یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

بدون شك، وضعيت نامطلوب فعلي اقتصاد، فرهنگ و ساير جنبه‌هاي اجتماعي در استان لرستان و به خصوص شهر خرم‌آباد، نتيجه‌ي برخي مديريت‌هاي ناكارآمدي است كه نشأت گرفته از دو نوع انتصاب قومي و قبيله‌اي و يا از روي جناح‌هاي سياسي ظرف دو دهه اخير، در اين ديار منصوب شدند.
اگر به وضعيت سال‌هاي نه‌ چندان دور خرم‌آباد نظري بيافكنيم، مي‌بينيم كه اين شهر 2 بار طي سال‌هاي 1346 و 1349 به عنوان شهر نمونه‌ي كشور انتخاب شده و علاوه بر آن در دهه‌هاي 50 و 60، هيچ‌گونه مشكل عمده نظير بيكاري در مركز استان وجود نداشته است.
چرايي مشكلات اين شهر و استان از دهه‌ي 70 به بعد را بايد در دل تحليل‌هايي كه در كتب محققان و يا در نشريات توسط روزنامه‌نگاران ذكر شده، پيدا كرد و البته اگر دنبال راه‌كاري براي خروج از بن‌بست فعلي هستيم بايد با اراده‌ي جمعي و به خصوص با كم‌رنگ كردن يا كنار نهادن مسائل قومي و نيز تعصبات بي‌جاي سياسي، مقصود را دنبال نمود.
***
هفته‌ي گذشته‌ي آخرين اثر "سيد فريد قاسمي" بزرگ‌ترين محقق خرم‌آبادي كه بيش از يك‌صد اثر در مورد زادگاهش با هزينه شخصي منتشر نموده است و در كشور از او به عنوان "حافظه‌ي تاريخي مطبوعات ايران" ياد مي‌شود، روانه‌ي ‌بازار كتاب شد.
 اگر چه سيد پژوهش لرستان در اين آثار براي ديارش سنگ تمام گذاشته، اما نكته‌ي دردآور، خداحافظي زودهنگام او در 50 سالگي با  لرستان‌پژوهي‌ و خرم‌آبادشناسي است كه در سكوتي غم‌بار و در مقدمه‌ي كتاب "سرگذشت خرم‌آباد" آن را ذكر كرده است.
"علي صارميان" روزنامه‌نگار لرستاني كه او نيز سال‌هاست پايتخت‌نشين شده، در خصوص شخصيت سيد فريد قاسمي و نيز آثار بي‌نظيرش، در يك خط با تيتر "کاش فرهنگ، پدر سیاست بود!" حق مطلب را ادا نمود كه:
«عیدانه پیش از موعد امسالم را با خريد كتاب‌هاي جديد سيد فريد قاسمي گرفتم. بخوانید که شهر ما، خالی ز عشاق نیست؛ یک نفر هست که از خویش برون آمده و کاری کرده است...»
***
به ضرس قاطع عنوان مي‌كنيم كه "هيچ‌كس" به اندازه‌ي "سيد فريد قاسمي" نمي‌توانست گره‌گشاي مشكلات خرم‌آباد و لرستان باشد، اما افسوس كه سال‌ها است، افراد توانا و فرهنگ‌دوست استان، پشت خط سياسيون مانده‌ و نظاره‌گر دعواهاي متعصبانه‌ي آن‌ها براي دست‌يازي به مناصب و پست‌هاي اداري هستند و بدين صورت، مردم لرستان هرگز نمي‌توانند از توانمندي‌هاي بي‌نظير نخبگان خود همچون قاسمي و قاسمي‌ها، بهره‌‌اي گيرند ...
