از دورههای کهن تاریخ تا هنوز، در اقلیم غرب کشور و خاصه لرستان و شهریت خرمآباد، کلیدواژههایی مانند غسالخانه، خضر، تدفین، شب هفت، چهل، سالگرد زبان هرروزه مردم بوده و هست. انگار این فضای غمآلود و یاس زا مطلوبیت بیشتری داشته و خود را محقتر میداند برای عرضه.
این موضوع وقتی پررنگتر میشود که به موسیقی فولکلورمان رجوع میکنیم، موسیقی کهنی که بازتاب برآیند منویات و فرهنگ و احساسات ماست در بعد عزاداری سنگینتر و پرطمطراق تر است. اینکه چه عللی دستبهدست هم داده که ما در صف عزا و معزا کارکرد دیگری داشته باشیم در حوصلهی این بحث نمیگنجد.
انگار که ما بازیگرانی چیرهدستیم که در بزنگاه پَرس و ترحیم دقیقاً میدانیم که کدام کاراکترمان محبوبیت بیشتر را در خانوادهی بازمانده برایمان ایجاد میکند. حرکات و سکناتی که بعضاً علیرغم میلی باطنی انجام میدهیم با شخصیتمان در تضاد است و ریشهیابی آن به تحقیقی بزرگ و طویل و مدقق نیازمند است.
میتوان برای جای خالی دیگران ناراحت بود، گریست و مستأصل بود و شریف هم ماند و بلوا به پا نکرد؛ بهجز بعد شخصی این مسئله، بعد اجتماعی آن نیز در طول سالیان گذشته کارکردی ناموزون و نازیبا پیدا کرده است که بر جو و اتمسفر منطقه نیز اثرگذاری کلانی داشته است.
عدم تنظیم ساعتی مناسب در فصول سرد و گرم جهت حضور در آرامستانهای شهر، نبود راهکاری مناسب برای حذف بعضی سنتهای ایجادشده در این خصوص، عدم اراده کافی برای کاستن از هزینههای برپایی این قبیل مراسمات و... همه و همه دست به دست هم دادهاند که سالهای سال هر طایفه و گروهی با رویکردی شخصی این مسیر را ادامه داده و بدهد.
یافته، رسانهای ایست جهت خدمت به مردم و بیان واقعیتها؛ در ماههای اخیر تماسها و پیامهای بسیاری در خصوص موضوع نصب پرتره اموات و در گذشتگان در اغلب محلات به خصوص کوی فلسطین داشتهایم که بهرغم گذشتن چند ماه هنوز جمعآوری نشدهاند.
حقالناس بالاترین حق کائنات است که تا پس از مرگ و حیات محشر آثار آن باقی است و خداوند متعال آن بر اولا برحق خود میداند، اینکه ما با این قبیل حرکتها باعث مخدوش کردن چهرهی شهر و تبدیل محله به عزاخانهای شخصی شویم در هیچ کتاب و شرع مقدسی نیکو نگاشته نشده است.
به نظر میرسد باید در این خصوص نهادها و ارگانهای متولی خدمات شهری بدون مماشات و طایفهگرایی، نسبت به جمعآوری و جلوگیری از تکرار این رویه، اقدام عاجل نمایند.