دروغگویی یک صفت ناپسند است که بعضی از کودکان و بزرگسالان بدان مبتلا هستند و در میان بعضی چنان شایع است که گویی به صورت عادت تلقی میشود.
اکثر والدین از این امر شکایت دارند و علیرغم این که تمام امکانات خود را برای تربیت صحیح فرزندشان بکار بردهاند و برای راستگویی آنان از هیچ کوششی دریغ نورزیدهاند، با این وجود، فرزندشان دروغ میگوید. باید توجه داشت که این لغزش از دوران کودکی پایهگذاری شده است; زیرا وقتی کودک در روزهای اول زندگی توانایی سخن گفتن را پیدا میکند و قادر به حرف زدن میشود، حتی اگر دروغ بگوید، چون سخن او برای والدین شیرین است، در نتیجه، با خنده و شادی از او استقبال کرده و او را مورد تشویق قرار میدهند; غافل از این که همین امر موجب رشد این نابهنجاری در کودک می شود و بدینسان شخصیت کودک شکل میگیرد.
دروغگویی فطری است یا اکتسابی؟
هیچ انسانی فطرتاً دروغگو نیست. او دروغگویی را از محیط خود، یعنی خانواده، مدرسه و بهطورکلی اجتماعی که در آن زندگی میکند، یاد میگیرد. تحقیقات نشان میدهد که کودکان ابتدا این عمل را از والدین و اطرافیان خود که با آنها زندگی میکنند و سپس از دوستان و دیگر افراد اجتماع که با آنها برخورد دارند، یاد میگیرند.
حضرت علی (علیهالسلام) در این زمینه میفرماید: «قلب کودک همانند زمین بکر و آمادهای است که هر چه در آن کاشته شود، پرورش مییابد»؛ و دروغ بذری است که در این زمین حاصلخیز بهوسیله اطرافیان کاشته میشود و با آبیاری و پرورش مناسب رشد میکند تا حدی که گاهی بهصورت یک درخت تنومند درمیآید و از بین بردن آن زحمتهای زیادی میطلبد؛ بنابراین دروغگویی امری فطری نیست.
مان شروع دروغگویی
یافتههای روان شناسان بر این نکته تأکید دارد که گفتههای کودکان زیر 5 یا 6 سال، بیشتر جنبه خیالبافی دارد. آنها اغلب احساسات و تخیلات خود را درباره پدیدههای اطرافشان بیان میدارند; زیرا کودکان در این سنین در دنیای تصور و خیال زندگی میکنند و بدینسان اندیشهها، رؤیاها و افکار خود را شکل میدهند، حتی اشیاء بیجان را جاندار میپندارند. برای مثال، کودک، سوار بر تکه چوبی چنین وانمود میکند که مشغول اسبسواری است. این کودکان حوادثی را که با آن مواجه شدهاند، بسیار بزرگتر از آن حد و اندازه خود بیان میکنند. همچنین باید توجه داشت که کودک زیر 5 سال از چیزها یا کارهای خوب و بد درک بالایی ندارد; بهطوریکه نمیتواند بهآسانی بین آنها فرق بگذارد.
دروغگویی در کودکان، از 5 یا 6 سالگی به بعد شروع میشود; زیرا از نظر ذهنی آنها به مرحلهای میرسند که بهتدریج میتوانند سخن راست را از دروغ تشخیص دهند. از این سن، صفت دروغگویی در بعضی از کودکان بهتدریج شکل میگیرد و گاهی آنقدر تشدید میشود که بهصورت مرض در آمده و بعدها جزئی از شخصیت بزرگسالی آنان محسوب میشود. در واقع دروغگویی از کودکی بهتدریج در نهاد کودک رسوخ کرده و در صورت تداوم و عدم وجود مانع، به شکل یک صفت در بزرگسالی نمود پیدا میکند.
