وقتی در جامعه افرادی که حقوق دیگران را پایمال میکنند، بهعنوان شهروند «زرنگ» و «باهوش» شناخته شوند، مسلماً جامعه به سمت بیمسئولیتی حرکتی میکند.
این خلاصه دغدغه دکتر «علی سوندرومی» است. او دانشآموخته جامعهشناسی است و تمرکز اصلیاش بر پژوهش در حوزه مسائل اجتماعی ایران است. رومی در گفتوگویی از آفتهای مسئولیتپذیری اجتماعی و آسیبهای کمپینهای اجتماعی سخن میگوید.
به عقیده شما چقدر در جامعه ما افراد با مفهوم مسئولیتپذیری آشنا هستند؟
معتقدم اگر بخواهیم تعریف جامعه از انسان ارائه کنیم باید بگوییم انسان موجودی مسئول است، این تعریف با روح آموزههای مذهبی، معرفتی و علمی هم سازگار است. از سوی دیگر هر جا که میخواهیم از مفهوم اخلاق صحبت کنیم، همزاد با آن مفهوم مسئولیت هم مطرح میشود. البته باید همین جا متذکر شوم که متأسفانه انسان از مسئولیتپذیری فاصله گرفته است.
ترویج مصرفگرایی افراطی یا لذت بردن به هر قیمتی موجب شده انسان از حوزه مسئولیتهایش فاصله بگیرد؛ این اتفاق موجب افزایش آسیبهای اجتماعی هم شده است. به شکل مشخص در جامعه ما بخشی از مشکلاتی که با آن رو به رو هستیم مانند طلاق، اعتیاد، مسائل فرهنگی و حتی سیاسی ناشی از این است که افراد مسئولیتهای خودشان را نمیشناسند؛ و منفعت شخصی تنها چیزی است که به آن فکر میکنند. برای نمونه وقتی وارد زندگی زناشویی میشوند، تصور میکنند آمدهاند از همسرشان خدمات بگیرند بدون آنکه برای خودشان مسئولیتی متصور باشند و بهعنوان شهروند یا همسر تعریفی که از خودشان دارند، هدف مدار است؛ بهاینترتیب سود فردی در همه امور اولویت پیدا کرده است.
این فرضیه را که جامعه با معضل نبود مسئولیتپذیری رو به رو شده، قبول دارید؟
بله؛ البته به نظر من مسئولیتناپذیر شهروندان از مزر بحران عبور کرده، به این دلیل که نوع تربیتمان غیرمسئولانه است. در تمام نظامهای آموزشی و رویکردهای تربیتی مفهوم آزادی با مسئولیت تعریف میشود؛ فرد شاغل مسئولیت دارد، معلم مسئولیت دارد، پدر و مادر مسئولیت دارند و ...، مخرج مشترک همه اینها مسئولیتپذیری است، اما این نگاه در جامعه ما وجود ندارد. نظام آموزشی، رسانهها، خانواده و سایر نهادها این روح را درک نکردهاند و به همین دلیل هر روز توقعها و انتظارها را بالا میبرند بدون آنکه به بخش دیگر یعنی مسئولیتهای شهروندان هم توجه کنند. این رویکردها موجب شده تعادل اجتماعی به هم بخورد.
این مسئولیتناپذیری اجتماعی چه مصداقهایی دارد؟
مصداقهای بسیاری دارد؛ مصرف آب و نوع مواجهه شهروندان با محیطزیست نمونه روشنی از فقدان حس مسئولیتپذیری است. کشور ما در منطقهای قرار دارد که یکسوم متوسط جهانی بارندگی داریم و منابع آب زیرزمینیمان را هم استفادهایم، با این حال هیچ واکنشی متناسب با این سطح از بحران، از جامعه شاهد نیستیم. فراموش کردهایم از کشاورز تا صنعتگر و شهروند عادی همه مسئولیت داریم از منابع طبیعی حفاظت کنیم. یا برای مثال در زندگی خانوادگی هر فرد، دورریز مواد غذایی گویای بیمسئولیتی ماست.