بدون شك، قاسمي با دانش بي‌نظيري كه در مورد خرم‌آباد و لرستان داشت، مي‌توانست كاري كند كه "علي‌محمد ساكي" ديگري در تاريخ اين ديار ظهور نمايد، چرا كه او نيز همچون ساكي، با پژوهش‌هاي بسيار، زير و بم شهرش و مشكلات آن را كاملاً مي‌شناخت  اما به قول صارميان «افسوس كه در ديار ما؛ فرهنگ، پدر سياست نيست!»

در زير، متن خداحافظي غريبانه‌ي برجسته‌ترين محقق تاريخ خرم‌آباد را بخوانيد كه در ابتداي كتاب "سرگذشت خرم‌آباد" ذكر شده است:
12 ساله بودم که همکاری‌ام با مطبوعات آغاز شد و نگارش‌هایم درباره‌ي زادگاهم در مجله‌های چاپ تهران انتشار پیدا کرد.
اکنون (سال 1394) از آن روزگار 38 سال می‌گذرد حدود 33 سال از این حدود 4 دهه را، دور از شهر و دیار به سر برده‌ام.
در گستره‌ي زمانی یاد شده، با وجود همه دشواری‌هایی که در زندگی‌ام پدید آمد، همیشه و همواره به لرستان‌پژوهی و خرم‌آباد‌شناسی اندیشیده‌ام.
در سرآغاز این اندیشه‌ورزی، اولویت‌های زمانه راه به‌سوی دیگری می‌جست. دیارشناسی و زادگاه‌پژوهی متاع بی‌خریداری بود و تا سر حد گناه نابخشودنی، پیش می‌رفت. با وجود آن که هیچ حامی، مشوق و همراهی نداشتم؛ بی‌زر و روز، اما با توکل بر خدا ایده‌های بسیار بزرگی درباره این دغدغه در سر می‌پروراندم.
در نخستین گام، واکاوی پیشینه‌ها را در دستور کار قراردادم. شنیده‌هایم از کوشش‌های اداری و ذوقی پیشینیان به دیده مبدل نشد. هیچ سند و مدرکی در میان نبود. پس به فکر برپایی کتاب‌خانه و مرکز اسناد در این زمینه افتادم و هر آن‌چه درباره‌ي لرستان منتشر شده بود، گرد آوردم.
با فراهم آوری آثار متناوب پیشینیان دریافتم که لرستان‌پژوهی تاریخ گسسته‌ای دارد و کتاب‌های اندکی که پدید آمده را می‌توان ذیل 3 سرفصل دید:
1- بخش‌نامه‌ای و اداری 2- پایان‌نامه‌های دانشگاهی 3- تفننی و ذوقی.
البته بعدها 3 شیوه دیگر به لرستان‌پژوهی افزوده شد:
1- تخریبی (تقلیدی، تحریفی، تحمیلی، تحمیقی، تفریحی، تبلیغی) 2- تجاری 3- تحقیقی (تنویری، عاشقانه و خالصانه)
تناوب یاد شده، مرا بر آن داشت به ‌توالی بیاندیشم. با خود گفتم باید نهالی کاشت تا در سال‌های آتی به درخت تناوری بدل شود که همه بتوانند در سایه‌سارش قرار گیرند.
لازمه‌ي نسل‌پروری، نهادسازی بود؛ اما نه منصبی داشتم و نه توان مالی که بتوانم ایده‌های بلند‌پروازانه خود را تحقق ببخشم؛ ولی نشستن باطل را بر نتابیدم و به ‌قدر وسع کوشیدم، چون می‌خواستم روش‌مند و علمی لرستان‌پژوهی را به سرانجام برسانم.
پس از تشکیل کتاب‌خانه تخصصی، به برگه‌نویسی برای کتاب‌شناسی توضیحی لرستان همت گماردم. به جست‌وجو در کتاب‌خانه‌ها و مراکز اسناد پرداختم. در هر کتاب و مطبوعه، نکته‌ای درباره لرستان می‌دیدم، اطلاعات کتاب‌شناختی‌اش را به همراه توضیحی درباره‌ي نوشته و شماره صفحه در برگه‌های جداگانه یادداشت می‌کردم. شمار برگه‌هایم که به یک هزار و 600 رسید به الفبایی برگه پرداختم و در دفتری سيد فريد قاسمي / کاش فرهنگ، پدر سیاست بود/ خداحافظ خرم‌آباد!مشغول پاک‌نویس شدم. نمایه‌هایی هم برای سهولت بازیابی فراهم آوردم.
