اشکال عمده در حوزه فرهنگ گرفتار شدن در چنبره سیاست است. فرهنگ ذیل سیاست نیست بلکه در صدر آن است. از پنجره سیاست نمیتوان به فرهنگ نگریست اما از دروازه فرهنگ میتوان وارد سیاست شد.
به گزارش یافته به نقل از منار، دکتر ساسان والیزاده از نامهای آشنا در حوزه فرهنگ، ادبیات و رسانه لرستان و کشور است. او سالها در محافل ادبی و فرهنگی فعالیت داشته و با بیش از بیست نشریه در مقام سردبیر، عضو شورای سردبیری و یا دبیر سرویس همکار بوده است.
عضویت در شورای اطلاعرسانی دولت، مدیرعامل خبرگزاری آسیا، عضو شورای راهبردی خبرگزاری تابناک، معاون فرهنگی و ارتباطات دفتر معاون اول رئیس جمهور، مشاور و جانشین معاون ارتباطات و اطلاعرسانی دفتر رییس جمهور، مدیرکل دفتر امور رسانههای ریاست جمهوری، عضو شورای موسیقی استانهای صداو سیما ج.ا.ا، از جمله مسئولیتهای وی محسوب میشود.
در تالیفات والیزاده میتوان به آثاری همچون شناختنامه نویسندگان لرستان، این فصل را با من بخوان، کتاب شناخت/ بخش نخست: پدیدآورندگان آثار در لرستان، کتاب مطبوعات: کتاب هفتم، ارف بهانه است، سفرنامه آمریکا، زیتون سرخ، ژیا (ترانههای زنان زاگرس)، صد اثر برتر تاریخ موسیقی ایران، تهذیب رسانه و اخلاق رسانهای اشاره کرد.
وی پس از سمت مدیرعاملی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) اکنون سمت مدیرکل اطلاعرسانی و ارتباطات مجمع تشخیص مصلحت نظام را برعهده دارد.
فرارسیدن روز قلم بهانهای شد تا با "ساسان والیزاده" که فعالیتهای فرهنگی و ادبی خود را از نیمه دهه شصت در لرستان آغاز کرده است و به گفته خود اوج این فعالیتها در نیمه دوم دهه هفتاد نمود پیدا کرد، به گفتوگو بنشینیم.
نظر شما در رابطه با مقوله فرهنگ لرستان چیست؟
فرهنگ و ادبیات در لرستان پیشینهای به درازای ادبیات و فرهنگ در ابعاد ملی دارد و این قیاس یک قیاس همارزیست. البته با فراز و فرود به مراتب بیشتر. ما در سالها و دهههایی به نقاط تقارن رسیدهایم و در بعضی دههها کند شده و حتی فاصلهمان با ادبیات معیار در کشور بعید شده است. در واقع آن چیزی که بهعنوان اشکال مطرح است بخشی از آن به مدیران برمیگردد و بخشی نیز به اهالی هنر و فرهنگ. اشکال این است که دچار بدلهجهگی در فرهنگ شدهایم زیرا در بعضی ادوار از معیار فرهیختگی فاصله گرفتهایم.
دلایل درخشش فعالیتهای ادبی در سالهای پایانی دهه هفتاد چیست؟
در نیمه دهه شصت با جمعی از دوستان که فعالیت خود را آغاز کردیم، عموماً فعالیتمان از طریق موسیقی و تئاتر شروع و بعد به شعر، داستان و روزنامهنگاری کشیده شد. نیمه دوم هفتاد یک دوره درخشان طی شد که علت آن در نظر گرفتن چند معیار بود: اول وجود اراده جمعی، دوم اینکه همه به دنبال کشف استعداد بودند. نکته بعدی اصرار استعدادها به بروز خلاقیت بود، سپس ارتباط زیاد با مجامع تخصصی و همین طور اصرار برای گریز از میانبارهگی و ارائه آثار متفاوت و حتی آوانگارد. در جلساتی که برگزار میشد نقدهای شلاقی راجع به وضعیت موجود مطرح میشد و حضور اهالی فرهنگ و هنر لرستان نیز یک حضور بیتخفیف بود. جمعِ شاخصهای مذکور باعث شده بود که سقف این فعالیتها به معدل ادبیات کشور نزدیک شود. بنابراین نیمه دوم دهه هفتاد را یک پنج سال استثنایی در فرهنگ لرستان میدانم. البته اکنون که 15 سال است از استان خارج شدهام آنچه که از اهل قلم میشنوم و در مطبوعات استان میخوانم حسرت است و افسوس. نه اینکه امروز حرکتی نباشد، اتفاقاً میل به تحرک است اما معدل، معدل پذیرفتهشدهای نیست.
