چند دهه است که به مناسبت هفته دفاع مقدس از کسانی که روزگاری دستی در دفاع مقدس داشتهاند و نماد گذشت و ایثار بودهاند مورد نظر اهالی رسانه قرارمی گیرند.
امسال ماهم به سراغ سیدی رفتهایم که فرمانده سپاه لرستان درزمان جنگ بوده و البته تقریباً هیچوقت در مورد سالهای دفاع مصاحبهای نداشتهاند.
"سید مهدی موسوی" را بسیاری بهعنوان کنشگری سیاسی و البته اصلاحطلب میشناسند و البته بعد رزمندگی و سالها در جنگ فرماندهی تحت شعاع وجهه سیاسیشان قرار گرفته است، حاج آقا به سختی پذیرفت و البته قول گرفت که گفتوگو مختصر باشد، ماهم اصرار نکردیم، گفتگو ساده و صمیمی است و ایشان وعده کرده بعداً مفصل خاطرات جنگ را منتشر کند! به امید آن روز...
برای ورود به بحث دوران دفاع مقدس، بگذارید اول بپرسیم شما کلاً قبل از جنگ آموزش نظامی هم داشته بودید؟
بسمالله الرحمن الرحیم. البته برای جواب دادن به این سؤال باید به دوران قبل از انقلاب برگردیم در دوران مبارزات قبل از انقلاب بنده از جانب ساواک تحت تعقیب بودم وکلا چون روحیه انقلابی داشتیم نیاز به آموزشهای نظامی و رزمی را حس میکردیم، نیمه دوم سال 1355 از طرفی حضرت امام (ره) در نجف اشرف تبعید بودند و از طرف دیگر بنده برای اینکه به خدمت سربازی نروم و هم اینکه مدتها بود میخواستم خدمت حضرت امام شرفیاب شوم. از مرز خاکی عازم نجف شدم.
حضرت امام را در نجف زیارت کردید؟
بله. این توفیق نصیبم شد. در همان منزل ایشان که بسیار به حرم امیرالمؤمنین نزدیک است، در برگشت به سوریه رفتم و از آنجا به لبنان سفر کردم، در لبنان با برخی اعضا سازمان آزادیبخش فلسطین که یاسر عرفات رئیس آن بود آشنا شدم، در آن دوره چریکهای سازمان آزادیبخش فلسطین شهرت جهانی داشتند، انجام یک دوره کوتاه نظامی دیدم که بعدها واقعاً خیلی به کارم آمد! البته پس از برگشت به کشور چون طلبه بودم به قم رفتم آنجا هم یک دوره دفاع رزمی را طی کردم، یک دوره کاراته رفتم، شرایط انقلابی بود و برای دفاع نیاز به آمادگی داشتیم...
واقعاً؟! موفق به کسب کمربند هم شدید؟
(لبخند) بله ...
حاجآقا قدری از شرایط کشور هنگامیکه جنگ شروع شد برای مخاطبان ما بگویید؟
جنگ واقعاً ناخواسته و ناجوانمردانه بر ما تحمیل شد، ملت و نیروهای انقلابی سرگرم رفع ضرورتها و تبیین انقلاب بودند، از طرفی ضدانقلاب قائلههای زیادی آفریدند، مثل قائله کردستان، قائله خلق عرب، قائله گنبد، از جانب دیگر نیروهای انقلاب به هر حال کمتجربه بودیم، از جانبی نیروهای خائنی مثل منافقین و بنیصدرها در داخل مرتب در حال فتنه کردن بودند که صدام از مرزهای غربی با امکانات وسیع و با لشگرهای واقعاً مجهز در منطقهای به وسعت 1200 کیلومترمربع به کشور حمله کرد ...
واقعاً همچنین یورشی میتوانست هر کشوری را ساقط کند! ما که تازه درگیر مسائل پس از انقلاب بودیم و با توجه به مسائلی که پیش آمده بود اصلا توان و آمادگی دفاع همهجانبه را نداشت!
