیرگذار!
شعارزدگی و بیان مسقیم مشکلات و به تصویر کشیدن اتفاقات روزمره با سس جوکهای تکراری که در صفحات اجتماعی دست به دست میچرخد، مهمترین ضعف این فیلم است و ما را بیشتر به یاد سريال "شبهای برره" میاندازد تا فیلمی مستقل.
از مشکلات عمده فیلم میتوان به فیلمنامه به شدت ضعیف آن اشاره کرد. فیلمنامهای که بدون شخصیتپردازی منسجم سعی در قالب نمودن اشخاص به تماشاگر را دارد. وجود کاراکترهایی مثل پیرمرد مرتاض یا بزرگ آبادی یا ... در فیلم و همچنین آقای معلم(با بازي محمدرضا هدايتي) که در فیلم سرگردان است و یکباره در انتهای فیلم به ناجی مردمی تبدیل میشود که عمداً سادهلوح هستند و از فرط بدبختی و گرسنگی رایشان را به بشقابی چلوکباب و مرغ سخاری و پیتزا میفروشند و این جماعت حزب باد که به خاطر شکم و به دست آوردن غذا از منزل کاندیدایی به منزل رقیب هجوم میبرند را به یک باره و با یک شعار به راه سعادت هدایت میکند و پایان وصلهزدهای را به فیلم میچسباند.
تمام مشکلات و معضلات فیلم را به کناری میگذارم و بر سر مهمترین مشکل نه فیلم بلکه فیلمساز میروم.
فیلم "ایرانبرگر" آخرین ساخته مسعود جعفریجوزانی داستان کاندیداتوری 3 تن از بزرگان روستايي است که وجود خارجی ندارد اما از لهجه سكنهاش میتوان فهمید که سرزمینی است خیالی در لرستان!
مسعود جعفریجوزانی که اصالتاً ملایری است و خود را با افتخار یا با افتحار لر میداند دست به تولید فیلمی طنزگونه زده است که میتوان آن را در ژانر فیلمهای مثلاً سیاسی هم قرار داد. فیلمی که در پس داستان و فیلمنامهای پر از اشکال قصد نشان دادن معضلات اجتماعی و سیاسی دارد که در جامعه دیده میشود.
جعفریجوزانی لر مترقی است که تحصیلکرده دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکوي آمريكاست و همانجا با يك خانم آمريكايي هم ازدواج كرده و سحر جعفريجوزاني ماحصل اين ازدواج است.
وي در کارنامه خود فیلمهای خوبی همچون "شیر سنگی"، "جادههای سرد" و "بلوغ" دارد. او رجعتی به خود کرده است و خواسته یا ناخواسته نمک بر زخم مردمی پاشیده که در طول سالیان سال با بیمهری هموطنانی مواجهند که با کمترین اطلاع از فرهنگ هزاران ساله اين خطه از مملكتشان و با گناه عدم آگاهي تاريخي خويش، دست به تخریب این قوم با اصالت زدهاند و در صفحات اجتماعی و پیامکهایشان با جوکهایی که در شأن هیچ انسانی مگر بياصالتهايي كه سعي مي كنند نقيصه ي خويش را با تمشخر ديگران لاپوشاني كنند نیست، سالهاست به تمسخر قومی پرداختهاند که بیشک یکی از
متمدنترین و با فرهنگترین اقوام ايرانيالاصل هستند.
لرستان را نمیتوان در تمسخر و جوکهای دیگران شناخت. برای شناخت لرستان و فرهنگ و تمدن این قوم بزرگ باید به اين ديار سفر کرد و داشتههاي تاريخياش را ديد و وصف عظمتشان را از آگاهان شنيد. تمام ایرانیان که به دیدن بزرگترین موزههای دنیا از جمله لوور فرانسه رفتهاند بیشک یکی از بزرگترین افتخارات كشورشان را در آنجا ديدهاند كه همانا موزه مفرغ(برنز) لرستان در هزارههاي پيش است. موزهای که بخش بزرگی از تمدن پارس و جهان را به لرستان اختصاص داده است.
امام اينك، جعفریجوزانی برای بیان معضلی، خود در ايرانبرگر به معضل بزرگتری دچار میشود و در ناکجاآبادش دیواری کوتاهتر از این قوم پرصلابت نمیيابد و گویی با جمعآوری تک تک جوکهای سخیف که این روزها دست به دست میچرخد، سعی نموده فیلمی بانمک بسازد که از شوریاش دل هر انسان آزادهای آزرده میشود. شايد وي به نوعي به حراج آبروي قوم لر، به فروش گيشه دل بسته است.