 پیش از نمایه‌سازی به این جمع‌بندی رسیدم که این مجموعه خود یک گام برای نسل‌پروری است و می‌تواند برای همه قابل ‌استفاده باشد پس به فکر انتشارش افتادم.
"کتاب‌شناسی توضیحی لرستان" خود داستانی دارد. چند سال دوندگی در پی داشت. مدت‌ها کتاب در دفتر ناشر در تهران خاک می‌خورد. بعد در خرم‌آباد پیچ ‌و خم دیگری را سپری کرد تا این‌که چاپ شد و در دسترس همگان قرار گرفت.
عزیزان اداره کل فرهنگ و ارشاد لرستان که ناشر کتاب‌شناسی‌ام بودند بی‌آن‌که هزینه‌ي حروف‌چینی را بپردازند پس از چاپ، زحمت کشیدند و در ازای یک دهه جست‌وجو و تدوین اثر، 10 نسخه کتاب مجانی به نگارنده دادند که سپاس‌گزارشان هستم! 8 نسخه از 10 نسخه در خرم‌آباد بین دوستان توزیع شد و با 2 نسخه کتاب و یک دنیا رضایت به تهران بازگشتم.
پس از چاپ کتاب‌شناسی، بعضی از هم‌دیاران در پی دست‌یابی به منابع و به‌ خصوص مجله‌هایی بودند که اطلاعات‌شان در کتاب‌شناسی توضیحی لرستان به چاپ رسیده بود. از این ‌رو، تا مدت‌ها و مثل همه 3 دهه اخیر ضمن پاسخ‌گویی حضوری به دانشجویان و پژوهشگران هم‌تبار، یکی از کارهایم فرستادن تصویر منابع و آن‌چه علاقه‌مندان نیاز داشتند به لرستان بود.
این خیل بی‌شمار را که دیدم به این نتیجه رسیدم مجموعه‌ای از مقالات مورد نیازشان را انتشار دهم. کتاب‌های "لرستان‌نامه" و "مفرغ لرستان" در پاسخ به این نیاز منتشر شد.
همچنین به نظرم رسید که "خاطرات زندانیان فلک‌الافلاک" را نیز به چاپ بسپارم. اقبال عمومی به این 3 اثر، مرا بر آن داشت تا در پی زمان مناسب باشم و مجله "لرستان‌پژوهی" را منتشر کنم تا یک نقطه عطف پدیدار شود و استعدادها به حرکت درآیند؛ بدان امید که پیشینه گسسته به تاریخ پیوسته تبدیل شود.
فصل‌نامه "شقایق" را یک‌تنه در تهران به سامان می‌رساندم و برای چاپ به خرم‌آباد می‌بردم. 4 شماره که از فصل‌نامه انتشار پیدا کرد و به یک‌ سالگی رسید، داستانی ساز کردند. مدیر کل وقت فرهنگ اصرار داشت که فصل‌نامه تبدیل به روزنامه شود. طراحی روزنامه انجام شد. برای شکل و محتوا برنامه‌ای تدارک دیدیم. مدتی را در خرم‌آباد گذراندم تا این‌که شماره صفر آماده شد. خیلی شوق ‌و ذوق داشتم که مشغول آماده‌سازی نخستین نشریه روزانه لرستان هستیم؛ اما آن‌چه برای شماره‌ی صفر تدارک دیدم مقبول نیفتاد.
