عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
عاقبت ما را بدان سر رهبرست
عاشقی از زاری دل پیداست. شرح و بیان عاشقی را باید از خود عاشق دید و شنید، ورنه هر که بخواهد عاشقی را با متر و معیار عقل تفسیر کند، بقول مولانا چون خر در گل بخفت.
ما شیعیان به مکتب شهادت معتقدیم و بر آن صحه میگذاریم. شهادت رقص انسان در برابر خداست. هر نگاری در برابر معشوق خود میرقصد تا دلبری کند، اما زیباترین دلبری رقص عابد است در برابر خالق؛ رقصی که ما شیعیان از آن بهعنوان شهادت یاد میکنیم.
چرا عنوان رقص بر شهادت میگذارم؛ زیرا وقتی حضرت زینب (س) را به مجلس یزید بردنند، پاسخ کوبنده او در برابر آن همه طعنه و شادی فاتحان دروغین چیزی جز جمله زیبای «ما رعیت الا جمیلا» نبود. آری، چیزی جز زیبایی ندیدم. رقصیدن انسان در برابر مرگ چیزی جز زیبایی نمیتوان از آن متصور شد. شهید چمران هم در لحظات آخر وقتیکه بهسوی مرگ میرود اینچنین مینویسد: «ای حیات با تو وداع میکنم، با همه زیباییهایت، با همه مظاهر جلال و جبروت، با همه کوهها و آسمانها و دریاها و صحراها، با همه وجود وداع میکنم. با قلبی سوزان و غمآلود بهسوی خدای خود میروم و از همه چیز چشم میپوشم.
ای پاهای من، میدانم شما چابکید، میدانم که در همه مسابقهها گوی سبقت از رقیبان ربودهاید، میدانم فداکارید، میدانم که بهفرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت در میآیید، اما من آرزویی بزرگتر دارم، من میخواهم که شما به بلندی طبع بلندم، به حرکت در آیید، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید، به سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید. این پیکر کوچک ولی سنگین از آرزوها و نقشهها و امیدها و مسئولیتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید.
شما سالهای دراز به من خدمت کردهاید، از شما میخواهم که در این آخرین لحظه نیز وظیفه خود را به بهترین وجه ادا کنید. ای پاهای من سریع و توانا باشید، ای دستهای من قوی و دقیق باشید، ای چشمان من تیزبین و هشیار باشید، ای قلب من، این لحظات آخرین را تحمل کن، ای نفس، مرا ضعیف و ذلیل مگذار، چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده صبور و توانا باش. به شما قول میدهم که چند لحظه دیگر همه شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید و تلافی این عمر خسته کننده و این لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید. چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید؛ آرامشی ابدی. دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد.
دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بیخوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد؛ و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود؛ اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد».
آری، محسن عزیز برای دفاع از اعتقاداتش چون سردار رشید علم و عمل دکتر چمران، رقصش در برابر مرگ زیبا بود. رقصی که همگان را به وجد آورد. او که جوانی 26 ساله بود در عنفوان جوانی از زن و فرزند خود گذشت تا در برابر نا عدالتی روزگار و مذهب آلوده به شرک، با ایمان راستینش بایستد و برای آن سرافشانی کند. چه لحظهای زیباتر از این میتوان تصور کرد.
پخش کلیپ محسن حججی و شهادتش توسط داعش تلنگری بود، برای بیداری از خواب گران غفلت. خوابی که چند صباحی ست بر چشمان مردان دنیا دوست فرود آمده است؛ اما محسن عزیز، در برابر شجره خبیثه ظلم پلک بر هم نزد و خواب خفتگان خفته را آشفته ساخت. بنازم به چنین بزمی که اینچنین عاشق در برابر معشوق بر اعتقادش استوار میماند.
شهادت محسن حججی از جنس شعر حضرت حافظ بود که میفرماید:
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
تا ساغرت پُرست بنوشان و نوش کن
او از می الست نوشید و ما را با شهادتش نوشاند. راهبر عاشقی شد که خود الآن معشوق همه ماست. او از جامی نوشید که دوهزار جم به پایش نخواهند رسید. محسن عزیز، تو که اینچنین بر اعتقادات محکم ماندی، نوشیدی و نوشاندی؛ راهت پر رهرو باد.
مسعود فرج الهی