البته این سؤال تقریباً تکراری است اما چون برای نسلهای بعد مهم است باز میپرسیم! چرا تقریباً همه دنیا پشت صدام ایستاد و ما تنها بودیم؟
دو بلوک غرب و شرق از وقوع انقلاب اسلامی بسیار ترسیدند، بلوک غرب به رهبری آمریکا، مستقیم منافعاش را درخطر میدید، اولا" انقلاب اسلامی شاه دستنشانده غرب را ساقط کرده بود و دست آمریکا را از ایران کوتاه کرده بود و ثانیاً اگر ملتهای دیگر از انقلاب اسلامی سرمشق میگرفتند دیگر جایی برای امریکا و بلوک غرب باقی نمیماند!
اما بلوک شرق یا همان اتحاد شوروی و کشورهای تابعش، اینها از نظر ایدئولوژیکی با انقلاب اسلامی مشکل داشتند! اینها بر اساس مارکسیسم لنینیسم سالهای تبلیغ کرده بودند و دین را افیون تودهها معرفی کرده بودند، یعنی دین و مذهب باعث خمودگی و افسرگی جوامع میشود، حالا وقوع انقلاب اسلامی که صدر درصد مذهبی بود و رهبرش شخصیتی برجسته از روحانیون بود تمام تئوریبافیهای آنها را بر باد داد و عملاً ناقوس مرگ تفکر مارکسیسم را به صدا درآورد...
لذا هر دو بلوک غرب و شرق و تمام دنبالهها و نوچههایشان پشت صدام ایستادند و انصافاً هم تمامقد ایستادند! تمام کمپانیهای اقتصادی نظامی و سلاح سازیها و... مغزهای برنامهریزی و اتاق فکرهایشان...مستشاران نظامی و دلارهای نفتی و بسیاری کمکهای دیگر ...
و در مقابل ما چی؟ آیا کسی از ما حمایت میکرد؟
ما واقعاً بیکس بودیم، الا چند کشور مثل سوریه و لیبی که کمکهایی ناچیز میکردند کسی با ما نبود! منتهی ما رهبری امام را داشتیم و ایمان را...البته قلب و روح بسیاری از ملتها با ما بود و دعای خیرشان بدرقه راهمان میشد.
با شروع جنگ شما فرمانده سپاه لرستان شدید؟
خیر، بنده از طریق سپاه قم بهصورت بسیجی اعزام شدم،
پس چگونه برای فرماندهی سپاه لرستان انتخاب شدید؟
ابتدا از طرف سپاه منطقه 8 که شامل سپاه لرستان و خوزستان میشد برای فرماندهی سپاه الیگودرز معرفی شدم و بعد از آن برای فرماندهی سپاه ایلام معرفی شدم که معرف اصلی مرحوم آیتالله حاج حسن طاهری خرمآبادی بودند. البته با حمایت آقا محسن رضایی 13 ماه فرمانده سپاه ایلام بودم و پس از آن بهعنوان فرمانده سپاه لرستان منصوب شدم که تا سال 1370 ادامه داشت.
با سردار محسن رضایی در جبهه آشنا شدید؟
سابقه آشنایی من و آقا محسن به قبل از انقلاب بر میگردد، ایشان تشکیلاتی به اسم منصورون داشتند، در نهاوند، که بنده هم در قم با آنها جلساتی داشتم، سابقه آشنایی ما آنجا بود.
چون از اول فرمودید مصاحبه کوتاه باشد و بعداً در رابطه با عملیات به طور مشروح صحبت خواهید کرد! فقط در مورد دو عملیات که برای ما لرستانیها خاطرات دارد به صورت مختصر صحبت کنید! در مورد حاج عمران صحبت بفرمایید!
البته اسم اصلی آن والفجر بود، ولی به عملیات حاج عمران مشهور شد! سپاه لرستان مأموریت داشت که از نظر نیروی انسانی و لجستیک یگان عملکننده را پشتیبانی کند، ما یگانهای رزم ولیعصر، امام حسن (ع) و سپاه بوکان را و همچنین گردانهای قائم را به منطقه اعزام کردیم!
