تقویم را که ورق میزنیم به روزهایی بر میخوریم که خاطرهانگیزند، به روزهایی که شادند، به روزهایی که محزوناند ، توسن زمان یادآور خاطرات تلخ و شیرین است اما بعضی از روزها که فراروی ما قرار میگیرند یادآور مصیبت بزرگی است که سیل غم پدید میآورد و اقیانوس بیکران مردم را در امواج غمی جانسوز متلاطم میسازد، از جمله این روزها 17 دیماه سالروز مرگ جهانپهلوان تختی است که یادآور پرواز بزرگمردی است که با منش و تواضع خود تحولی بنیادی در عرصه اخلاق و جوانمردی آفرید.
مردی که همیشه سعی کرد زندگی را به دیگران هدیه دهد، او مردی بود که عاشق سرزمینش بود، کسی که سمبل مردانگی و پهلوانی بود و در عین زورمندی مورد رجوع مردم به معنای واقعی قهرمان مردم بود و بیشتر از روش قهرمانیاش، منش پهلوانیاش جلوهگر بود، او رفتارش تصنعی و مبتنی برای اقتضای مکان و زمان نبود، شعور، اشتیاق، معرفت و عشق چیزی جز این نبود.
بدین سبب است که وقتی سالها از پس هم میآیند و میروند، او همچنان مانده است. او همانی است که بوده و هست و خواهد بود نه برای امروز بلکه برای سالهای سال، چرا که غلامرضا از جنس مردم بود و برای مردم، چه زیبا گفت سقراط: خود را بشناس زیرا زندگی ارزشیابی نشده، ارزش زیستن ندارد، وقتی انسان به مرحله خودشناسی میرسد متعهد میشود و مسیر حرکتش از آغاز تا مقصد تعیین میشود.
در آن روزگار غریب که آدمها با عنوانهایشان خودشان را معرفی میکردند، لباس، خانه، ماشین، باغ، املاک و ... و برای آنکه خود را بزرگ نشان دهند از مردم فاصله میگرفتند، سنگهای خانههایشان را عوض میکردند و با تغییر دکوراسیون، خود نیز تغییر میکردند، خدمه و بریز و بپاش و ... این همه نشان تشخص بود، تختی به مصداق گفته سقراط خود را شناخت و در عصر گریز و شتاب از معنویات و گرداب جهانی اخلاق گریزی، قهرمانی را با اخلاق و معنویات درآمیخت و روح جوانمردی و ایثار و گذشت را به بدنه نهتنها کشتی، بلکه به ورزش تشنه حقیقت و راستی و عدالت عرضه کند.
او در بطن جامعه خود زندگی میکرد، خانهاش سادهترین بود، با مردم کوچه و بازار زندگی میکرد رنج آنان را میفهمید، خود را هیچگاه از آنان جدا نمیکرد، با آنان زندگی میکرد، همسفره میشد، به مجلس عزا و جشن مردم میرفت، به واقع گرمی و وسعت احساسات مردم، رأی اعتماد بیچون و چرای او بود.
تختی روح جوانمردی و ایثار و گذشت را در عرصه میدانهای ورزش هم به منصه ظهور گذاشت، الکساندر مدوید قهرمان بلندآوازه و قهرمان افسانهای روسها همیشه از فداکاری غلامرضا تختی در عرصه ورزش بهعنوان یکی از بهترین خاطرات دوران قهرمانی خود یاد میکند.
مدوید عنوان کرد که تختی در کشتی سرنوشت سازش با من برای کسب مدال طلای قهرمانی جهان با وجود آگاهی از پای به شدت آسیب دیده من، در طول مبارزه پایاپای ما، این بزرگمرد هیچگاه به عضو آسیب دیده من نزدیک نشد به واقع او از مدال طلای قهرمانی جهان چشمپوشی کرد اما از معنویات که همان روح پهلوانی است عبور نکرد؛ و این بزرگترین درس اخلاق بود که از این پهلوان گرفتم.
او به من نشان داد که برای رسیدن به مرتبهی انسانی و سلامت طبع باید از حجاب غفلت، گناه، خودبینی خلاص بود و تعلقات زمانه به جسم و جان شما رسوخ نکنند.
در نهایت باید عنوان کرد که تختی صاحب نامی ماندگار از تاریخچه قطور کشتی ایران و دنیاست. او شخصیت پیچیدهای نداشت فقط ساده منش، خالص و شاخص ادب و مردانگی بود و نگاهش، نگاهی بود که یک انسان به معنای واقعی به مردم و مناسبات خود و آنها داشت و به گفته خودش، زمانی پهلوانتر از پهلوانان خواهی شد که بعد از پیروزی بر هرکس متواضع و بیادعا باشی، آری این چنین بود قصه مردی که فقط زیر بیرق غیرت و همت خویش خیمه زد.
گرچه امروز این گهر در خاک بود
باک نبود چونکه گنجی پاک بود
باش تا فردا محک روزگار
نقد مردان را پدید آرد عیار
تورج ظفری