پیامدهای دروغگویی
دروغگویی مانند سایر بیماریهای روانی و عاطفی، ابتدا از یک مسئله ساده کوچک آغاز میشود و چنان چه بهموقع درمان نشود، به یک بیماری روحی تبدیل میشود که مشکلات بسیاری را برای فرد مبتلا و دیگران فراهم میسازد. از نظر روانی، دروغگویی برقرار کردن نوعی رابطه بیمارگونه با دیگران است که علاوه بر شخص، دیگران را نیز دچار ناراحتی و مشکل میکند. دروغگویی عامل اصلی فسادهای دیگر است، بهطوری که شاید بتوان گفت کلید ورود به سایر فسادهاست. «در کنفرانس سراسری آموزش و پرورش آمریکا در سانفرانسیسکو گفته شد تا وقتی که مدارس آمریکا نتوانند نسلی که دروغ نگوید، افترا نزند، قانون نشکند و به حقوق دیگران تجاوز نکند، به وجود آورند، نمیتوانند خود را موفق بدانند. تدریس، خواندن، نوشتن، دانش و هنر کافی نیست و نمیتواند هدف اصلی آموزشوپرورش باشد، بلکه مهمترین وظیفه آموزش و پرورش، تدریس دروغ نگفتن است که عامل اصلی تمام فسادهاست.» (1)
برخی از عوارض و پیامدهای دروغگویی عبارت است از:
1- بیاعتباری دروغگو
زندگی در اجتماع بر اساس نوعی اعتماد نسبی دو جانبه استوار است. دروغ به این اعتماد لطمه میزند و موجب اختلال در روابط بین افراد شده و بدبینی را بین آنان پدید میآورد. همچنین فاش شدن دروغ شخص مبتلا، باعث میشود تا آبروی او بریزد و ارزش و اعتبار خود را از دست بدهد. دراینباره امام جعفر صادق (علیهالسلام) از قول حضرت علی (علیهالسلام) میفرماید: «هر کس زیاد دروغ بگوید، ارزش و اعتبارش بر باد میرود.» (2)
حضرت علی (علیهالسلام) میفرماید: «سزاوار است که مسلمانان از دوستی و برادری با دروغگو اجتناب کنند; زیرا او آنقدر دروغ میگوید که راستش را هم باور نمیکنند.» (3)
2- از بین رفتن ایمان دروغگو
کسانی که به گفتههای یک دروغگو اعتماد میکنند و آن را میپذیرند به گمراهی کشیده خواهند شد. این امر در مسائل فکری و اعتقادی موجب تباهی ایمان و عقیده افراد میگردد. همچنین دروغگو برای رسیدن به هدف و مطلوب خویش، دروغ را ابزار مؤثر در نتیجه کار میداند و این همان شرک خفی است و نشانگر ضعف ایمان دروغگو نسبت به اثر خداوند تعالی بر امور است. فلذا امام محمدباقر (علیهالسلام) میفرماید: «دروغ خانه ایمان را ویران میسازد.» (4)
3- دردسر زحمت برای دروغگو و دیگران
دروغگو همواره با دروغ علاوه بر این که خود را به زحمت میاندازد، دیگران را نیز دچار مشکل میکند. در یکی از روزنامههای صبح، مطلبی تحت عنوان «دردسرآفرینی دوست دروغگو» بدین شرح آمده است:
«رستم بهتازگی با فرامرز دوست شده بود. در یک مهمانی برای آن که از قافله عقب نماند، به دروغ گفت که من، سوار کار ماهری هستم. مهمانان و دوستان که سر شوق آمده بودند، این دو را به سوارکاری در پارک جنگلی دعوت کردند. رستم بیچاره هم که در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته بود، به ناچار تسلیم شد و هنگامیکه پا در رکاب اسب گذاشت، دچار سانحه شد. او در همان جهش اول اسب، به زمین افتاد و به علت گیرکردن پایش در رکاب، دهها متر روی زمین کشیده شد. سرانجام در بیمارستان معلوم شد که رستم دچار شکستگی زانو، شانه و دنده شده است.» (5)
4- مانعی برای خودشناسی
افراد دروغگو، غالبا خودشان را غیر از آنچه هستند، نشان میدهند. این امر که آنها واقعاً دارای تواناییهایی میباشند، بر اثر تکرار دروغگویی بر آنان مشتبه میشود. از این رو، به مرور زمان دروغگویی حجابی برای خودشناسی آنان میشود.
