شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
                   کجا دانند حال ما سبک‌باران ساحل‌ها


دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
                 دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور
                                            حافظ
 
دوستان و مردم عزیز ایران!
فرهنگ کهن ما سرشاراست از امید و شوق زیستن.
مردم‌دار، مردم گرائی، همدردی و همدلی؛ هم در کلام و هم در عمل.
سپاس خدای را که مهر و بخشش در این سرزمین مهرپرور هنوز زنده است و نفس می‌کشد.
هیچ‌گاه نبوده است که در هر بلائی مردم با شوق و مصمم در قالب انجمن مردم‌نهاد، تشکل و تیم‌های یاریگری به یاری یکدیگر نشتابند.
امروز هم مثل همیشه در جای‌جای این سرزمین بلادیده مردم با ایمان و دلیری و خطر کردن در حد توان دست یاریگری خود را به‌سوی مردم نیازمند دراز کرده‌اند.
بی‌شک تشکل‌های مردم‌نهاد پرچم‌دار و بنیان‌گذار راه و رسم شیوه نوین در تکامل اجتماعی خواهند بود.
درود بر همت بلند و وجدان هشیارتان.
درود بر مردمی که به خاطر همنوعان آسیب‌دیده، پریشان می‌شوند و شب در اندیشه آنان چشم بر هم نمی‌نهند.
شما فرزندان شاعران و ادیبان با نام و بی‌نامی هستید که با تکیه‌بر پند و اندرز و رهنمودهایشان توانسته‌اید از هزاران بلا و تنگناهای تاریخ با سربلندی عبور کنید.
این روزگار هم خواهد گذشت و انسان بر فراز قله پیروزی مثل قله روسفید دماوند روسفید خواهد شد.
 
سخن امیدبخش فردوسی:
زمانه به یکسان ندارد درنگ
گهی شهد و نوش است و گاهی شرنگ
 
چنان با ایمان و اطمینان سروده شده است که می‌توان مثل کوه بر آن تکیه داد و مثل سیاوش از آتش عبور کرد
 
 بنی‌آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار!
 
مضمون ابیات بشردوستانه سعدی بزرگ‌ترین پند و اندرز حکیمانه ایست که همه مردم جهان را به همیاری و همدردی دعوت می‌کند و بند دل آدمیان را به هم گره میزند.
 
درود بر شما!
 به وجود آمدن تشکل‌های یاریگری و بی‌قراری و خطر کردن شما از آن روست که پاره‌ای از تن شما در همسایگی‌تان از نداری جان به لب آمده است و میدانید لب به شکوه نمی‌گشاید.
در فرهنگ نیاکان ما به‌رغم فقر، تبعیض و ستم انسان بر انسان و ستم طبیعت بر انسان؛ همیشه مناعت طبع، صبوری و ریاضت کشی به‌جای به‌زانو درآوردن آنان بی‌هیچ شکوه‌ای مثل چله نشینی عرفا و دراویش و سایر ادیان به تحمل و پرورش معنویت و پروریدن روح و روان آنان بدل گردیده.
من این صبوری و بی‌نیازی را از همه مردم ایران، خصوصاً مردم همتبار خود قوم لر و علی‌الخصوص بختیاری‌ها به فراوانی دیده‌ام.
 اشعار و آهنگ‌های نابی که در فرهنگ این سرزمین هویت ایرانیان را به نمایش می‌گذارد بهترین گواه و سند این ادعاست.
ولی مگر می‌شود وقتی بلایی بر مردم نازل می‌شود منتظر معجزه ماند.
 
 شما پرورش‌یافته و وارث فرهنگ نسل نیمایی هستید:
ای آدم‌ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب می‌سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
 روی این دریای تندوتیز و سنگین که میدانید...
درود بر شما که هیچ‌گاه بی‌تفاوت نبوده‌اید
 بی‌هیچ شِکوه و انتقادی بگذارید مثل همیشه با گشاده‌روئی و گشاده‌دستی از این آزمون رو سفید برایید.

 جبران خلیل جبران عارف بزرگ لبنانی می‌گوید:
(هنگامی‌که از مال خود چیزی می‌دهید؛ چندان چیزی نمی‌دهید.
اگر از جان خود چیزی بدهید، آنگاه به‌راستی می‌دهید.
هستند کسانی که از بسیاری که دارند اندکی می‌دهند، آن‌هم برای نام.
و این خواهش پنهان بخشش آن‌ها را آلوده می‌کند.
و هستند کسانی که اندکی دارند و همه را می‌دهند.
این کسان به زندگی و برکت زندگی باور دارند و دستشان هرگز تهی نمی‌ماند.
با دست این کسان است که خداوند سخن می‌گوید؛ و از پس چشم این کسان است که خداوند به زمین لبخند می‌زند.
و آیا چیزی هست که بتوانی دادنش را دریغ کنی؟
پس هم امروز ببخش، تا فصل دهش از آن تو باشد نه از آن میراث‌خوارانت.)
 