بهطور متوسط هر شهروند ایرانی روزی یک کیلوگرم مواد غذایی باارزش را که تقریباً حدود چهار مترمکعب آب برای آن صرف شده، دور میریزد. کشاورزانی که با روشهای غیرمسئولانه به شغل است، بسیاری از افراد در جاهایی که کار میکنند مسئولیتپذیر نیستند و به وظایفی که بر عهدهشان گذاشتهشده، بهخوبی عمل نمیکنند، به همین دلیل کیفیت و بهرهوری فضای کسبوکار بهشدت کاهش مییابد؛ این مورد آخر در نسل جدید متقاضیان کار بیشتر دیده میشود.
نگرشی در جامعه ما وجود دارد که میگوید اگر مسئولان خودشان به مسئولیتهایشان پایبند باشند، شهروندان هم مجبور هستند پایبند باشند و ممکن است به شما خرده بگیرند که به این ترتیب مسئولیت همه مشکلات جامعه را متوجه افرادی میکنید که صاحب قدرت نیستند؟
وقتی درباره جامعه صحبت میکنیم باید نگاه ارگانیک داشته باشیم. جامعه مثل یک موجود زنده است و وقتی مسئولیتپذیری پایین است، در بخش اجرایی و مدیریتی آن هم مسئولیتپذیری پایین است، درواقع همه اجزای جامعه درگیر این موضوع هستند؛ دولت هم بخش اجرایی است و اتفاقاً ممکن است مانند همان کشاورز به دنبال سود زودگذر باشد.
اجازه دهید یک مثال بزنم؛ اگر دولتی بخواهد برای محبوبیت عمومی در کوتاهمدت برود در فلان شهر سد احداث کند، آیا به مسئولیتش عمل کرده؟ حالا ممکن است مسئولانی باشند که بخواهند تحت تأثیر افکار عمومی برای «دیده شدن» بیشتر مجوز ساخت یک سد را بگیرند، خب این نشاندهنده رفتار غیرمسئولانه است و موجب هدر رفتن منابع میشود. مسئولان دولتی که از کره دیگر به زمین نیامدهاند، آنها هم شهروندان همین جامعه هستند.
در دو، سه سال اخیر پویشهای اجتماعی زیادی برای مقابله با مسائل اجتماعی شکلگرفته است؛ به نظر شما چقدر کمپین سازی به
رفع مشکلات جامعه و تقویت مسئولیتپذیری شهروندان کمک میکند؟
کمپینها به هر حال اقدامات مثبتی هستند؛ اما راهاندازی کمپین پیشنیازهایی دارد؛ ما وقتی میخواهیم جریان راه بیندازیم، به ایجاد زیرساخت نیاز داریم. مسئولیتهای فردی و اجتماعی سطوح و ابعادی دارد، اگر این پیکره واحد نباشد و بدون توجه به سطوح دیگر برویم سراغ یک موضوع خاص، این کمپینها به موفقیت منجر نمیشوند؛ برای مثال اگر مرد یا زن یک خانواده نسبت به اعضای خانواده و محیط شغلیاش مسئولیتپذیر نباشد؛ اما تمام وقتش را به محیط زیست اختصاص دهد، برای جامعه مفید نیست، زیرا از طرف دیگر آسیب دیگری شکل میگیرد.
در جامعه گفته میشود فلانی عاشق کارش است یا عاشق محیط زیست؛ اما میبینیم همین فرد به نیازهای عاطفی همسر و فرزندانش بیتفاوت است و حتی ممکن است اعضای خانوادهاش به آسیبهای اجتماعی گرفتار شوند.