شرایط آنزمان به شما اجازه فعالیت مفید داد. آیا همان شرایط امروز نیز وجود دارد؟
باید به یک تعریف از فرهنگ برسیم. آیا فرهنگ به مثابه ادبیات است؟ به مثابه فولکلور است؟ به منزله تربیت جامعه است؟ بنده تعریف سوم را جامع و فرهنگ را با فرهیختگی دارای همبستگی مستقیم میدانم. اشکال عمده در حوزه فرهنگ گرفتار شدن در چنبره سیاست است. فرهنگ ذیل سیاست نیست بلکه در صدر آن است. از پنجره سیاست نمیتوان به فرهنگ نگریست اما از دروازه فرهنگ میتوان وارد سیاست شد. وقتی سخن از سیاست به میان میآوریم مراد نظام سیاسی نیست که پر معلوم است امر پذیرفتهشدهایست و نسبت به آن باور عمومی و قلبی وجود دارد، بلکه منظور نوع نگاه سیاسی مدیران میانی و اجرایی است. یعنی نگاه ابزاری به فرهنگ و هنر. متاسفانه آنچه که من رصد کرده و میبینم، مدیریت فعلی استان دچار همین معضل است و فرهنگ را نه به ازای فرهنگ و سنگ بنیادین جامعه، بلکه فقط برای تدبیر امور و تلطیف فضا بهعنوان یک ابزار مینگرد. گرچه مدیریت فرهنگ و ارشاد اسلامی را ذاتا فرهنگمدار میدانم ولی ایشان را نیز در چنبره سیاسی گرفتار کردهاند.
برای برونرفت از شرایط کنونی و برای اینکه فرهنگ ابزار نباشد چه پیشنهادی دارید؟
تصویری که در حال حاضر از فرهنگ و ادبیات لرستان نمایش داده میشود تصویری نامتجانس، مخدوش و زنگار گرفته است .در حالیکه فرهنگ از جنس دل است که با بخشنامه درست نمیشود. برخی دنبال دکارتی کردن فضای فرهنگی هستند در حالی که ذات فرهنگ متعالی است و هیچگاه تلبیس ابلیس نمیشود. همچنانکه شاعر سروده است: علم نبود غیر علم عاشقی/مابقی تبلیس ابلیس شقی
لباس فرهنگ فاخر و خلعتی نادر است که با تلبیس ابلیس متفاوت است. بنده معتقد به رمزنگاری در ادبیات و فرهنگ هستم. البته این رمزنگاری باید ارتباطی معنادار با مخاطب داشته باشد زیرا مخاطب با فرهنگنگار ارتباط دوسویه دارد. برای ارتقای فرهنگ و هنر نباید به مدیریت اجرایی استان چشم دوخته شود. خود اهالی فرهنگ باید موتور محرکه آن باشند. قبل از هرچیز باید تمرین گفتوگو داشته باشیم. به تعبیر سوسور سخن، نظام انسجامدهندهای است که تدوین و بالندگی فرهنگی را در پی دارد. واقعیت اینست که من بیش از آنکه نگران مدیران اجرایی باشم، نگران اهالی فرهنگ هستم زیرا نقش کاریزما را در معدل فرهنگی استان نمیبینم. البته این جدا از بارقههای درخشانی است که در برخی حوزهها مثلاً در حوزه داستان و تئاتر دیده می شود.
