فرشاد سه روز پیش از آن که به دنیا بیاید پدرش شهید شده بود. این روزها درست در آستانه سیسالگی است. روزهای آغازین جنگ در کردستان پیشانی پدرش با گلوله مزدوران کومله به آسمانها میرود. پنج سال پیشانی ندارد تا بر مُهر بگذارد. نمازش را با دل میخواند. مادرش او و دو برادر بزرگتر از او را رها میکند تا سیاهبختی فرزندانش را نبیند. جنگ است و خبری از «شیر خشک» نیست. کودک را به چای شیرین عادت میدهند. چای و قندی کوپنی که کفاف زندگی چندنفره خانواده پدربزرگ را نمیداد. نام فرزند شهید را به یدک میکشد و آن را افتخاری برای خودش میداند.
بزرگتر که میشود روبروی آینه میایستد و چشمان آبیاش را به تماشا مینشیند. مادر که نیست از مادربزرگش میپرسد راستی چشمان پدرم پیش از آن که بمیرد چه رنگی بود. مادر بزرگ بغضاش را می خورد و می گوید درست شبیه چشم های تو!
او الان سی سال دارد و بیکار است. بیکار با زن و فرزند خردسالی که نیاز دارد مورد حمایت بنیاد شهید قرار گیرد. بنیاد شهیدی که متولی امور شاهد و ایثار گران است.
چند روز پیش استاندار محترم لرستان در جلسه شاهد و امور ایثار گران از بعضی از مدیران ادارات استان لرستان به خاطر شرکت نکردن در این جلسات گلایه کرد. دغدغه جناب استاندار را برای توجه به خانوادههای شهدا و ایثار گران ارج مینهم و سپاسگزار ایشان هستیم اما ذکر چند نکته دراینباره را خالی از لطف نمیبینم.
یکم: حکایت فرشاد که در سطرهای آغازین این یادداشت آمده، حکایت بیشماری از فرزندان شهدا، جانبازان و اسرای این دیار است که این روزها با فقر، بیکاری و عدم توجه دستوپنجه نرم میکنند.
دوم: امروز صبح وقتی از میدان شهدای خرمآباد عبور کردم بخشی از عکسهای شهدای شهرستان خرمآباد را دیدم. شهیدان غلامرضایی، شهید هژبر، شهید چاغروند، شهید احمد پور و صدها شهیدی دیگر که در دوران هشت ساله دفاع مقدس مردانه تن به گلوله دادن تا ما آزادانه امروز در سایه آرامش زندگی کنیم. بر پیشانیبند هیچکدام از این شهدا نشانی از چپ بودن و یا راست بودن ندیدم. اصلاحطلب و اصولگرا زیر نام هیچکدامشان حک نشده بود. آنان آزادگانی بودند که گام در راه حریت و انسانیت و تمامیت ارضی کشور گذاشته بودن و با لبیک به امام عصر خویش رفته بودند تا وجبی از خاک گوهر بار ایران اسلامی به دست اهریمنان نیفتد.
سوم: ایکاش به جای دولت که یک روز چپ است و روز دیگر با نام اصولگرایی تاولهای زخم دوران دفاع مقدس را باز میکنند. یک نهاد حکومتی زیر نظر مقام معظم رهیری متولی امور شهدا و ایثار گران میشد تا فارغ از نگاههای سیاسی، فکری و جناحی به امور این عزیزان میپرداخت تا یک روز شاهد حیفومیل در این نهاد مقدس و روز دیگر شاهد بیحرمتی به خانوادههای شاهد نمیشدیم.
چهارم: آقای استاندار شما ناراحت شدید و گلایه کردید از مدیران بیتوجه به امور شهدا و ایثارگران. ما هم دلتنگ شدیم و هم صدای خرد شدن استخوانهای بسیاری از خانوادههای شهدا را به علت بیتوجهی شنیدیم.
پنجم: این روزها گرهخورده به ایام سوگواری سالار شهیدان بزرگ آزاده دین مبین اسلام حضرت امام حسین (ع) و یاران با وفایش که رفتند تا با اهدا خون خویش اسلام زنده بماند. ای کاش ما برای یاد و نام حسین (ع) تنها پیراهن سیاه نپوشیم و از راه و نام ایشان برای خدمت به پیروان راستین او که خانوادههای شهدا و ایثارگران هستند بیشتر تلاش کنیم. سعیتان مهجور و گامهایتان در ادامه راه حسین (ع) استوار باد.
الحمدالله اولاً و آخراً
عبدالرضا شهبازی/ خرمآباد
دیدگاهها
ما آرامش امروزمان را مديون اين عزيزان هستيم
وقعا چه باید گفت در مقابل این بی عدالتی
آنان که بی ریا رفتند خانواده و فرزندان خود را به کی سپردند ؟؟؟؟