بیاییم بی‌هیچ تحلیل اجتماعی سیاسی وظیفه انسانی خود را انجام دهم.
کار انسانی از عمق وجود بشر سرچشمه می‌گیرد، جایی که پای سیاست در آن راه ندارد
به بیان دیگر پای سیاست آن را آلوده می‌کند.
نمی‌گویم اعتراض نکنید و فریاد حق‌طلبی بر نیاورید. نه!
بلکه از آنجایی که حرکت مردمی و مشارکت جمعی با پیمان نانوشته انسان‌ها با یک اشاره شعله‌ور ‌می‌گردد و جان آدمیان همراه را می‌گدازد و می‌افروزد، دارای قداستی است که با خداوندگار درون بشر آمیخته است.
در مشارکت جمعی معنویتی نهفته است که منیت فرد و جمعی به بخشش، مهر و شفقت و از خود گذشتگی بدل می‌گردد.
در کار جمعی این‌چنینی، مشارکت و بخشندگی میدان دادوستد و محک انسان است.
 
فردوسی بزرگ می‌فرماید:
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی

بیاییم:
با داد و دهش راه جاری شدن نعمت و ثروت را در زندگی‌مان روان افزون و پربرکت کنیم.
بیاییم اگر کاری از دستمان هم برنمی‌آید، شب‌هنگام وقتی سر بر بالین می‌گذاریم با خود بگوییم:
 
ای تهی‌دستان
   ای درماندگان و نیازمندان
             من در اندیشه شمایم
                   در اندیشه شما خوابم آشفته و پریشان و دستانم تهی است.

در این شرایط دو گونه ترس:
یکی ترس از فقر و دیگری ترس از مرگ مثل موریانه جان آدمی را می‌جود،
ترس از فقر به حرص و از و مال‌اندوزی و حتی دریغ از عزیزان خود می‌انجامد،
و اما ترس از مرگ بزرگ‌ترین ترسی است که تخم ناامنی و پریشانی را در آدمی می‌پاشد.
باور کنیم انسان مانند سایر موجودات فانی است و هر کس به شکلی رازآلود از این جهان می‌رود.
ترس از تاریکی با نبود روشنایی است.
و ترس از مرگ نبود باور فانی بودن جسم آدمیان.
 انسان گمان می‌کند فقط دیگران می‌درند و او هرگز نمی‌میرد.
اگر از مرگ نهراسیم و با امید و شوق زیستن در آمیزیم، امینی بدنمان بیشتر خواهد شد.
 و نیرویی در ما جوانه می‌زند و سر برمی‌آورد که هرگز تصورش را نمی‌کنیم.
درآمدن از زیر سایه ترس از مرگ، آفتاب زندگی و دلیری بر ما خواهد تابید.
تمام کسانی که در تشکل‌های گوناگون خطر می‌کنند و به داد همنوعان خود می‌شتابند، جز به زندگی و امید و به زیستن به هیچ‌چیز دیگر فکر نمی‌کنند.
شما اگر جسم خود را با تغذیه سالم و روان خود را با اندیشه پاک بپرورانید اطمینان داشته باشید کمتر یا هیچ‌گاه آسیب نخواهید دید.
هیچ‌چیز پایدار نیست همه‌چیز در حال تغیر و دگرگونی است.
بیاییم با این اعتقاد ضمن رعایت اصول بهداشتی نیازمندان و درماندگان را تنها نگذاریم.
اطمینان داشته باشیم جهاندار فریادرس ما را تنها نخواهد گذاشت‌.
 
سپاس از جهاندار فریادرس
نگیرد به‌سختی جز او دست کس
بیا تا همه دست به نیکی بریم
جهان جهان را به بد نسپریم
که گردون نگردد مگر بربهی
به ما بازگردد کلاه مهی!
             فردوسی
 
 علی‌اکبر شکارچی/ 13 فروردین 99


دل نوشته استاد شکارچی خطاب به سمن‌ها: بخشندگی میدان محک انسان‌ها است


توجه: هرگونه استفاده از مطلب با ذکر منبع و نام نویسنده، نشانه‌ی احترام شما به تلاش فرهنگی آن‌ها است.