چاره‌ای جز بازگشت به تهران نداشتم. به تهران که رسیدم پس از چند هفته باخبر شدم شماره‌ی صفر روزنامه منتشر نشده و وعده‌ي انتشار هفته‌نامه داده‌اند. هفته‌نامه‌ي "شقایق" که به دستم رسید جز سرمقاله‌ای که برای شماره‌ی صفر روزنامه نوشته بودم اثری از سایر مطالب نبود! گفته می‌شد سلیقه‌ام را مدیر کل وقت فرهنگی نپذیرفته و مدیر نشریه نیز از سر ناچاری به حرف وی تن داده، بنابراین مجوز دیگری گرفتم و سال دوم مجله با عنوان "لرستان‌پژوهی" درآمد؛ اما کارشکنی و سنگ‌اندازی پایان نداشت.
 از این ‌رو پس از انتشار حدود 2 هزار صفحه مجله، تصمیم گرفتم کار را با عنوان "کتاب لرستان" دنبال کنم. مجله نخست کتاب لرستان را فراهم آوردم و چنین مقرر شد که از جلد دوم دوستان کار را ادامه دهند. به وعده خودم وعده وفا کردم و جلد نسخت کتاب لرستان منتشر شد.
 از طرف دیگر، مدیر کل وقت فرهنگ بسیار علاقه‌مند بود انتشار مجله لرستان‌پژوهی از کوشش فردی و سرمایه خصوصی خارج شود و به یک مجله دولتی بدل گردد. پیغام داد که نگارنده به همان شیوه، کار را زیر نظر اداره کل فرهنگ به سرانجام برسانند. سر باز زدم و نپذیرفتم اما سیاق کار خود را به رابط توضیح دادم، مطالبی برای‌شان فرستادم و راهنمایی‌هایم را تا به آن‌جا رساندم که بر لیتوگرافی‌سپاری و چاپ و صحافی مجله‌ای که شبیه به مجله‌هایم تدارک دیده بودند نظارت داشتم.
 بنا بر این شد از شماره‌ي دوم خودشان پی‌گیر کار شوند. مجله‌داری و ادواری‌نگاری چون در تهران و خرم‌آباد متولی پیدا کرد، به فکر ساماندهی "دانش‌نامه لرستان" افتادم. مدخل گزینی/ درایه‌نگاری دانش‌نامه را ظرف یک دهه به پایان برده بودم و آماده نگارش بودیم.
 مستعدان همکاری را به دفترم در تهران که به سبب راهنمایی دانشجویان و پژوهشگران، تصحیح شکلی و محتوایی و پی‌گیری نشر آثارشان به تعبیر یکی از دوستان مرکز لرستان‌پژوهی بود فرا خواندم.
بعضی از دوستان بی‌آن‌که عنایت داشته باشند دفتری در قلب تهران با کتابخانه‌ای تخصصی برای تحقق این آرزو با هزینه شخصی، بدون یاری و مساعدت این‌جا و آن‌جا و همکاری این‌ و آن فراهم آوردم، در همان جلسه‌های نخستین سخن از میزان حقوق‌شان به میان آوردند! حرف‌های همدیگر را متوجه نمی‌شدیم...
یک عاشق در مقابل چند عاقل که منطقی سخن می‌گفتند، حرفی برای گفتن نداشت. پیشنهادم به جمع این بود حال که کار گروهی امکان‌پذیر نیست، بیایید برای جلوگیری از دوباره‌کاری لرستان را به 10 حوزه‌ي پژوهشی تقسیم کنیم و هرکدام‌مان یک حوزه را به سرانجام برسانیم تا چنان‌چه سال‌ها بعد کوشش‌های فردی‌مان به نتیجه رسید، بخشی از آرزوی‌مان تحقق پیدا کند.