علل دروغگویی
دروغگویی از هر نوع، دارای علتهایی است و برای درمان آن لازم است ابتدا، علتهای به وجود آورنده این عادت شناختهشده، سپس درمان شود. بعضی از این علتها به شرح زیر است:
الف) ترس
ترس از مجازات، خدشهدار شدن آبرو، یا هر چیز دیگر، یکی از مهمترین علل دروغگویی در کودکان و بزرگسالان است. در این خصوص، روی کودکان شش تا چهاردهساله تحقیقاتی صورت گرفته که نتایج آن در جدول زیر آمده است. (6)
علت / درصد
ترس / 71%
غرور یا خودخواهی / 17%
آزار گری و شیطنت / 10%
دیگر خواهی (نوعدوستی) / 2%
همانطور که از این جدول برمیآید، ترس بیشترین درصد دروغگویی در کودکان را تشکیل میدهد; زیرا اگر کودک بداند چنانچه به خطای خود اعتراف کند، مورد سرزنش، تحقیر و احیاناً تنبیه قرار خواهد گرفت، بهناچار برای حفظ آبروی خود بهدروغ پناه میبرد. این امر، خصوصاً در خانوادههایی رایج است که معتقدند تحقیر، تنبیه و رفتارهای خشونتآمیز تنها راه جلوگیری از انحراف کودک است. درحالیکه این روشها، نهتنها مؤثر نیست، بلکه موجب میشود ترس کودک بهتدریج از بین برود و او رفتارهای خلاف خود را با جرات بیشتری انجام دهد.
«ژان پیاژه» روانشناس سوئیسی دراینباره مینویسد: «دروغ برای کودک یک نوع فرار از حقیقت است. اگر کودک خود را در اجتماع و خانواده، فرد محترمی بداند و آزادی عمل داشته باشد، برای چه با دروغ گفتن به خانوادهاش خیانت کند. کودک با سختگیریهای زیاد، از افراد خانواده فاصله میگیرد و خود را از آنها جدا میداند; زیرا میبیند اگر راست بگوید، او را تنبیه میکنند... .»
اگر والدین یا مربیان از خلافهای جزئی کودکان چشمپوشی کرده و با مهربانی و صمیمیت اشتباهاتشان را به آنها گوشزد کنند، در این صورت، کودکان هیچگاه به دروغگویی متوسل نمیشوند.
ب) اجبار
اگر با اجبار از کودکی خواسته شود کاری را که موردعلاقهاش نیست، انجام دهد، یا آن کار را سرسری انجام میدهد، یا به دروغ وانمود میکند که آن را انجام داده است و اگر این فشار و اجبار بیش از حد باشد، کودک در غیاب والدین یا مربیان ممکن است بر خلاف دستورات آنها عمل نماید که این امر باعث میشود که او به طرف فساد کشیده شود.
باید برای انجام هر کاری که از کودک میخواهیم، پیش از آن که به اجبار و تهدید متوسل شویم، میل، رغبت و انگیزهای در او ایجاد کنیم تا با لذت و احساس رضایت به انجام آن کار بپردازد.
ج) الگوهای نامناسب
اگر در خانوادهای، والدین یا کسانی که با کودک زندگی میکنند، دروغ بگویند، ناخودآگاه و بهطور غیر مستقیم زمینه دروغگویی را برای کودک فراهم ساختهاند، در واقع اولین درس دروغگویی را کودک از آنها خواهد آموخت; زیرا خانواده اولین محیط تربیتی کودک محسوب میشود و گفتار، رفتار و بهطورکلی طرز زندگی والدین در تربیت فرزندان بسیار مؤثر است. فرزندان بدون توجه و اراده، بر اساس همانندسازی با اطرافیان، آنچه را که میبینند و میشنوند، تقلید میکنند و یاد میگیرند. تلاش این خانوادهها برای جلوگیری از دروغگویی بی اثر است; زیرا تا والدین خود اصلاح نشوند، هر گونه اقدامی در این زمینه بی اثر خواهد بود.
