دقایقی است که از مراسم تشییع و تدفین فرزند دلبند عبدالرضا شهبازی برگشته‌ام، تمام فکر و ذکرم معطوف به عبدالرضا و حال و روز غم انگیزش است.
در مقابل دکه روزنامه‌فروشی ابتدای خیابان شیرخوارگاه می‌ایستم، نگاهی به نشریات می‌اندازم و هفته‌نامه سیمره را خریده و مشغول خواندن تیترهایش هستم، ناگهان مردی از پشت صدایم می‌زند، برمی‌گردم، مردی حدوداً 65 ساله، با موهای ژولیده، چهره‌ای خسته و تکیده، ته‌ریش سفید و چشم‌هایش که گود افتاده است، می‌گوید: آقا میشه یک نسخه از این کتاب‌های شعرم را بخری؟ این شعرها را خودم سروده‌ام، برایم مهمان آمده است و به پول نیاز دارم.
یک لحظه فرو می‌ریزم، از فکر و خیال و داغ سنگین عبدالرضا برای دقایقی فاصله می‌گیرم، نگاهی به کتاب‌اش می‌اندازم، اسمش را که گوشه‌ی سمت چپ کتاب می‌بینم، تازه متوجه می‌شوم با چه آدم پر و عمیقی روبرو شده‌ام، بی‌درنگ و باکمال افتخار یک جلد از کتاب‌ها را خریداری می‌کنم، خواستم که بیشتر بردارد، اما قبول نکرد.
 در کمال تواضع و مناعت طبع با غمی عمیق که پر از حرف‌های نگفته بود خداحافظی کرد. دو ساعت از این دیدار گذشته است و حرف‌های شاعر پرآوازه‌ی لرستانی و فروش کتاب‌هایش توسط خودش در خیابان‌های سطح شهر چون پتک آهنین بر سرم فرود می‌آید. چرا یک شاعر که چون گنجینه و سرمایه‌ای عظیم به شمار می‌رود، به این روز افتاده است؟
 جامعه و مسوولان مرتبط با حوزه‌ی هنر با نخبگان و هنرمندان خود چه می‌کنند؟ روزگار غریبی ست، همه‌ی ما آن‌چنان در مشکلات و ظاهر زندگی غرق‌شده‌ایم که به چیزی غیر از خودمان فکر نمی‌کنیم. در ده‌های گذشته انسانیت و غم همنوع از دغدغه‌های طبیعی انسان‌ها قلمداد می‌شد، اما فشارهای اقتصادی، ورود فراگیر تکنولوژی، خودخواهی و منافع شخصی انسان‌ها را به‌تنهایی، انزوا و بی‌احساس بودن کشانده است. در اینکه اولویت هر انسان تأمین نیازهای فردی و خانوادگی‌اش است هیچ تردیدی وجود ندارد، اما یک انسان متعهد و باخرد در قبال جامعه و افراد نخبه‌اش نیز دارای مسوولیت است.
 هر جور و از هر طرف که نگاه می‌کنم، نمی‌توانم بپذیرم یک هنرمند نام‌آشنا یک شاعر غزل‌سرا که سروده‌های لکی‌اش ورد زبان‌هاست، این گونه در زیر تیغ آفتاب داغ تابستان خیابان‌های شهر را برای به دست آوردن یک‌لقمه‌نان حلال پیاده می‌پیماید. چقدر تلخ و گزنده است برخی تراژدی‌ها، برای برخی‌ها که لیاقتشان بسیار بالاتر از وضعیتی است که در آن دچارند. به احترام جایگاه و منزلت این شاعر گران‌قدر لرستانی از بیان نام ایشان معذورم. امیدوارم روزی برسد هنرمندان و سرمایه‌های اجتماعی‌مان را تا وقتی که دیر نشده است، ارج نهاده و قدرشان را بدانیم. حیف و صد حیف که جامعه با افراد معتقد با اصول مدارا نمی‌کند.
 
 ار بی‌کسی وژ هوره بسمه
و روژ ای دل‌تنگی واتوره بسمه
 
"شب‌ها را به خاطر بی‌کسی با مویه به سر می‌آورم، سراسر روز را نیز با خودم حرف می‌زنم"

http://yaftenews.ir/images/stories/93-7.8/toolabi-reza.jpg 






رضا طولابی/ پایگاه خبری یافته