به عقیده من اگر کمپینها روح مسئولیتپذیری را ترویج دهند، خوب است؛ ولی اگر کمپین به بهانه موضوعی خاص سایر ابعاد زندگی را نقض کند، فایده ندارد. بعضی وقتها هم کمپینها ممکن است تقلیل گرایانه با موضوع برخورد کنند؛ برای نمونه نجات دریاچه ارومیه به عنوان یک بخش مهم در محیط زیست کشور اهمیت دارد؛ اما اگر کمپین نجات دریاچه ارومیه طوری عمل کند که مسئله محیط زیست به همین دریاچه تقلیل یابد، آن وقت ما به هدفمان نمیرسیم.
آسیب دیگری که کمپینها را تهدید میکند مسئله رفتارهای هیجانی است، ما نباید به صورت زودگذر و هیجانی سراغ مسائل اجتماعی برویم. بسیاری از افراد هستند که دوست دارند در فضای اجتماعی بیشتر «دیده شوند»، آنها معمولاً میروند سراغ کمپینها یا فعالیتهای مشابه؛ اغلب وقتی یک کمپین اسیر این نیازها میشود، به بیراهه میرود.
برای مثال گفته میشود کمپینی مانند «دیوار مهربانی» به دلیل همین رفتار هیجانی و تقلیل گرایانه شکست خورد.
عرض کردم که مسئولیت سطوح و ابعاد مختلفی دارد، ما باید مهارت متمایز کردن این سطوح و شناخت مسئولیتهایمان را داشته باشیم. هرکدام از ما به چهار حلقه ارتباطی متصل هستیم؛ خویشاوندان، دوستان، همسایهها و بعد تمام افراد جامعه در معنای کلیاش بهکل بشریت.
حوزه مسئولیت هر یک از ما از حلقه اول شروع میشود؛ یعنی ما باید ببینیم آیا یکی از نزدیکان ما در رنج است و مسئولیتی در برابر او احساس میکنیم، آیا در برابر اینکه خانه همسایه ما در خطر فروریختن است مسئول هستیم یا نه منظورم این است که گاهی ما حلقههای اولیه را رها میکنیم و میرویم سراغ حلقه آخر، چرا؟ چون اینگونه بیشتر دیده میشویم. اگر دیوار مهربانی قرار بوده مسئله فقرا را حل کند یک شوخی است و با این رویه مخالف هستیم؛ اما اگر به عنوان یک حرکت نمادین قرار بوده به ما مسئولیتهایمان را یادآوری کند، خوب است و میتواند موثر باشد.
مهارت اینکه هر یک از شهروندان مسئولیتهایشان را دقیق بشناسند و به آن پایبند باشند، چگونه شکل میگیرد؟
به سنین پایین بر میگردد، شاید بتوان گفت از سال اول زندگی آغاز میشود. ما با فرصتهایی که به بچهها میدهیم، آنها به صورت شهودی این مهارتها را درک میکنند. شناخت مسئولیت در فرد در صورتی که از کودکی به او القا شده باشد، با دیگران فرق دارد و دائم در حال خدمات دادن به او باشیم، میسر نیست.
ما اصطلاحاً با برچسب زدن به افراد موجب میشویم آنها درک دقیقی از توانمندیها و مسئولیتهایشان پیدا نکنند. اگر همیشه مشکلات یک کودک را حل کنیم، بدون اینکه تلاش کند راه غلبه بر مشکل را بیابد، به او خیانت کردهایم. ما به این ترتیب یک شهروند منفعل را تحویل جامعه میدهیم. خطاهایی مانند بالا بردن توقعات و انتظارات فرزندان، اعتمادبهنفس کاذب، مداخله بیش از اندازه در زندگی فردی بچهها و اینکه توقعاتی از آنها داشته باشیم که متناسب با توانمندیهایشان نباشد؛ موجب میشود شهروند مسئول تربیت نشود.
حتماً قبول دارید نظام آموزش و پروش و خانواده همیشه در این باره با هم توافق ندارند.