نقش رسانهها را با توجه به تعدد آنها در استان چگونه میبینید
در اینکه رسانه نقش کاتالیزور را دارد شکی نیست. رسانه فرآیندهای فرهنگی را تسریع میکند. بهعنوان یک منبع اطلاعرسان هم پیام را منتقل میکند و هم گاهی خودش مولد و منشا پیام است. یعنی هم ناقل هست، هم مولد.
سالهای قبل همیشه تصور میشد که اشکالِ ابتر ماندن فعالیتها در استان نداشتن رسانه است. در همان سالها که مسئولیتی در وزارت ارشاد داشتم این دغدغهها و گلایهها به من منتقل شد و من نیز همین مطالب را با معاون وقت مطبوعاتی وزارت ارشاد، یعنی دکتر محمدزاده در میان گذاشتم و با همت ایشان کمک شد تا موجی از مجوزهای رسانهای صادر شود، ولی بعد اتفاق دیگری افتاد و تیر این پیکان مانند یک بومرنگ برگشت و همانهایی که از بیرسانه بودن گلایه میکردند حالا به تعدد رسانهها معترض شدند با این توضیح که در فعالیتهای فرهنگی پارازیت ایجاد شده و جایگاه رسانه تنزل یافته گلایه هایی داشتند.
رسانه همانطوری که از عنوانش برمیآید عنصر ثانویه است. فرهنگ اگر ریشه داشته باشد، تعدد رسانهها نه تنها ایجاد اشکال نمیکند بلکه میتواند مکمل و متمم نیز باشد. آنچه در واقع موجب نگرانی شده این است که در دل اهالی قلم هیچ حادثهای، تکانه ایجاد نمیکند. شبیه جزیرههایی سرگردان شدهایم. بنده معتقد به یکسانسازی یا آسیمیلاسیون نیستم. تنوع و تکثر خوب است اما برای اینکه یک موج پایدار فرهنگی ایجاد شود باید روح جمعی و حرکت عمومی نیز وجود داشته باشد.
نظر شما در رابطه با سطح کیفی رسانههای لرستان چیست؟
هر عنصر فرهنگی اگر از جنس فرهنگ باشد برای عنصر دیگر ایجاد تزاحم نمیکند. واگرایی در عناصر هم جنس بی معناست.تعدد در المانها و شاخصهای فرهنگی حسن است نه ایراد. حالا چرا ما این تعدد را اشکال به شمار میآوریم؟ اول اینکه رسانه امروز مبتنی بر اقتصاد است و کسانی که دغدغه رسانه دارند متوجه شق دوم کار یعنی مدیریت اقتصادی نیستند. فعالیتی را شروع میکنند که در ادامه به مشکل برمیخورد و فعالیتشان ابتر میماند. دوم اینکه به نسبت و تناسب رسانهها روزنامهنگار نداریم. بنابراین میبینیم که با فقر محتوا نیز مواجهیم. این فقر محتوا به داشتهها و معدل فرهنگی استان برنمیگردد. معتقدم دهها رسانه چه مکتوب، چه دیداری، شنیداری و چه در فضای مجازی میتواند به این جمع اضافه شود و موثر نیز باشد.
اساساً اعتقاد ندارم در اداره رسانه نگاه به یارانههای دولتی و حمایتهای اداری باشد. اتفاقا رسانهای موفق است که مستقل از قدرت، اداره شود بنابراین عیب را نباید به رسانه برگرداند بلکه اشکال در نوع نگاه به رسانه است. البته در لرستان عموم افرادی که رسانههایی را در اختیار گرفته و مجوزهایی دریافت کردهاند، را عناصر خدوم و دغدغهمند میدانم که از جنس فرهنگ و رسانه هستند. تدبیر و شرایط فرهنگی لازم که آنها بتوانند منشا خدمت باشند فراهم نیست که بخشی به فضای کلی جامعه برمیگردد.
