ازدواج و تشکیل خانواده در ایران، پرهزینه است. آداب و رسوم های متنوع و گرایش بیشتر به تجملات، ازدواج را سخت کرده و مدتهاست که خیلیها افزایش سن ازدواج را به همین موضوع ارتباط میدهند ؛ اما افزایش سن ازدواج هر دلیلی که داشته باشد، یکی از نتایج منفی آن، افزایش تعداد آدمهای تنها و زندگی مجردی است. آنها از سنی به بعد و عمدتاً از اوایل دهه 30 با استقلال نسبی اقتصادی، از خانوادههایشان جدا میشوند و همین شروع یک زندگی تک نفرِ، با مسئولیتهای کمتر و درونگرایی بیشتر است.
روانشناسان میگویند، افراد تنها بهتدریج به این سبک زندگیشان، همین سکوت و خلوتی و درونگرایی عادت میکنند البته ممکن است از بیرون افرادی نسبتاً افسرده به نظر برسند اما بسیاری از آنها حقیقتاً افسرده نیستند، آنها در واقع با تنهایی کنار آمدهاند و این سبک و شیوه زندگی در آنها عمیق شده است و از همین روش لذت میبرند هر چند که در طولانیمدت، تنها زیستی بهویژه اگر به جمع گریزی منتهی شود، میتواند پیامدهای منفی روحی برای آنها داشته باشد.
از نظر عموم افراد جامعه و در یک تقسیمبندی کلی، افراد یا متأهل هستند یا مجرد اما این روی یک دست و کلی است و افرادی که تنها زندگی میکنند، اگرچه ذیل گروه مجردها هستند اما دلایلشان برای این سبک زندگی متفاوت است، بعضیها این راه و این سبک زندگی را انتخاب کردهاند و بعضیها هم نه.
تنهایی بعد از طلاق:
آنطور که زاهدی اصل، مددکار اجتماعی میگوید یکی از عواملی که موجب شده، جوانان در ایران میل به تنها زندگی کردن داشته باشند و ازدواج را موردتوجه قرار ندهند، تجربه طلاق و افزایش آمار و تعدد آن در جامعه است. جدا از اینکه گروه بزرگی از جوانان که اکنون تنها زندگی میکنند، تجربه یک بار زندگی مشترک و جدایی را داشتهاند. شماری دیگر از ترس اینکه ازدواج کنند و بعد طلاق در انتظارشان باشد، اصلاً سراغ تشکیل خانواده نرفتهاند.
جدا از زنانی که در ازدواج اول دارای فرزند هستند و فرزندشان با آنها زندگی میکند، زنان جداشده بدون فرزند که نمیتوانند ازدواج مجدد داشته باشند ناگزیر از ادامه زندگی به صورت تنهایی هستند. در واقع در چنین شرایطی است که باید گفت افزایش طلاق بهنوعی جامعه ایران را ناگزیر از پذیرش تنهازیستی زنان کرده است.
اگرچه با وجود تداوم ساختارهای سنتی و خانوادگی در ایران همچنان بسیاری از زنان بهویژه زنانی که در سن پایین (زیر 30 سال) طلاق میگیرند، به خانههای پدر و مادرهایشان باز میگردند اما بسیاری از آنها هم پس از طلاق هیچگاه به خانه پدر و مادرها باز نمیگردند و زندگی را مستقل و بدون همسر ادامه میدهند. در کنار این گروه از زنان، گروههای دیگری هم هستند که با وجود این که ازدواج نکردهاند، بهطور مستقل از خانوادههایشان زندگی میکنند.
تنهایی بعد از دانشگاه:
گروه دیگر از ساکنان خانههای مجردی آن دسته افرادی هستند که برای ادامه تحصیل از شهری به شهر دیگر و عمدتاً به تهران آمدهاند و بعد از مدتی زندگی در خوابگاههای دانشجویی و در واقع پس از فراغت از تحصیل جذابیتها و فرصتهای زندگی در شهرهای بزرگ ازجمله تهران آنها را به ادامه زندگی مستقل تشویق کرده است. بسیاری از دانشجویان بعد از اتمام تحصیلات با یکی یا دو نفر از همکلاسیها، همخانه میشوند و در سالهای بعد با افزایش درآمد و اشتغال ثابت وقتی میتوانند خانههای مستقلی برای خودشان داشته باشند، از هم جدا میشوند.
آنچه دانشجویان را برای زندگی در شهرهای بزرگ ولو دور از خانواده و بهتنهایی به جمعبندی میرساند، جذابیتهای شغلی و عمدتاً فضای آزادتر اجتماعی و فرهنگی در شهرها نسبت به روستاهاست، اما همچنان کسب درآمد و امکان ورود به بازار کار مهمترین دلیلی است که تعداد قابلتوجهی از دانشجویان را از بازگشت به شهرها و روستاهایی که ازآنجا آمدهاند، منصرف میکند. این انتخاب درواقع منجر به شکلگیری گروه دیگری از افرادی شده که بهتنهایی زندگی میکنند و مشخصاً محصول مهاجرت برای تحصیل هستند."
تنها زیستی در ایران که به گفته جامعه شناسان یک دهه است آغاز شده تا اواخر دهه 90 به اوج خودش میرسد، فارغ از اینکه این سبک زندگی، چقدر ناشی از انتخاب آدمهاست و چقدر ناشی از اضطرار و تحمیل شرایط زندگی اما رو به افزایش است، این پیشبینی است که سازمانهای متولی در حوزه اجتماعی و جامعه شناسان با هم به آن اشاره میکنند.
زاهدی اصل، مددکار اجتماعی، دهه 90 را دهه تجردگزینی مینامد و ادامه میدهد: دهه 90 دهه بحران تجرد پیشبینی شده است و در مقایسه با دهه قبل (دهه 80) افزایش بسیار چشمگیری خواهد داشت و اگر به همین منوال ادامه پیدا کند، در پایان دهه 90 میانگین ازدواج آقایان به 40 سالگی و خانمها به 35 سالگی خواهد رسید. چون در سنین 40-35 سال افراد بسیار سخت تن به ازدواج میدهند.
درعینحال نکته مهم دیگر اینکه افرادی که این روزها تنها زندگی میکنند صرفاً جوانهایی نیستند که بهاصطلاح زیر بار ازدواج نرفتهاند، آنهایی هم هستند که آماده ازدواج بودهاند اما به هر دلیل فرصت ازدواج نداشتهاند. آنها که جوانی را سپری کرده و وارد میانسالی شدهاند و همه عمر را در کنار خانواده زندگی کردهاند اما با از دست دادن پدر و مادر چارهای جز تنها زندگی کردن ندارند و این موضوع الزاماً مساله ای زنانه نیست.
اما با تداوم این شرایط انسانها از هم دور شده، سرمایه برای جامعه سالم کم میشود و روابط کاهش پیدا میکند. زمانی میرسد که به دلیل آنکه جوانها به صورت مجردی زندگی میکنند خواهر و برادری نخواهند داشت و قطعاً در آیندهای نهچندان دور اینگونه مسائل بسترساز جامعهای منزوی، انسانهای بینشاط و در خود فرورفته خواهد شد.
شانا شکری
شانا شکری
دیدگاهها