بله؛ ما بخشی نگاه میکنیم، من مسئولیت تربیت بچه را دارم؛ اما مدرسه تصور آموزش دارد، برای نمونه مدرسه خیال میکند مسئولیت آماده کردن فرد برای زندگی اقتصادی را ندارد. ما نیازمند افراد متعادل هستیم، کسانی که خوب درس بخوانند، اما مهارتهای اجتماعی را فرانگیرند، برای جامعه و خودشان مفید نخواهند بود.
یکی از راههای تربیت چنین افرادی استفاده از مدل ارائه الگو است. مسئولیتپذیری از طریق یادگیری اجتماعی اتفاق میافتد. وقتی الگو را مناسب معرفی کنیم و به فرد فرصت دهیم از آن تأثیر بپذیرد و خودش آن رفتار را تکرار کند، این یادگیری نهادینه میشود؛ برای نمونه پدر خانواده وقتی زباله را همیشه در سطل زباله میریزد، این رفتارش الگوی مناسبی برای فرزندان است؛ اما فرزندان هم باید فرصت تکرار این الگو را پیدا کنند و از طرف خانواده تشویق شوند. البته این یک مثال ساده است، من
منظورم در تمام شئون زندگی است. آنچه در حال حاضر جامعه ما از آن رنج میبرد این است که همواره الگوی منفی را ترویج میدهیم؛ برای مثال اینکه ما بگوییم آب زیاد مصرف میکنیم و پولش را میدهیم، ترویج یک الگوی منفی است.
به عقیده شما به عنوان پژوهشگر اجتماعی، چه الگوی منفیای در جامعه ما بهغلط ترویج میشود که موجب شده مسئولیتپذیری اجتماعی لطمه ببیند؟
یک ویژگی فرهنگی که از گذشته تاکنون ادامه یافته، موضوعی است که در فضای عمومی با عنوان «زرنگی» شناخته میشود، این موضوع روی مسئولیتپذیری ما تأثیر منفی میگذارد. در فضای اجتماعی ما تبلیغ میشود که افراد زرنگ کسانی هستند که کمتر تلاش میکنند و بیشتر منفعت میبرند، آن هم به هر وسیلهای؛ مثلا تبلیغ میشود که آدم زرنگ «میانبر» میزند و منافع بیشتری کسب میکند، درواقع یک ضد ارزش اجتماعی را بهعنوان ارزش تبلیغ میکنیم و بسیاری از نهادها هم درگیر این رویه هستند. متأسفانه ترویج این ضد ارزش موجب شده بسیاری از آموزههای اجتماعی و علمی آسیب جدی ببینند و حتی ماهیتشان تغییر کند.
برای آنکه «زرنگی» و «موفقیت» در چارچوب دقیق به کار بروند و مسئولیتپذیر نبودن، زرنگی تلقی نشود، چه باید کرد؟
باید مفهوم زندگی را بازتعریف کنیم، زیرا روی این ارزش منفی خیلی تأکید شده. در حال حاضر ارزش آدمها به دستاوردهایشان است نه اینکه چگونه این دستاوردها بهدستآمده؛ البته همیشه بارقههایی از امید وجود داشته است؛ برای مثال رفتگری درستکار که یک کیف پول زیاد را بدون وسوسه و باعزت نفس به صاحبش برمیگرداند و آتشنشانهای فداکار و... نشانههایی از مسئولیتپذیری افرادی هستند که به دنبال بیشترین سود از کمترین زحمت نبودهاند؛ اما این کافی نیست.
نظام تربیتی ما باید اصلاح شود، نظام تشویق و تنبیه باید به سمتی سوق یابد که با سوءاستفادههایی که نامش زرنگی گذاشتهشده، برخورد قاطع شود. ما باید به سمتی برویم که هر شهروندی را که برای آموختن و افزایش توانمندیهایش میکوشد، تشویق کنیم و هر شهروندی را که به دنبال پیدا کردن راهی برای گریز از مسئولیت است بهشدت تنبیه کنیم. هرچند تغییر این فضا دشوار است؛ اما باید از همین حالا شروع کرد.
امین شول سیرجانی