آزادگان نماد ماندگاری گذر رنجها هستند که شور نوای بیدلی دیده و چشیده و معنای عشق واقعی را درک کردهاند و خوب میدانند صبر در راه عشق تا چه اندازه دلی را به دلدار صبور میسازد و به منزل میکشاند.
اینروزها تبریز میزبان بزرگمردانی شده که روزی برای دفاع از کیان اسلام پای به میدان نبرد گذاشته و اسیر دست دشمن شدند ولی در تاریخ نامشان جاودان خواهد ماند؛ این بزرگ مردان بدون ادعایی برای میهن اسلامی رفتند و هنوز هم با گذشت سالها از آن دوران هر زمان پای حرفهای شیرینشان می نشینیم بازهم بیادعا هستند. با توجه به اینکه عطر و بوی ایثار و شهادت و آزادگی با حضور این بزرگ مردان فضای شهرمن تبریز را معطر کرده است خواستیم کمی با آنها هم نشینن شویم.
نباید آزادگان را مظلوم نامید زیرا ما هیچ انتظاری نداریم و حتی مدیون مردم نیز هستیم
سعید سلیمانی روزبهانی یکی از آن مردان بیادعا از دیار لرستان -شهرستان بروجرد بود که 8 سال طعم اسارت را چشیده بود اما همچنان از شکنجههای آن دوران با خنده یاد میکرد.
وی با اشاره به اینکه در سال 18/11/1361 طی عملیات والفجر مقدماتی اسیرشده است، افزود: هیچگاه در دوران اسارت از اینکه چرا من اسیرشدهام گله نکرده و حتی خوشحال نیز بودم که انجاموظیفه کرده و ندای امام راحل را لبیک گفتم.
آزاده اردوگاه موصل 2 با تأکید به اینکه اگر ایثارگران، جانبازان، شهدا و آزادگان نبودند معلوم نبود چه بر سر ایران میآمد، گفت: استقلال و آزادی امروز کشور را مدیون همان هشت سال دفاع مقدس هستیم که جوانان و دلیرمردان رقم زدند.
وی با تأکید بر اینکه اگر در آن دوران به خانواده فکر میکردم که دیگر نباید راهی جنگ میشدم، افزود: نباید آزادگان را مظلوم نامید زیرا ما هیچ انتظاری نداریم و حتی مدیون مردم نیز هستیم.
هر پنجشنبه سر سنگ مزار خود میروم تا آن روزها را از یاد نبرم
در ادامه محمدولی نصیبی دیگر آزادهای که حتی مزار در گلزار شهدا در ایران دارد در خصوص دوران اسارت خود بیان کرد: در عملیات خیبر سال 62 اسیرشده و به اردوگاه موصل 2 رفتم.
وی ادامه داد: اوایل خانوادهام از اسارت ما با خبر نبودند و حتی مراسم ترحیم نیز برایم گرفته بودند و قبر نیز دارم اما بعد از دو سال طی نامههایی که ردوبدل شد خانوادهام متوجه اسارت من شدند.
آزاده اردوگاه موصل 2 با اشاره به اینکه هر پنجشنبه سر سنگ مزار خود میروم تا آن روزها را از یاد نبرم، ادامه داد: خاطرات خود را در کتابی با عنوان «یاغیشلی گئجه» جمعآوری کرده و امروز رونمایی خواهد شد.
وی با بیان اینکه زمانی که در سال 69 به ایران بازگشتم از این خوشحال بودم که وظیفه خودم نسبت به میهنم را در حد توان ادا کردهام، اضافه کرد: برخی از مردم جایگاه آزادگان را درک کرده و برخیها چنین نشده ولی مهم این است که ما وظیفه خود را انجام دادهایم.
برخیها بر ما خرده میگیرند که چرا به جنگ رفتید و برای برخیها حقوق نجومی ایجاد کردید
گفتوگوی بعدی با حاجآقا موسوی از خوزستان بود که با زبان و لهجه شیرین خود خاطراتی از دوران اسارت گفت و بابیان اینکه در عملیات والفجر 6 یک روز قبل از خیبر اسیرشدهام، گفت: وقتی اسیر شدم دارای 5 فرزند بودم و اصلاً حس ترسی از اسارت نداشتم چون تصوری از آن نداشتم.
آزاده اردوگاه موصل 2 افزود: خانواده از اسارت من خبردار نبودند و حتی مراسم هفت و چهلم برایم گرفته بودند، باوجوداین برادران که چندین سال در کنار یکدیگر سپری کردیم توانستم شکنجهها را تحملکنم.
وی ابراز کرد: برخیها بر ما خرده میگیرند که چرا به جنگ رفتید و الان اینهمه حقوق نجومی برای برخیها ایجاد کردید که در جواب همه آنها میگویم که ما برای عزت انسانها رفتیم و نباید خطای تعدادی را بهپای همه نوشت و کل انقلاب را زیر سووال برد.