د) احساس حقارت
کودکی که در خانواده یا محیطهای دیگر، دائماً مورد تحقیر، سرزنش، بیاعتنایی و تمسخر قرار میگیرد، از هیچ کوششی برای نشان دادن خود دریغ نمیورزد. او تلاش میکند تا به هر نحوی که ممکن است توجه اعضای خانواده و اطرافیان را به خود جلب کند. ازاینرو، به رفتارهای مختلفی از جمله دروغ گویی دست میزند; زیرا این امر سبب توجه دیگران به او خواهد شد. این کودکان دچار ضعف شخصیت هستند و احساس حقارت دارند. آنها برای رهایی از این احساس و ابراز وجود، به غلو در مورد خود میپردازند و اغلب درباره خود، دیگران و حوادث، دروغهای باورنکردنی میگویند. همچنین وعدههایی میدهند که قدرت انجام آن را ندارند. البته تمام این کارها را برای این انجام میدهند تا در حضور دیگران موردتمجید و تقدیر قرار گیرند; زیرا این عمل سبب میشود تا در ذهن خود احساس قدرت کنند. همچنین عدهای از کودکان یا افراد به دلیل داشتن عیوب جسمی، نام نامناسب (خود یا خانواده)، وضعیت نامطلوب خانوادگی و... احساس شرمساری میکنند و چون میترسند مورد تمسخر واقع شوند، بهدروغ پناه میبرند. پیامبر بزرگوار اسلام (صلیالله علیه و آله) میفرماید: «دروغگو، دروغ نمیگوید، مگر به سبب حقارتی که در نفس خود احساس میکند.» (7)
باید به شخصیت کودک احترام گذاشت و او را موردتوجه و محبت قرار داد. همچنین شایسته است کودکان را با ارزشهای واقعی و انسانی آشنا کرد تا دستکم مسائل جزئی و بیارزش موجب دروغگویی و انحراف آنان نشود.
ه) نیازهای ارضا نشده
عدهای از روان شناسان معتقدند که بعضی از دروغها نشاندهنده نیازها و تمایلات ارضا نشده است; زیرا بعضی از دروغهایی که ما را متعجب میکند، از تخیلات سرچشمه میگیرد. دروغهایی که نشاندهنده حقیقتی میباشند که کم و بیش تغییر یافته است. به هر میزان نیازهای ارضا نشده بیشتر باشد، احساس کمبود در کودک قویتر است و برای جبران این احساس، بیشتر به دروغگویی میپردازد. این امر در خصوص کودکانی که کمتر مورد محبت و توجه والدین قرار میگیرند، بیشتر صادق است. برای مثال:
«پرویز پنجساله، خواهر دوسالهای دارد که هر وقت او را تنها میبیند، محکم نیشگونش میگیرد. درنتیجه، خواهرش فریاد میزند. مادرش بهمحض شنیدن فریاد او، با عجله خود را به آنها میرساند. پرویز طوری رفتار میکند که چیزی از ماجرا نمیداند و به مادرش میگوید: گریه و فریاد خواهرم برای این است که او دختر موذی است، ولی من مهربان و مؤدب هستم. سپس خود را به مادرش نزدیک میکند تا مادرش او را نوازش کند.» (8)
روانکاوان معتقدند که در اینجا دروغ و تظاهر، ناخودآگاه با هم تلفیق شدهاند و دلیلش هم آن است که تولد خواهر، سبب محرومیت پرویز از محبت مادری شده، درنتیجه، پرویز سعی میکند آن را به هر وسیلهای که شده دوباره به دست آورد. توجه به نیازهای معقول کودک و ارضای مطلوب آنها، سبب میشود تا کودک کمتر از راههای نادرست نیازهای خود را برآورده سازد و نیازی بهدروغ گفتن نداشته باشد.
ادامه دارد...
پینوشت:
1) روزنامه همشهری، سال اول، شماره 152، تیر 1372، ص 16.
2) اصول کافی، ج 6، ص 340.
3) همان، ج 2، ص 36.
4) ان الکذب هو خراب الایمان » ; همان، ص 339.
5) روزنامه همشهری، «دردسر آفرینی دروغگو» ، سال اول، شماره 253، 15آبان 1372، ص 20.
6) بالایان، روان شناسی کودک به زبان ساده، اصفهان، انتشارات مشعل، 1370، ص 52.
7) مستدرک، جلد 2، ص 100.
8) محمدحسین سروری، قلمرو روان شناسی، تهران، نشر نکته، 1371، ص 123.
دیدگاهها
اگه بزرگان خانواده واجتماع در صحبت کردن
درقول قرارواعمال وکردار صادق باشن کسی
دروغ یادنمیگیره درجامعه ای مثل جامعه ما
خداراشکرکه نه دررسانه ها و اجتماعات دروغ گفته نمیشود ماهم
یادنمیگیریم