در ناکجاآباد ذهن جوزانی، مردمان سادهلوحی زندگی میکنند که به گفته وی در اصل نمادی از اهالي ایرانند اما به صورت کاملاً تصادفی لرزبان هستند! او برای بامزه جلوه دادن فیلمش، آسانترین و دم دستترین راه را بر میگزیند و با جوالدوز زدن به خود میخواهد سوزنی به مردم ایران بزند و آنها را از ترفندهای انتخاباتی سیاسیون آگاه سازد، اما با اين كار، مردم لرزبان و لرتبار را فدای خنده و فروش فیلمش میکند!
فرض را بر این میگیریم که جوزانی به گفته خودش قصد نمایش ناکجاآباد را داشته اما آيا این تحصیلکردهي دانشگاههاي آمريكا نمیداند كه اگر زبانی یا لهجهای را به جغرافیای ذهن شماري از مردمي كه نااگاهي خويش را در قالب پيامكهاي سخيف به ديگرا همطنان خود نسبت مي دهند، دیگر آن جغرافیا ناکجاآباد نیست؟!
برای درک بهتر گفتههایم باید خصلت این مردم ناکجاآباد را بر شمرد تا بهتر بتوان به لایههای زیرین فیلم پی برد. در ناکجاآباد ساختهي ذهن جوزانی و كريمي، مردمانی زندگی میکنند که برای محکمکاری، چندین کمربند بر پاپوششان میزنند تا مبادا خدای ناکرده اتفاقی برایشان بیافتند! مردمی هستند که شعور سیاسی ندارند و به خاطر شکم، دست به هر کاری میزنند. عمدتاً زورگو هستند و گرز و چماق جزء لاینفک زندگیشان است. برای رسیدن به خواستههایشان دست به گروگانگیری میزنند. از یکدیگر دل خوشی ندارند و مدام با هم گلاویز میشوند. به زنانشان اهمیت نمیدهند. تازه به دوران رسیدهاند و در حالی که نان شب برای خوردن ندارند و درون قابلمهشان فقط آب میجوشد، ولی رایانه، تبلت و تلفن همراه دارند!
این تصاویر که به گفتهي کارگردان، مینیاتوری از ایران به شمار ميرود، توهمی است که هر شکلش، جای انتقاد دارد. چه نمادی از ایران باشد چه نمادی از مردم لرستان ...
سيد غلامرضا نعمتپور
كارگردان و منتقد سينما
____________________
انتقاد سرهنگ "عليحسين پازدار" معاون هماهنگكننده سپاه حضرت ابوالفضل(ع) لرستان و حجتالاسلام كرمي به جوزاني:
* بهرام سلاحورزي خبرنگار سابق روزنامه كيهان در خرمآباد ميگويد: مسعود جعفريجوزاني حدود سال 1350 دوران خدمت سربازیاش را در خرمآباد گذرانده است.
سلاحورزي معتقد است كه آن ايام، سینمای آزاد خرمآباد یکی از مطرحترین گروههای سینمایی کشور بود كه از دل آن كساني چون ناصر غلامرضايي، عبدالله غيابي و بعدها مسعود رايگان و ... برخواستند.
سلاحورزي ميافزايد: جعفريجوزاني سالها قبل در گفتوگویش با یکی از نشریات، اصلیترین عامل آمدنش به طرف سینما را همان فعالیتهای اوایل دهه 50 سینمای آزاد خرمآباد عنوان نمود و پس از آن بود كه به اين عشق راهي آمريكا شد تا در آنجا هنرش را بياموزد.
___________________
* متاسفانه اطلاعرساني در زمينه اكران فيلم "ايران برگر" در خرمآباد بسيار ديرهنگام صورت گرفت. در شرايطي كه نمايش اين فيلم ساعت 9:45 در سينما استقلال خرمآباد آغاز شد، پيامك دعوت به تماشاي اين فيلم ساعت 9 صبح از سوي روابط عمومي اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي لرستان براي خبرنگاران ارسال شد که اکثرا گرفتار جلسات خبری یا تهیه گزارش در نقاط دور بودند!
اين در شرايطي كه بود كه همزمان مراسم پاياني جشنواره فرهنگي جوانان در جهاد، مراسم نيروي انتظامي و نيز جلسهاي در فرمانداري خرمآباد و چندين نشست ديگر نيز با اكران اين فيلم همزمان بود و به همين دليل، بسياري از خبرنگاران از رسيدن به سينما استقلال براي تماشاي ايرانبرگر باز ماندند!
اي كاش اطلاعرساني روابط عمومي اكثر ادارات لرستان سريعتر و طي روزهاي قبل صورت پذيرد تا خبرنگاران براي رسيدن به جلسات، برنامهريزي مناسب داشته و تقسيم وظايف كنند.