حاج عمران قلهای ببود که دشمن آنجا مستقر بود، باید ارتفاع را تصرف میکردیم، البته متأسفانه هم دشمن کاملاً بر ما دید و تسلط آتش داشت و آتش تهیه وحشتناکی روی نیرویهای ما میریخت و هم گویا عملیات لو رفته بود و دشمن آماده بود – یکی از مشکلات ما در جنگ حضور ماهوارههای آمریکایی بود که تجمعات نیروهای ما را رصد میکردند و در اختیار عراق قرار میدادند که همین مسئله باعث شد ما آنجا خیلی شهید بدهیم و واقعاً لرستان آنجا داغدار شد، منتها رزم بچههای لرستان آنقدر دلاورانه و جانانه بود که بعداً خود عراقیها اعتراف کردند که همچنین رزم دلاورانهای ندیدهاند.
گویا در عملیات مرصاد شما نیروهای عشایری را به اسلامآباد میبرید؟
من از طریق بچههای حفاظت اطلاعات از شهر کرند خبردار شدم که منافقان حمله کردهاند و توسط دوستان حفاظت سریعاً به سمت کرمانشاه حرکت کردیم که ماجراها داشت.
منافقین جاده را اشغال کرده بودند که ما به کرمانشاه برگشتیم، یعنی به مقر تیپ، حاج نوری فرمانده وقت در منطقه بود و سردار کشکولی هم گویا مأموریت بودند، همان وقت آقا محسن با بنده تماس گرفتند و گفتند: باید فردا صبح در استان باشی و نیروها را اعم از سپاه و بسیج و عشایر مسلح را به اسلامآباد گسیل کنید و سهراه اسلامآباد را باید ببندید.
یعنی باید از کرمانشاه شبانه به خرمآباد میآمدید و نیروها را به اسلامآباد گسیل میکردید؟
بله، شبانه از راه نهاوند و بروجرد به خرمآباد آمدم، از طریق رادیوتلویزیون اطلاعیه صادر کردیم و مردم را فراخوان کردیم که نزدیک 7000 نیرو جمع شد.
نیروها همه سپاهی بودند؟
خیر. بسیجی بودند و خیلی هم نیروهای عشایری که با سلاحهای خودشان آمده بودند و همان روز نیروها را اعزام کردیم، طوری که غروب مستقر شدیم و فردا صبح عملیات مرصاد شروع شد و نیروهای عشایر با M1 و برنو دلاورانه جنگیدند و البته عملیات مرصاد کمر منافقین را شکست، انشا الله خاطرات جنگ را بعداً بهصورت مبسوط بازگو خواهم کرد!
با حضرت امام و رهبر معظم انقلاب هم دیدار داشتید در دوران جنگ؟
بله. جلسهای سال 66 در جماران برگزار شد که اتفاقاً جمعهای بود، حضرت آیتالله خامنهای از سفر نیویورک برگشته بودند و میخواستند به حضرت امام گزارش سفر بدهند که فرصت شد و ما با ایشان دیداری داشتیم و جالب اینکه همان وقت با مرحوم احمد آقا هماهنگ کردیم و حضرت امام ما را به حضور پذیرفت.
با همرزمان دوران دفاع مقدس هنوز هم در ارتباط هستید؟
با دوستانی مثل سردار جعفری و سردار صفوی و سردار سلیمانی تا مدتها پس از جنگ در ارتباط بودیم و البته الآن با خیلی از همرزمان هنوز هم ارتباطی داریم اعیاد را تبریک میگویم ...(خنده)
و حرف آخر؟
منطق ما در زمان دوران دفاع مقدس «لا تظلمون ولا تظلمون بود» یعنی نه ظلم میکنیم و نه ظلم میپذیریم، الآن هم منطق جمهوری اسلامی با رهبری حضرت آیتالله خامنهای همین منطق است!
این منطق ائمه و اسلام است، ما نه چشم طمع به کشوری داریم و نه اجازه میدهیم کسی به ما چشم طمع داشته باشد!
این منطق امام حسین است در مقابل منطق اموی که میگوید: < الحق لمن غلب>یعنی حق با کسی است که غالب شود.
یا زورش بیشتر است، الآن منطق داعش هم همین است و البته شعارشان هم «النصربالرعب" یعنی پیروزی در ترساندن است <
که انشا الله به زودی کارشان به اتمام خواهد رسید ...وسلام علیکم و الرحمه و برکاته
دیدگاهها