بسیاری از دوستان نظرم را پسندیدند. بنا شد خودم خرم‌آباد را بنگارم و دوستان هر یک متولی شهرهای دیگر (بروجرد، دورود، ازنا، الیگودرز، الشتر، نورآباد، کوهدشت، پل‌دختر و ...) شوند. جلسه که پایان گرفت هر یک از دوستان سراغ کار خود رفتند. از همان لحظه تصمیم گرفتم خرم‌آباد‌شناسی را با جدیت بیش‌تری پیگیری کنم.
پیش‌تر كتاب "تاریخ خرم‌آباد" را نوشته بودم. در صدد برآمدم مجموعه‌ای را با عنوان "خرم‌آباد‌شناسی" تدارک ببینم.
خرم‌آباد‌شناسی به دو منظور منتشر شد: یکی آن‌که مقاله‌های پژوهشی و گزارشی پراکنده‌ام درباره‌ی خرم‌آباد در یک مجموعه بیاید.
دیگر آن‌که تاریخ شفاهی لرستان را که پیش‌تر در فصل‌نامه شقایق و مجله لرستان‌پژوهی به انجام رسانده بودم، به تاریخ شفاهی خرم‌آباد تقلیل دهم و مجلدهایی از خرم‌آباد‌شناسی به تاریخ شفاهی زادگاهم اختصاص یابد.
درمجموع 4 مجلد خرم‌آباد‌شناسی انتشار پیدا کرد که 2 مجلد به مقاله‌هایم و مجلد دیگر به تاریخ شفاهی خرم‌آباد اختصاص یافت.
خوشبختانه طبق معمول این کار نیز برای دوستان، همشهریان و هم دیارانم الگو شد و موج گفت‌وگو را آغاز کردند. نشر خاطرات کهن‌سالان را نیز در دستور کار قرار دادم. كتاب "خاطرات من از خرم‌آباد قدیم" که منتشر شد، سرآغاز انتشار یک سلسله کتاب‌های خاطرات شد.
مقدمه‌نویسی بر آثار دیگران، نگارش صدها مقاله برای مطبوعات ملی و محلی، راهنمایی دانشجویان و پژوهشگران، اهدای سند و عکس و حتی گاه دست‌نوشته‌های منتشر نوشته‌های خودم به دیگران، ناشر‌یابی و ده‌ها خدمت دیگر همچون پژوهش‌گر‌پروری، نویسنده‌پروری، روزنامه‌نگار‌پروری و حتی سردبیر‌پروری از جمله کارهایم در طی این چند دهه بود.
آن‌هایی که اهل حق‌شناسی‌اند به مناسبت و بی‌مناسبت از این‌که راه را چه کسی به آنان شناساند، قلم ‌به‌ دست‌شان داد، مقاله، کتاب‌های‌شان و نشریه‌های‌شان را منتشر کرد، سخن می‌گویند.
نگارنده نیز همواره با خود می‌گوید طرح‌های گوناگونم (پژوهشکده لرستان‌شناسی، دایرةالمعارف لرستان، سال‌نامه‌ی لرستان، کتابخانه و مرکز اسناد لرستان‌پژوهی، انجمن لرستان‌پژوهان که اساسنامه‌اش را هم نوشتم و هیأت مؤسس تعیین شد ...) اگر چه به روزگار جوانی‌ام وصال نداد، اما خوشوقتم که این اندیشه همه‌گیر شد.
گمان دارم به هدف خود رسیده‌ام و کارم سرآغاز حرکتی شد که ده‌ها تن مشغول دنباله‌روی هستند. موقعی که شما یک شمع روشن کردید و دیگران تشویق شدند و هر یک، شمع به دست در پی شما آمدند و محیط نورانی پدیدار شد، شما اجر خود را برده‌اید و تأثیر خودتان را گذاشته‌اید.
دیگر نیازی نیست درجا بزنید باید طرحی نو دراندازید. عده‌ای دیگر را وادار کنید پی نور را بگیرند. جرقه را زده‌اید، الگوی ارائه‌ شده، ریل‌گزاری و زمین‌سازی را انجام داده‌اید، درجا نزنید و به دوباره‌کاری نپردازید.