ما می دانستیم که نیامدهایم تا برگردیم و باید به شهادت برسیم
در ادامه صحبتها پای سخنان روحانی اردوگاه نشستم که با خنده از آن دوران یاد میکرد و چنان با لذت از سختی آن دوران حرف میزد که انگار برای یک سفر تفریحی رفته بودند.
حجتالاسلام جلال جابریان از خوزستان بابیان اینکه در 10 اسفند 1362 اسیر شدم، دقیقاً زمانی که فرزندم 40 روزه شده بود، افزود: در دوران اسارت چند مشکل در کنار یکدیگر داشتم و آنهم عرب بودن، روحانی بودن و پاسداری بود که حساسیت عراقیها را نسبت به من افزایش میداد.
وی ادامه داد: در اردوگاه تنها روحانی شناسایی شده بودم و مدام از این بابت کتک خوردم، بیان کرد: در آن زمان پیکر شهدای زیادی از جمله شهید اروجعلی را غسل داده و کفن کردهام.
روحانی اردوگاه موصل 2 با تأکید بر اینکه عراقیها اصلاً ترجمه من را قبول نداشتند و اجازه ترجمه به من نیز نمیدادند، خاطرنشان کرد: بسیار زیر ذرهبین بودیم و در آن زمان در محضر حاجآقا ابوترابی بودم که هر دو باهم به اردوگاه وحشتناک صلاحالدین انتقال یافتیم.
وی اذعان داشت: در ایران حدود یک سال از سرنوشت رزمندههای عملیات خیبر با خبر نبودند و ازاینرو خانوادهها فکر میکردند که شهید شدهایم ولی بعد از هجمهای که روی صلیب سرخ از طرف جمهوری اسلامی وارد شد فهمیدند اسیر شدهایم.
وی بابیان اینکه پروفسوری همراه صلیب سرخ برای ارزیابی روانی اُسرا آمده بود که خود مدعی شد اینهمه شادی و نشاط زیر اینهمه شکنجه از کجا ناشی میشود، گفت: وقتی این پروفسور فرانسوی با حاجآقا ابوترابی صحبت کرد بعد از اتمام صحبتهایش گریه کرد که من با دیدگاه منفی نسبت به ایرانیان به اردوگاه آمده بودم ولی حالا میبینم که شما این انرژی را از خدایتان کسب کردهاید.
امامجمعه موقت خوزستان بیان کرد: بعد از مدتها آن پروفسور فرانسوی به ایران سفر کرد و دیداری با حاجآقا ابوترابی انجام داد.
وی بابیان اینکه با حاجآقا ابوترابی از اردوگاه موصل 2 به اردوگاه صلاحالدین که یک اردوگاه خطرناک و کوچک بود منتقل شدیم و 15 ماه دوباره خانوادههایمان از ما بیخبر ماندند، ادامه داد: دوباره هجمه همرزمان و جمهوری اسلامی بر صلیب سرخ آنها را وادار به شناسایی کردند.
حجتالاسلام جابریان با تاکید بر اینکه بهعنوان روحانی وظیفه حفظ دین و آرمان ها در بین اسرا را نیز داشتم، ابراز کرد: ما می دانستیم که نیامدهایم تا برگردیم و باید به شهادت برسیم ولی بعد از نامهای که حاجآقا ابوترابی به امان راحل نوشت و تکلیف اسرا را پیگیر شد در پاسخ امام فرموده بودند که اسرا حفظ جان کنند و ازاینرو از خود محافظت میکردیم.
برای عراقیها فرق نمیکرد که چه کسی سنش کوچک یا بزرگ است
در ادامه کنار جوانترین آزاده اردوگاه موصل 2 نشستیم تا گفتوگویی باا او داشته باشیم، آزادهای که زمان اسارت تنها 16 سال داشت.
محمدحسین لطفی با اصالتی عجبشیری ساکن تهران با بیان به اینکه کوچکترین فرد خیبری در اردوگاه بودم، گفت: برای عراقیها فرق نمیکرد که چه کسی سنش کوچک یا بزرگ است همه را کتک میزدند ولی بزرگترها همیشه خود را جلو میانداختند که زیاد کتک نخوریم.
وی با بیان اینکه من هم مانند سایرین دارای مزار هستم و آن را نگهداشتهام، بیان کرد: در زمان رحلت امام راحل، نیروهای عراقی هراس از آشوب اُسرا داشتند و نمیتوانستند نزدیک ما شوند به همین خاطر در داخل اردوگاه همه به عزاداری امام خود پرداختیم./ شهیدنیوز
دیدگاهها