سردار شهید حاج رحیم دلفان از شهدای شاخص لشکر 57 لرستان است که سالها فرماندهی اطلاعات و عملیات این لشکر را در دوران دفاع مقدس بر عهده داشت و در اکثر عملیات کارنامهای کمنظیر از خود برجای گذاشت. وی در آخرین لحظات عمرش وصیتنامهای را برای همرزمان و مردم نوشت که در بخشی از آن آمده است: مبادا در نگهداری پرچم به اهتزاز درآمده ایران اسلامی تعلل و مسالحه بورزید که در آن صورت به خون شهیدان خیانت ورزیدهاید.
سحرگاه یکی از روزهای فروردینماه سال 1339 ه ش در یکی از روستاهای بخش چغلوندی به نام «دره بسر علیا» در خانوادهای ساده و بیآلایش که زندگی عشایری و کوچ رو داشتند به دنیا آمد. خانوادهاش بعد از تولد او روستانشین شدند و دیگر کوچ نکردند.
تولد رحیم و انتخاب اسمش
پدرش مختصری با تلاوت قرآن آشنایی داشت، او از اولین آیه قرآن کریم استفاده کرد و اسم او را رحیم گذاشت.
تولد رحیم زیبایی بهاری را در خانواده دلفان چند برابر کرد، طبیعت مسیر خود را ادامه میداد و رحیم رشد میکرد، فعالیتها و شانههای قوی و بازوان ستبرش در کودکی بشارت مردی را میداد.
در همان سن کودکی مرد بودنش را با کمک به مخارج خانواده ثابت نمود.
در 6 سالگی وارد مدرسهی روستا شد و دوران ابتدایی را طی نمود اما نبود مدرسه راهنمایی او را به شهر کشاند، او در شهر نتوانست ادامه تحصیل دهد و برای کمک به خانواده وارد بازار کار شد. سختی زندگی و کم بودن درآمد خانواده او را در سن کودکی به کار وادار کرد، مدتی به کار باطریسازی مشغول بود.
بعد از مدتی در کار خود خبره شد؛ ولی نتوانست محل کسبی پیدا کند. ناچار شغل خود را تغییر داد و با توجه به این که از استعداد و پشت کار خوبی برخوردار بود خیلی زود کارگاه جوشکاری راهاندازی کرد، کمکم کار او رونق گرفت. صادق بود و همین خصوصیتش مشتریان زیادی را دور او جمع کرد.
روح ناآرام او هوای دیگری داشت
رحیم بهظاهر آرامش داشت، کار موردعلاقه و درآمد خوب در جامعهای که اکثر مردم در شرایط بد اقتصادی قرار داشتند بیقراری روحی را از وی نگرفت، زمزمه مخالفت مردم ایران با حکومت طاغوت به گوش میرسید و نام مقدس امام خمینی خیلی از بچه مسلمانها ازجمله رحیم را شیدای خود کرده بود.
اللهاکبر، خمینی رهبر، مرگ بر شاه، زندهباد خمینی/دستگیری و حبس رحیم و یارانش
رحیم عاشقانه به صفوف مبارزان انقلاب پیوست، او یکی از استوانههای حرکت مردمی و انقلاب اسلامی در استان لرستان بود.
در دوران سخت مبارزات شهادت فرزند برومند امام، آیتالله مصطفی خمینی پیش آمد و در شهرستان قم و تبریز مراسمی برگزار شد. در تبریز مراسم بزرگداشت شهید مصطفی خمینی به خاک و خون کشیده شد.
چهل روز بعد در خرمآباد مراسمی برای چهلم شهدای تبریز در حوزه علمیه کمالیه برگزار شد که رحیم همراه با پدر و چند تن از اقوام در آن شرکت کرد. در پایان مراسم در حالی که نیروهای مسلح در 2 صف جلوی مسجد ایستاده بودند برای اولین بار رحیم و یاران او که چند نفری بیشتر نبودند فریاد زدند:
اللهاکبر، خمینی رهبر، مرگ بر شاه، زندهباد خمینی.
مأمورین سراسیمه به آنان هجوم بردند و بعد از چند دقیقه مقاومت او و چند نفر همراه او را دستگیر و روانه زندان کردند.
بعد از شش ماه حبس و شکنجه و زمانی که قیام به سراسر کشور سرایت نموده بود و زندانی نمودن عدهای دیگر برای رژیم ثمربخش نبود ناچار همراه زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد.
رحیم از زندان آزاد گردید و پس از آن خروشانتر و مصممتر شده بود و تا پیروزی انقلاب لحظهای ساکت ننشست.