 میانه‌ي ‌سال 1384 مصمم شدم کتابخانه و مرکز اسناد لرستان‌پژوهی را پس از 3 دهه گردآوری، به خرم‌آباد انتقال دهم. ده‌ها بار، زندگی خود را در تهران رها کردم و به امید این‌که فضایی را بیابم و مجموعه منتقل شود به خرم‌آباد رفتم. عزیزان دردآشنا و دلسوز متوجه نیتم شدند و به نگارش مطالب پیاپی در گرامی نشریه‌های محلی مبادرت فرمودند، اما دریغ که بانگ مرغی برنخاست و پذیرای این مجموعه غنی که با هزینه شخصی و بی کمک هیچ فرد و نهادی فراهم آمده بود، نشدند. همه‌ی تلاش‌ها با در بسته مواجه شد.
در  آن روزها که به نیت انتقال مجموعه به خرم‌آباد می‌رفتم متوجه شدم همانند سایر شهرها، زادگاهم و دیارم رو به نقطه‌ي دیگری دارد. لرستان‌پژوهی نیز بر اثر فرهنگ حاکم، همچون بسیاری از مقوله‌های دیگر، رو به سمت جدیدی نهاده و از نظم و ریتم معمول خارج‌ شده، پس باید رویه‌ای دیگر را در دستور کار قرار داد و با امید این و آن نماند.
"هین تو کار خویش کن ای ارجمند          زود که‌ایشان ریش خود برمی‌کنند"
ابزارهای نو برای اطلاع‌رسانی به مدد آمد. مجموعه کتاب‌ها و اسناد لرستان به کتابخانه اسلام‌شناسی و ایران‌شناسی و نشریه‌هایم که یکی از غنی‌ترین مجموعه‌های خصوصی کشور نام ‌گرفته بود به کتاب‌خانه و مرکز اسناد و موزه آستان قدس رضوی هدیه شد!
 دو کتاب‌خانه‌ي یاد شده افزون بر مراعات آداب حفظ و نگه‌داری، به‌سرعت به سمت دیجیتال‌سازی منابع می‌روند و آن‌چه درباره لرستان‌پژوهی گرد آوردم، در فضای وب و بعضی به ‌صورت لوح در اختیار عموم قرار خواهد گرفت.
البته ناگفته نماند سرآغاز دیجیتال‌سازی منابع لرستان پژوهی را باید دهه پیشین دانست که "مجموعه نشریه‌های قدیم لرستان" موجود در مجموعه شخصی‌ام به‌وسیله اسکنر کتاب‌خانه مجلس تصویربرداری شد و در قالب لوح فشرده در اختیار عموم قرار گرفت.
به نکته، باید افزود در ادامه‌ي تجزیه کتاب‌خانه‌ام، 2 هزار جلد کتاب به کتاب‌خانه کانون بازنشستگان آموزش ‌و پرورش لرستان و هزاران مجلد به 3 کتاب‌خانه دیگر هدیه شد.
 لحظه‌ای که آسوده‌خیال از عاقبت ‌به‌ خیری کتاب‌خانه شخصی‌ام شدم، باز هم به گوشه‌نشینی پناه بردم و تصمیم گرفتم به آن‌چه نوشته‌ام سر و سامان دهم.
كتاب "پیشینه ارتباطات و تاریخ مطبوعات خرم‌آباد" را به پایان رساندم. در این میانه چون به کتاب‌خانه‌های بزرگ کشور از جمله کتاب‌خانه مجلس آمد و شد داشتم و اسناد نویافته را می‌دیدم، درخواست داشتند شماری از اسناد استنساخ و تدوین شود.