شما از بنیانگذاران انجمن شعر لرستان بوده اید. در این رابطه توضیح بفرمایید
ارتباط مستقیم و معناداری میان انجمن شعر و سایر انجمنهای ادبی و هنری میبینم. شما اگر چند دهه اخیر لرستان را بررسی کنید خواهید دید که هر زمان فعالیتهای ادبی و انجمن شعر فعال بوده سایر انجمنها شامل موسیقی، تئاتر و حتی مطبوعات و رسانهها نیز به همان نسبت فعالتر بودهاند بنابراین شعر را موتور محرکه ادبیات و فرهنگ لرستان میدانم. در دهه هفتاد و سالهای آغازین دهه هشتاد که شعر پیشرو بود سایر فعالیتهای هنری استان هم تکانههای جدی داشتند.
ما در استانی زندگی میکنیم که همیشه در محضر علمایش انجمن شعر وجود داشته است. مثلا در عصر قاجار در محضر علامه بحرالعلوم انجمنهای شعر داشتیم. یا روحانیون بزرگی مثل شیخ "عبدالرحمان لرستانی" که نمایندگی مردم لرستان را نیز در مجلس مشروطه به عهده داشته شاعر بودهاند. در دهه 50 شاعرانی همچون استاد "غضنفری" و استاد "اوستا" را داشتهایم که از فعالان انجمنهای شعر بودهاند و اشعار ایشان در مجلات معتبر ادبی کشور به چاپ میرسید.
اما مسئله این است که شاعران فعلی لرستان بهخصوص شاعرانی که در انجمن خرمآباد فعالند به شدت در پیله خود گرفتار شدهاند، یعنی نوعی کمباوری و روزمرگی آنها را در بر گرفته در حالیکه استعداد شعر ایشان به هیچ عنوان از معدل کشوری کمتر نیست .اما باید کمی حصار پیلهگی را کنار بزنند و به پروانه گی بیندیشند زیرا برای رفتن به آسمان گرچه پله نیز مناسب است ولی از یک جایی به بعد باید بال پرواز داشت. علت را در همین میدانم. ضمن اینکه نشریات ادبی تخصصی نیز در استان یک حلقه مفقوده است. نقشی را که مجله "ایوار" در آن سالها داشت الان جایش را خالی میبینیم و نشریهای که گامی فراتر گذاشته باشد، در حال حاضر منتشر نمیشود و تنها حرکت جدی در مجله وزین آقای "عبدالرضا شهبازی" صورت میگیرد که با عرقریزان روح منتشر میشود و گاه لابهلای صفحات مطبوعات استان مانند سیمره نیز دیده میشود و البته کفایت معدل فرهنگی استان را نمیکند.
به نظر شما متولیان انجمن شعر باید دارای چه خصوصیاتی باشند تا جمعی پویا از علاقمندان را گرد هم آورند؟
بعضی از عناصری را که از سالها پیش در انجمن شعر فعالیت داشته اند را عناصری فرهنگمدار و صاحب اندیشه میدانم. اشکال در انجمن های شعر نیست اشکال در نوع نگاه به شعر است. اعتقاد دارم شعر مابهازا ندارد یعنی نمیتوان شعر را به شعر جنون، شعر بی پروا یا شعر محافظهکار تقسیمبندی کرد. شعر بازتاب واقعی دنیای اندیشهگی شاعر است. بنابراین شعر تابلویی است که بخشی از اندیشه و دنیای شاعر را با آنچه که در جامعه میگذرد تصویر میکند که گاه تبدیل به فرامتن میشود. این شعر میتواند گاهی ناراضی و پرسشگر، گاهی اندیشهمدار و گاهی نیز ستایشگر باشد. مسئله این است که بعضی دوستان با نگاهی خاص به انجمن شعر میروند و به دنبال افراد هستند در حالیکه باید به سراغ واژهها رفت نه افراد. بازگشت به واژه تعالی را نیز در پی دارد.
آنچه که در شعر استان لازم است اتفاق بیفتد این است که به دنبال زوایای واژهها بگردیم و به دنبال کشف معانی جدید از واژهها باشیم. اتفاقی که در شعر زندهیاد "نسرین جافری" افتاد و یک پرش را در دهه هفتاد در شعر ایشان و نسلی از شاعران در عرصه ملی ایجاد کرد.