جواب کوبنده به تحرکات منافقین
انقلاب اسلامی پیروز شد اما پیروزی آن با موانعی ازجمله حرکات مذبوحانه گروهکهای ضد خدا و ضد مردم روبرو شد. همیشه حفظ انقلاب به عهده انقلابیون بوده است و رحیم که خود برای پیروزی این انقلاب مزه تلخ شکنجه و زندان را چشیده بود و رنج زیادی برده بود، نمیتوانست بیتفاوت بماند. او اسلحه به دست گرفت تا از ارزشهای انقلاب اسلامی پاسداری نماید.
زمانی که در خوزستان ضدانقلاب با عنوان دروغین، حزب خلق عرب شورش راه انداخته بود، همراه با عدهای از دوستان وارد آن دیار شد و تا خفه شدن آن توطئه در آنجا ماند سپس برای سرکوب ضدانقلاب وابسته به شرق به گنبد شتافت. او در کردستان مردانه با ضد انقلابیونی که عقاید انحرافی ضد دینی و ضد مردمی داشتند جنگید.
مبارزه در کنار شهید چمران
جنگ تحمیلی شروع شد و رحیم دوباره همراه با یارانی که تکتک آنها بعدها شربت شیرین شهادت را نوشیدند، وارد حساسترین نقطهای شد که دشمن از آنجا قصد نابودی ایران را داشت. او به هویزه رفت و در آنجا با اتکا به خدا و بدون دیدن آموزشهای لازم دست در دست سردار شهید دکتر چمران گذاشت و مردانه به جنگ با دشمنان خارجی رفت. در آن جا بود که دشمن برای اولین بار سیلی محکمی از دست فرزندان اسلام خورد و زمینگیر شد.
ازدواج رحیم
در سال 1360 با دختر یکی از همرزمان خود ازدواج کرد که حاصل این پیوند 2 پسر و 1 دختر بود. رحیم هر چند ماهی و چند صباحی به آنها سر میزد و مجدداً به جبهه بر میگشت.
حضور در تیپ و لشکرهای تأثیرگذار
یگانهای رزم سپاه پاسداران مثل تیپ امام حسین (ع) و تیپ ولیعصر (عج) که بعدها به لشکرهای تأثیرگذار در عرصه دفاع مقدس تبدیل شدند، به وجود رحیم افتخار میکردند. رحیم از اعضای اولیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خرمآباد بود و به قول یکی از فرماندهان وقت رحیم گوهری درخشان بود در میان سپاه خرمآباد. ایشان کسی نبود که فقط خود را به جبهه رفتن قانع نماید و در حساسترین و پرمخاطرهترین یگانهای رزم خدمت میکرد.
مسئولیت رحیم و حضور در عملیات
آخرین مسئولیت رحیم فرماندهی اطلاعات و عملیات تیپ 57 حضرت ابوالفضل (ع) بود. او در بیشتر عملیات ازجمله هویزه تا آزادی تپههای اللهاکبر و طریقالقدس ـ فتح المبین ـ بیتالمقدس ـ خیبر ـ والفجرها ـ کربلاها و نصرها شرکت کرد و کارنامه درخشانی را در طی دوران مسؤولیت خود برجای گذاشت.
خستگیناپذیری حاج رحیم دلفان در سفر حج خونین
در زندگی رحیم زیباییهایی است و خاطرههایی که هر کدام به جای خود شنیدنی است هنگامی که در دل تاریکیهای شب رحیم میدانهای مین را پشت سر میگذاشت و از خاکریزها عبور میکرد و سنگر و امکانات و توان دشمن و مواضع او را شناسایی میکرد؛ زحماتش کلید پیروزیها بود.
او یکی از بهترین نیروهایی بود که رکورد مقاومت و ماندن در جبهه را شکسته بود. بارها او را تشویق میکردند اما او بیاعتنا به ظواهر دنیا بود.
در سال 1366 دوباره تشویق شد که به حج مشرف شود، پذیرفت و رفت تا با حضور در سرزمین وحی، خستگیهای عمری مبارزه را از تن بیرون کند، اما این بار مصادف شده بود با حج خونین که حجاج ایرانی شعارهای سیاسی موسوم به اعلان برائت از مشرکین سر دادند، او دید خانه خدا هم در دست دشمنان خداست؛ ساکت ننشست و آنجا نیز پهلویش شکست.
اگر چه او 6 بار در جبهه مجروح شده بود و پوست بدنش ترکش خمپارهها را و رگهایش گلولههای سرخ را و استخوانش تیر کین را لمس کرده بود، در کنار خانه خدا باز پهلویش به دست پلیس سعودی شکست و بهناچار برای حفظ جان زنان و پیرمردان زائر به پلیس حملهور شد و سلاح از دست آنها گرفت و با شلیک تیر هوایی رعبی در دل آنان انداخت.
شهادت رحیم
سرانجام بعد از سالها مبارزه و مقاومت و شکستن خطوط دشمن در جبهههای مختلف و بارها مجروحیت در صبح چهارشنبه ساعت 10 صبح روز 16 / 10 / 1366 در حالی که فقط مدت 2 ماه از شهادت برادرش، معلم شهید عزت اله دلفان نگذشته بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
وصیتنامه
به نام خدا و استعداد و یاری از او که یار و یاور ستمدیدگان و مظلومان است.