كتاب "اسناد خرم‌آباد" و 4 کتاب دیگر را برای چاپ به آن کتاب‌خانه سپردم. سرعت و دقت در انجام این کار به چشم‌ چپم آسیب رساند. با وجود ناراحتی چشم، تعویض پیاپی عینک، استفاده‌ي مدام از دارو و به سبب بیماری دیگر که بر اثر کار مداوم در 3 دهه یکی پس از دیگری سر باز می‌کردند، برای این‌ که هزاران برگ پژوهش و نگارشم درباره خرم‌آباد به دیار عدم نرود، تصمیم گرفتم به هر شکل تدوین‌شان را در اولویت قرار دهم.
حجم نوشته‌هایم بسیار بود و با هزینه‌های گزاف چاپ و نشر هم‌خوانی نداشت. «من به دست خویشتن دیدم که جانم می‌رود» چرا که نشستم و آن‌چه پیش‌تر نوشته بودم به خلاصه‌نویسی و گاه چشم‌پوشی از نشرش همت گماردم و مجموعه نوشته‌هایم را در 3 رده‌ي "موضوعی، الفبایی و گوناگون" جای دادم.
آن‌چه پیش رو دارید مجلد نخست این مجموعه است که "سرگذشت خرم‌آباد" را در بر دارد.
باید این نکته را یک‌بار برای همیشه یادآور شوم که شهر و دیارم پایان‌نامه تحصیلی‌ام نبود. منبع درآمدزایی و شغل موظف اداری‌ام نبود. سرگرمی روزگار بازنشستگی‌ام نبود، تفنن‌ام نبود، "عشقم" بود. زادگاه‌دوستی‌ام خودجوش و خصوصی پدید آمد و عمر وقت و جوانی‌ام را بر سر آن گذاردم.
علاقه‌ای که نه‌تنها بابتش از هیچ‌کس دیناری نگرفتم و هیچ‌گاه از امکان دولتی بهره‌یاب نشدم، از درآمدم هم صرف شد.
 همه این سال‌ها در مجموع 3 سکه نهادهای فرهنگی دیارم مرحمت فرمودند که آن سکه هم به دانشجویان بااستعداد همشهری‌ام که توان پرداخت شهریه دانشگاه را نداشتند اهدا شد.
اکنون در 50 سالگی به روزگار پیشین که نظر می‌اندازم می‌بینم 33 سال است که از خرم‌آباد دور هستم و بیش‌ترین سال‌های زندگی را در غربت گذرانده‌ام، اما هیچ‌گاه از یاد شهر و دیارم بازنمانده‌ام و آن‌چه توان داشته‌ام صرف زادگاهم شده است. اگر هم بیش از این نتوانستم، عذرخواهی و همه را به خدا می‌سپارم.

سید فرید قاسمی/ زمستان 1394
 
 تجلیل از محقق برجسته لرستانی در تهران/ بزرگي كه در وطن خويش غريب است
چهاردهمین جشن انجمن منتقدان و نویسندگان تئاتر در تالار ایوان شمس تهران - مرداد 1394
اهدا جايزه سيد فريد قاسمي (سمت چپ) توسط مسعود رايگان (سمت راست)

دیدگاه‌ها  

#1 حامد 1394-12-15 11:02
آه جوان های لر و خرم آباد گریبان مدیران بی لیاقت که کاری برای این ديار نکردند را می گیرد . امیدی به زادگاهم ندارم ....
نقل قول کردن
#2 ناصر 1394-12-15 11:56
می خواهم مطلبی بیان کنم آما میدانم مانند مطالب قبلی گوشه ای را که خواسته میگذارید ، پس میگویم هر آنچه هست آن است که کاشته ایم و زیاده نتوان خواست .
نقل قول کردن
#3 حامد 1394-12-15 14:56
من كمترين كاري كه كردم و كمترين تشكر من از ايشون اين بود كه با كمي سختي و كنار گذاشتن بعضي از مخارجم اين كتاب رو تهيه كنم.
تشكر استاد از اين دانشنامه بسيار جالب.
