شنیده بودم که ساکنان شهر لوشان در استان گیلان از هم تباران لر هستند، لذا تصمیم بر آن بود که سری به این شهر لرنشین بزنم.
خوشبختانه چندی پیش در سفر به شمال کشور، این فرصت دست داد و موفق شدم سفری چندساعته به این منطقه داشته باشم. در بدو ورود به شهر حس عجیبی داشتم، ساکنان این شهر، لری را با لهجه خرم‌آبادی صحبت می‌کنند، انگار که در محله پشت بازار یا سبزه‌میدان خرم‌آباد قدم می‌زدم، بُغض گلویم را می‌فشرد، مردم خونگرم این شهر علی‌رغم این که قرن‌هاست از سرزمین مادری جدا گشته‌اند، اما بیشتر آداب‌ورسوم و آیین‌های گذشتگان خود را حفظ کرده‌اند.
اما برعکس اکثر هم استانی‌ها که با فرزندان خود با زبان مادری صحبت نمی‌کنند، پدر و مادرها در این شهر با زبان شیرین لری با بچه‌هایشان حرف می‌زنند.
یکی از شهروندان لوشانی در این باره به نگارنده گفت:"ما با بچه‌هایمان نه فارسی، نه گیلکی بلکه لری صحبت می‌کنیم.»

موضوع دیگری که جلب‌توجه می‌کرد، این که ساکنان لرتبار لوشان، خرم‌آباد و لرستان را کعبه آمال خود می‌دانند و به این سرزمین عشق می‌ورزند.
این در حالی است که خیلی از هم استانی‌ها از وجود این هم تباران در شمال کشور بی‌خبرند!
 نتوانستم آماری از جمعیت این شهر بر اساس آخرین سرشماری سال 1395 به دست بیاورم؛ با این حال جمعیت این شهر در سال 1390 حدود 29 هزار نفر برآورد شده که اگر این آمار را مبنا قرار دهیم، پس از گذشت 5 سال، به‌احتمال زیاد، جمعیت این شهر از مرز 35 هزار نفر گذشته است.
شهر لوشان در میانه راه قزوین به رشت قرار دارد و برخلاف سایر نقاط استان گیلان، دارای آب و هوای گرم و خشک است.
این شهر از دیرباز جزء بخش طارم سفلی قزوین بوده که به دلایل سیاسی از این استان منتزع شده و به استان گیلان الحاق می‌شود، به همین سبب ساکنان شهر لوشان خواستار الحاق دوباره به استان قزوین و تبدیل‌شدن به شهرستان هستند؛ که این خواسته تاکنون محقق نشده است.
متأسفانه با هدف جلوگیری از ایجاد مرکزیت جمعیتی، بر اساس تقسیمات کشوری، لرهای تبعیدی بین چهار استان قزوین، البرز، گیلان و زنجان تقسیم شده‌اند.
همین عامل سبب شده که استعداد و نیروی انسانی این مردمان که به دلیل قرن‌ها جدایی و گسست از سرزمین مادری‌شان لرستان، دچار مشکلات و معضلات اساسی شده‌اند، پراکنده‌شده و از تجمیع ظرفیت این قوم در مناسبات اجتماعی و سیاسی استفاده بهینه نشود.



" پس از زمین‌لرزه سال 1369، با ورود مهاجران جویای کار از سایر نقاط به لوشان و منجیل، ترکیب جمعیتی این منطقه دستخوش تغییر شده است."(1)
البته هم چنان اکثریت غالب جمعیت این مناطق، لرتبار بوده ولی تاثیر سیاست‌های جمعیتی در سال‌های آینده آشکارتر خواهد شد.
مردم لوشان سال‌هاست که حسرت دیدن یک برنامه با زبان و لهجه لری از صداوسیمای مرکز گیلان را دارند.
متأسفانه رسانه‌های مکتوب، دیداری و شنیداری استان گیلان هیچ اشاره‌ای به وجود مردم لرتبار در این استان نمی‌کنند و این مردم در انزوای رسانه‌ای و فرهنگی قرار گرفته‌اند.
پیشنهاد می‌شود به‌منظور تعامل و ارتباط بیشتر مردم لوشان با سرزمین مادری خود (لرستان) مسئولان و متولیان برگزاری نمایشگاه‌های مختلف در استان، از این پس یک
یا چند غرفه از نمایشگاه‌های درون یا برون‌استانی را به شهر لوشان اختصاص دهند.
شایسته است هنرمندان و خوانندگان هم استانی نیز در اجرای برنامه‌ها و برگزاری کنسرت‌ها، اجرای برنامه در شهر لوشان را در برنامه کاری خود قرار دهند.(برای آخرین بار، در دی ماه 93  "گروه طنز سی‌قاف" خرم‌آباد با هنرنمایی سید نوری موسوی (ممه‌جو) و خوانندگی غلام‌رضا سبزعلی و امیررحمان خسروی در میان استقبال کم‌نظیر لرنشینان لوشان گيلان برای مدت 4 شب برنامه اجر کردند.)

دعوت از ورزشکاران، هنرمندان و نخبگان شهر لوشان در همایش‌ها و هم‌اندیشی‌های مختلف در ایجاد این تعامل و ارتباط دوسویه می‌تواند مفید باشد.
ضمن این که شهر لوشان و مردم این شهر لرنشین، بهترین سوژه و موضوع برای ثبت خاطرات و تهیه مستندهای اجتماعی هستند؛ سینه کهن‌سالان این دیار مملو از خاطراتِ سیاست‌های مصلحت اندیشانه صفویه و زندیه تا کوچ‌های اجباری و ظلم رضاخانی است.
فیلم‌سازان و مستندسازان و اهل‌قلم هم استانی را توصیه می‌کنم سری به لوشان بزنند؛ " لوشان، لرستانی در دل استان گیلان".
این مردم سخت به دنبال گم‌شده خود هستند؛ گم‌شده آن‌ها گذشته، هویت و سرزمین آبا و اجدادی‌شان است.
به فرموده حضرت مولانا؛ هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
این روزها فصل گل و صنوبر است و بهار از نو رسیده؛ به همین مناسبت در پایان، شعری با نام "بهار" سروده "احد چگینی" از لرتباران ساکن استان قزوین تقدیم مخاطبان فرهیخته پایگاه خبری "یافته" می‌کنم.
 
"بهار سی چنمه؟
وقتی تو وا پاپوش لریت
اردیبهشته
هی میکی
سمت حونه ایما
 
وقتی تو
تمام اوریای آسمونه
هول مه ایی
ته تنهایی مه
 
وقتی تو
مینه دسیات
یه عالمه
نرگس و شکوفه داری
 
بهار سی چنمه؟
تو خوت
هزار تا بهاری
 
وختی هزار بهار ها مینه حونه مو
بهار سی چنمه؟"





مصطفی رباطی