وصیتنامه خود را آغاز میکنم
ابتدا به حقانیت دین مبین اسلام و پیامبر گرانقدرش حضرت محمد بن عبدالله (ص) شهادت میدهم و بر علی و یازده فرزندش که راهنمایان طریق الهی و امام و پیشوای ما شیعیان هستند گواهی میدهم, سپس بر آخرین آنان مهدی صاحبالزمان (عج) و نایب بر حقش درود میفرستم.
خوشا به حال آنان که شوق دیدار حسین (ع) و زیارت مزار مطهرش را دارند و شبها از شوق او در خلوتگاه عشق با چشم گریان و دل سوزان، او را صدا میزنند و سرودی را زمزمه میکنند که تا ابد در این شبها و همه شبهای بعد از این در سکوت بیابان طنین خواهد داشت.
ای منتظران مهدی و ای عاشقان حسین (ع) و کربلای حسین با نیتی پاک و دلی شکسته از خدای حسین بخواهید که رزمندگان ما را پیروز فرماید و راه کربلای حسین را به روی عاشقان حسین بگشاید.
ای دلباختگان حق و ای رزمندگان جبههی حق, بدانید که پیشقراولان و پرچمداران لشکر اسلام میروند و مبادا در نگهداری پرچم به اهتزاز درآمده ایران اسلامی تعلل و مسالحه بورزید که در آن صورت به خون شهیدان خیانت ورزیدهاید.
ای خواهران و برادران و ای جوانمردان و پیرمردان هیچوقت و در هیچ حال امام را تنها نگذارید و همواره پشتیبان ولیفقیه و روحانیت اصیل باشید و از حمایت خود نسبت به آنان دریغ نورزید و راه شهدا و هدف آنان را هیچگاه از یاد مبرید که راه و هدف اینان همان راه و هدف حسین (ع) و اولیای خداست.
ای پدر و مادر عزیزم, نمیدانم که با کدام قلم و با کدامین گفتار از زحماتی که برای من متحمل شدهاید سپاسگزاری کنم جز اینکه از خدای مهربان بخواهم که اجری فراوان و پاداشش نیکو به شما عنایت فرماید.
برادران و خواهران عزیز و مهربانم شما هم که الحمدالله وظیفه خود را میدانید که باید چهکار کنید، امیدوارم که مرا حلال کنید.
و اما همسر گرامیم؛ شاید شوهر خوبی برایت نبودم اما از خدا میخواهم که تو را در زندگی یاری دهد و اگر بیشتر وقتها به فکر جبهه رفتن بودم، چونکه میدیدم که برادرانم در جبهه میجنگند و شهید میشوند و خون میدهند. دلم راضی نمیشد که بیایم در منزل و در کنار فرزندانم باشم زیرا فرزندانی بودند که شب ها به بهانه پدر که در جبهه بود و یا شهید شده بود گریه میکردند و پدر پدر میگفتند.
از خدا میخواهم که اسلام را به پیروزی نهایی برساند و پرچم اسلام را در تمام اقصی نقاط جهان به اهتزاز در آورد.
در پایان از همه عزیزان و دوستان و آشنایان میخواهم که به خاطر خدا مرا حلال کنند. والسلام خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
دفاع پرس
دیدگاهها
سلام یافته ، خبرگذاری ؟؟؟ کتیبه تخت خان شهرستان مهران که سندی بر لرهاي فیلی و هویت لري مردم و استان ایلام است رو بدون ذکر نامی از لرها خبرگذاری کرده و شیطنت صورت گرفته ، از نویسندگان خوش قلم شما میخوایم پاسخ پرخوری به آن بدهند و شما هم تذکر بدهید .
اخبار سراسری هم امروز ایلام را نشان میداد که لباس کردي برتن داشتند ولي به لري صحبت میکردند . نگران هستیم .
لطفا نظرم رو بذار مسئول محترم
متاسفانه اسم شهید بزرگوار برای آزاد راه خرم آباد به اراک انتخاب و قطعی شد به صورتیکه در نامه ها و فرم ها اسم ایشان قید می شد ولی خیلی عجیب هست
الان تغییر کرده!!!!
نمیکند ولی از بستگان شنیده ام که از رشادت
و غیرت و از فضائل اخلاقی ایشان هر چه توصیف کنیم باز کم گفته ایم
فقط به مسولین نظام توصیه میشود بروید
و زندگی شهدا رو الگوی خود قرار دهید و به فکر
خدمت باشید نه فقط پست و مقام.
ایلام در تمام اسناد و متون و کتیبه های معتبر تاریخی بنام " لر پشتکوه" یا پشتکوه والی معروف میباشد .