نقل قول کردن
#4 يك خرم آبادي 1394-12-15 17:44
سيد بزرگوار از تلاشهاي بي نظير شما براي اعتلاي تاريخ و فرهنگ خرم آباد صميمانه سپاسگزارم
افسوس كه من هم مثل شما كاره اي نيستم كه دستور دهم از شما تقديري شود
پس اين يك بيت را تقديم شما مي كنم:
زمانه به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل فضلي و دانش، همين گناهت بس
نقل قول کردن
#5 حامیان دکتر عبدی 1394-12-16 00:08
استاد بزرگوار شما همیشه در دل ما جای داری.من با کتاب پیشینه ارتباطات و تاریخ مطبوعات شما را شناختم ولی افسوس که در خرم آباد همیشه انسانهای بزرگ را دیر میشناسیم
نقل قول کردن
#6 حمید ت 1394-12-16 10:01
به نقل از حامد:
آه جوان های لر و خرم آباد گریبان مدیران بی لیاقت که کاری برای این ديار نکردند را می گیرد . امیدی به زادگاهم ندارم ....

به نقل از حامد:
آه جوان های لر و خرم آباد گریبان مدیران بی لیاقت که کاری برای این ديار نکردند را می گیرد . امیدی به زادگاهم ندارم ....

خدا از مدیرانی که با کم کاری و بی لیاقتی باعث نا امیدی جوانان این دیار میشوند نگذرد وامیدوارم در قیامت امرزیده نشوند
نقل قول کردن
#7 شهروند 1394-12-16 15:14
دورود بر فخر قلم لرستان سید فرید قاسمی حیف که مسولین دیار ما قدر امثال ایشان را نمی دانند یا می دانند و خود را به فراموشی سپرده اند ولی اکثر مردم و فرهیختگان سپاسگزار خدماتتان هستند.
نقل قول کردن
#8 غ -ح -لطفی 1394-12-17 00:03
ایشان یکی ازافتخارات لرستان است . ازمعدود ستون های تزلزل ناپذیرفرهنگ ما . وجود نازنینش گنجی است " گنجی از آن دست که تملک خاک را ودیاران را از این سان دلپذیر کرده است "
نقل قول کردن
#9 صارمیان 1394-12-17 01:14
من کم بهره ترین فرد از ادب و آداب استاد سید فرید قاسمی هستم. کتابها را رضا ساکی عزیز به من رساند و در هیاهوی زندگی خلوتی ساختم و به خلوتگاه کتاب های استاد رسیدم.
بعید است یک نفر در تاریخ ایران همچون عشق بزرکی به موطنش داشته باشد. موطنی که هنوز همشهریانی تیز انگشت دارد و به چشم محقق فرو می کنند.
قصه ای است پرآب چشم...
بعد از نوشتن چند صفحه برای سایت گلونی ؛ با جناب سید قاسمی تماس گرفتم. منقلب شدم . از بیمارستان می امد.
ما چه کرده ایم با احرار قلم که قله قلمی چون سید فرید ؛باید درمورد ما دیگر سکوت کند.
کمترین ادابی که از ایشان در خاطرم گذشت ؛حق گزاری بود. مشغول شدن به شناخت نامه قلم فرید ؛کمترین ادای دین خواهد بود.
این دو ابر کتاب ؛تاریخ فرهنگ لرها را در مقابسه با اقوام دیگر از نطر مدنیت ؛در ترازو قرار خواهد داد.
نقل قول کردن
#10 صارمیان 1394-12-17 01:15
او برای مردمی شناسنامه گرفته است که بر دیگران قدمت فرهنگی دارند.
کاش مردم بدانند که این قلم و این دو کتاب ؛ بر مسیر مدارا و پژوهش ؛چه شمشیرهایی که باید جنگاوران می زدند ؛ جبران کرده است.
سید فرید نیای ماست.
او فرزندی است که ویردار پدر هم هست.
به سلامت باد چشم اش . از انگشتان دریده دهان کلام ما.
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا