خيلي‌ها به جايي رسيده‌اند اما اصالت خود را خيلي زود فراموش كرده‌اند. خيلي‌ها هم به جايي نرسيده‌اند و باز هم خود و گذشته‌ي خود را فراموش كرده‌اند!
چندي پيش بود كه يكي از هنرپيشه‌هاي تلويزيوني و يكي دو ورزشكار، لرستاني بودن خودشان را "انكار" كردند، بلكه براي خود هويتي جديد بتراشند و به قول دوستان، سعي كردند تا خلاء "كلاس" كارشان را در "نژادي ديگر بودن" بيابند!
حسن شمشادياما در اين بين، كسي مثل "حسن شمشادي" مدير دفتر و خبرنگار صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران در سوريه هم هست كه هيچ‌گاه لرستاني بودن خود را فراموش نمي‌كند و هميشه از خاطرات بودنش در خرم‌آباد و بروجرد و به لحظاتي كه كنار مردم زادگاه آبا و اجدادي‌اش گذرانده، افتخار مي‌نمايد.
شمشادي دو هفته پيش براي چند روزي به ايران بازگشت و ما نيز فرصت را مغتنم شمرديم تا با اين چهره‌ي پرتلاش عرصه‌ي اطلاع‌رساني و خبر، كه گاه جانش را براي تهيه يك گزارش كف دستش مي‌گذارد، لحظاتي گفت‌وگو كنيم.
اين خبرنگار هم‌استاني كه يكم آبان 1348 در خرم‌آباد متولد شده، چون فرصت حضور در لرستان را طي سفر اخير نداشت، به صورت تلفني پاسخ‌گوي سؤالات ما شد:
 
در مورد دوران حضورتان در لرستان به خصوص در دوره كودكي و نوجواني براي هم‌استاني‌ها چيزهايي كه فكر مي كنيد جالب را را اشاره كنيد.
بله، منزل ما در محله‌ي موسوم به "باغ دختران" بود و در نزديكي پل گپ(پل بزرگ- پل صفوي). دوره‌ي تحصيلات ابتدايي را از سال 1355 در دبستاني موسوم به شهريار كه نزديكي ميدان شهدا بود آغاز كردم و سال 60 نيز زماني كه اسم اين دبستان به شهيد مراد داودي تغيير يافته بود، دوره‌ي ابتدايي را به پايان رساندم. مدير دبستان هم ابتدا آقاي مستوفي و بعد [حشمت] رشيدي بودند.
دوران تحصيل مقطع راهنمايي را در مدرسه شهيد رجايي و دوران متوسطه را نيز در دبيرستان شهيد باهنر واقع در خيابان فرهنگ و ميدان تختي خرم‌آباد تا سال 1368 گذراندم.
 
در مورد فعاليت‌هاي خارج از مدرسه هم صحبت كنيد.
از همان دوران كودكي ما به صورت خانوادگي به جلسات قرائت و آموزش قرآن مرحوم حاج غلام‌حسين وجودي(1382-1301) در خرم‌آباد مي‌رفتيم. همين عامل باعث شد پس از اين كه سال‌هاي 67 تا 69 بعد از اين كه دوران سربازي را در كردستان سپري كردم، به عنوان مربي قرآن در ادارات و نهادهاي مختلف مثل دادگستري، استانداري، امور آب و جاهاي ديگر به تدريس بپردازم.
 
چه كساني به جلسات قرآن مرحوم وجودي مي‌آمدند؟
در جلسان حاج وجودي، من و آقايان جهانبخش فرجي از قاريان قديمي خرم‌آباد، شاهرخي، بهروز رضوي‌نژاد، مرحوم مجيد شاهين كه تصادف كرد و درگذشت به اتفاق چند نفر ديگر حضور داشتيم. در ستاد نماز جمعه هم مكبر نماز بودم.
 
به سراغ دوران فعاليت شما در صدا و سيما برويم.  آغاز همكاري شما با صدا سيما چطور بود؟
رمضان سال 1371 كه براي آموزش قرآن يك ماه به صدا و سيماي مركز لرستان مي‌رفتم، آقاي عزت چنگايي معاون صدا و سيما به من پيشنهاد همكاري با مركز به عنوان گزارشگر برنامه‌هاي مذهبي راديو را داد كه پذيرفتم. سال‌هاي نخست به صورت حق‌الزحمه‌اي همكاري كردم و از فروردين 1375 گزارشگر واحد مركزي خبر به صورت آزمايشي شدم. البته بايد اشاره كنم بين سال‌هاي 73 و 74 براي مدت 20 ماه به دعوت مرحوم سيد داود فهمي(1386 – 1333) رئيس دانشگاه آزاد اسلامي واحد بروجرد، به عنوان مسوول روابط عمومي اين دانشگاه فعاليت داشتم.
 
از همكاران آن زمان در صدا و سيماي مركز لرستان نام كسي را به خاطر داريد؟
بله، در راديو آقايان حاج بهروز رضوي‌نژاد، محمد حنيف، سيد تقي سهرابي، چنگايي و خانم‌ها سهيلا نارنجي و بيگ‌محمدي كه گوينده و تهيه‌كننده بودند همكاري داشتند كه برنامه‌ي "نور هدايت" را ظهرها تهيه و پخش مي‌كرديم.
 
و يك خاطره‌اي از آن زمان؟
(كمي مكث) يك سال خط لوله‌ي نفت خرم‌آباد آتش گرفت كه اگر اشتباه نكنم سال 1378 بود. روز جمعه بود و من در مركز تنها بودم. فقط عصر، يك فيلمبردار آمد و از اين حادثه تصاويري گرفت. در حالي براي پوشش قوي چنين اتفاقي به يك تيم چند نفره نياز بود، خودم به تنهايي خبرش را تهيه و تنظيم كردم و خوب پوشش دادم كه اين موضوع باعث تعجب مسوولان مركز شد. به همين خاطر آقاي فريدون همتي مدير كل وقت صداي و سيماي مركز لرستان مرا تشويق كرد.
 
تا چه زماني در صدا و سيماي مركز لرستان بوديد و پس از آن كجا رفتيد؟
تا سال 1380 در خرم‌آباد بودم و بعد به صدا و سيماي مركز قم رفتم.
 
فعاليت شما فقط در زمينه‌ي مذهبي بود يا فعاليت‌هاي ديگري هم داشتيد؟
فعاليت‌هاي من، بيش‌تر مذهبي بود، اما چند سالي هم در رشته‌هاي هندبال و بسكتبال به فعاليت پرداختم!
 
 چه جالب! از هندباليست‌ها يا جماعت بسكتبال خرم‌آباد چه كساني را به خاطر داريد؟
الآن حضور ذهن ندارم كه فوري نام همه را ببرم اما در هندبال برادران فاتحي، برادران رزمگر، محسن طاهري، بيرانوند و در بسكتبال هم آقاي [فريدون] تحويلداران را كه مربي ما بود را به ياد مي‌آورم.
 
 شما كه كار خود را از صدا و سيماي مركز لرستان آغاز كرده‌ايد، اكنون برنامه‌هاي شبكه افلاك (لرستان) را در سوريه تماشا مي‌كنيد؟
متأسفانه در سوريه امكان دسترسي به شبكه افلام را ندارم اما هر وقت ايران بيايم برنامه‌هاي شبكه لرستان را گاهي نگاه مي‌كنم.
 
نشريات و پايگاه‌هاي خبري لرستان را چطور؟ آن‌ها را مطالعه مي‌كنيد؟
بيش‌تر از طريق خبرگزاري‌هاي كشوري برخي اخبار منتشر شده در مورد لرستان را دنبال مي‌كنم. الآن هم كه سايت‌هاي خبري استاني راه‌اندازي شده‌اند كار خوبي است و از اين طريق بهتر مي‌توانم در جريان اخبار لرستان قرار بگيرم، اما متأسفانه اكثر نشريات لرستان سايت اطلاع‌رساني ندارند، لذا شناخت چنداني از نشريات لرستان ندارم. مسوولان آن‌ها بايد از اين ظرفيت رسانه‌اي استفاده كنند و امكان مطالعه‌ي مطالب را براي ساير كساني كه خارج از استان و حتي كشور هستند را با راه‌اندازي وب‌سايت فراهم آورند. الآن دنيا، دنياي اينترنت است و براي اطلاع‌رساني بايد وراي شهر و استان كار كرد.
 
درست مي‌فرماييد. اين نقطه‌ضعف بزرگي براي اكثر نشريات لرستان است كه از داشتن وب‌سايت فعال، محروم هستند. خب، نظرتان در مورد وضعيت كنوني استان لرستان چيست؟
مردم لرستان همه شجاع، غيور و متعصب هستند. اين را همه مي‌دانند؛ ولي طي 35 سال گذشته به لرستان توجه چنداني نشده و شهرهايي مثل كوهدشت، پلدختر، الشتر و شهرهاي كوچك‌تر، هم‌پاي خرم‌آباد و بروجرد توسعه نيافته‌اند. براي توسعه‌ي لرستان به سرمايه‌گذاري دولت در طرح‌هاي زيربنايي و توليدي نياز است. مثلاً در بخش‌هاي سنگ، معدن، كشاورزي و صنايع تبديلي و بسته‌بندي خصوصاً در مناطقي كه محروم‌تر هستند، دولت مي‌تواند اقدامات مؤثرتري انجام دهد.
 
به نكات جالبي اشاره كرديد. راستي يادم رفت بپرسم آخرين سفري كه به لرستان داشته‌ايد كي بوده؟
پس از مرگ پدرم مرحوم حاج عباس شمشادي (1386-1306)، مادرم از چند ماه قبل ساكن بروجرد شد. نوروز سال 92 هم سري به مادرم در بروجرد زدم و هم اين كه از درياچه و مجتمع بام كيو در خرم‌آباد ديدن كردم.
 
يعني پس از آن، ديگر به لرستان نيامده‌ايد؟
نه! فرصت نكرده‌ام، الآن چند روزي مرخصي گرفته‌ام و از سوريه به تهران آمده‌ام كه دارم با شما صحبت مي‌كنم.
 
چطور شد به عنوان خبرنگار به عراق رفتيد؟
اسفند 1381 وقتي آمريكا به عراق حمله كرد با گروهي از خبرنگاران به مرز عراق رفتيم و گزارش‌‌هايي را براي واحد مركزي خبر ارسال كرديم. وقتي بغداد سقوط كرد، درخواست كردم به آن‌جا بروم، اما موافقت نشد. بعد از درخواست‌هاي مكرر بالاخره از فروردين 1383 به دفتر صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران در بغداد منتقل شدم و تا شهريور 1386 در عراق بودم. از مهرماه 1386 تا مهرماه 1389 به واحد مركزي خبر در تهران منتقل شدم.
 
در عراق تهديد نمي‌شديد؟
تهديد براي همه خبرنگاران در همه‌ي كشورها وجود دارد؛ به‌خصوص در عراق كه اردوگاه منافقان هم آن‌جا بود. از طرف گروه‌هاي مختلفي تهديد وجود داشت، اما هيچ‌كدام از اين تهديد‌ها مستقيم نبود.
 
 انتخاب خبرنگاران براي اعزام كشورهاي مختلف چگونه صورت مي‌گيرد؟
كميته‌اي در معاونت سياسي صدا و سيما، خبرنگاران اعزامي به كشورهاي مختلف را مشخص مي‌كند. مهرماه سال 1389 اين كميته مرا به عنوان مدير دفتر صدا و سيما در سوريه انتخاب كرد. البته من در كنار مديريت اين دفتر بايد وظيفه خبرنگاري را هم انجام بدهم. خبرنگاري كه اعزام مي‌شود بايد توانايي جمع‌آوري اخبار، گزارش، تحليل و تفسير از آن كشور و مناطق اطرافش را داشته باشد. علاوه بر اين‌ها، توانايي‌هاي حرفه‌اي و آشنايي با منطقه و زبان هم بسيار مؤثر است.
 
حسن شمشادي 1388

گفت‌‌وگو از: رضا جايدري / یافته