ما بالغ بر 150 مجموعه شعر چاپشده در لرستان داریم که معدل قابل قبولیست و قریب به یک سوم این اشعار مربوط به شاعران زن است. زمانی گفته میشد لرستان "سرزمین شاعران بی کتاب" یا "شاعران بی رسانه" است که در حال حاضر دیگر این عنوان بی مسماست. عرصه و بستر فراهم است اما انجمنها کار کرد مقطعی دارند. احمدِ محمود؛ رماننویس میگوید اگرچه برای هر شاعر و نویسندهای یک دوره انجمن ضروری است اما ادامه فعالیت در انجمنها باعث توقف در خلاقیت میشود. بنابراین هر شاعر و نویسندهای باید انجمنها را به مثابه یک کاتالیزور و یک دوره شناخت بنگرد و در ادامه باید خود راهش را با توجه به سمت و سوی تعالی ادبیات معاصر پیدا کند.
شما در عرصه داستان نیز فعالیت داشتهاید. وضعیت فعلی استان را در عرصه داستان چگونه میبینید
داستان نسبت به شعر در یک دهه اخیر تکانه جدیتری داشته، در واقع اگر در دهه هفتاد شعر لرستان به معدل ادبیات کشور نزدیک شد این اتفاق در دهه اخیر برای داستان افتاده و ما همچنان که نامهای بزرگی را در گذشته داشتیم اکنون نیز در نسل جدید داستاننویسانی همچون آقایان دولتشاه و تاجمهر عرصههای نوینی از داستاننویسی را تجربه کردند.
لرستان بیش از شصت داستاننویس و رماننویس دارد که صاحب اثر هستند. بنابراین یک حرکت و تکانه جدی در عرصه داستان ایجاد شده است. در دهه هفتاد بنده و آقای صارمیان همراه با دوستان دیگر، انجمنی را راهاندازی کردیم که فضای آن پرسشگری، آموزش کارگاهی و رقابتی برای خواندن بود. یکی از مشکلات ما مطالعه کم است. در آن دهه عطش خواندن وجود داشت. عطش دانستن و برآیند دانستن و خواندن همین ترواشهای رنگینی است که حداقل در داستانهایمان در این سالها میبینیم.
آیا شرایط شکوفایی دهه هفتاد و نیمه اول دهه هشتاد در حال حاضر نیز وجود دارد؟
زمینه همیشه وجود دارد به شرطیکه اهالی فرهنگ این اراده را برای دور شدن از پیلهگی و حصار خودساخته داشته باشند، زیرا هیچگاه عناصر محیطی مانع تعالی شعر و ادبیات نیستند. اتفاقاً محدودیت باعث رشد میشود.برخی، محدودیتهای اداری و نداشتن بودجه را مانع میبینند که با توجه به تجربه دهههای گذاشته این مسئله را نمیتوان اثبات کرد.
آیا فعالیتی در عرصه لرستانپژوهی انجام شده است؟
خوشبختانه یکی از شاخصهای درخشان دو دهه گذشته شروع پژوهشهای لرستانشناسی است. حرکتی که استاد "سیدفرید قاسمی" شروع کرد و بعدها تبدیل به یک حرکت جمعی شد و ما در واقع با موجی از کتابهای لرستانپژوهی مواجه هستیم که بخشی از آنها در حکم تاریخشفاهی و تحقیقهای اولیه با تفاوت هایی در معیارهای پژوهشی و علمی هستند اما دادههای ماندگار برای پژوهشهای بعدی را فراهم کردند. بهعنوان مثال افرادی مانند استاد "عسگریعالم" و استاد "ایرج کاظمی" توانستند آثار موفقی را فراهم کنند. البته یکی از اشکالات پژوهشها نگاه به مرکز استان است در حالیکه پژوهشگران بروجرد و الیگودرز و اخیراً کوهدشت در این حرکت نقش مهمی دارند و پژوهشهای آنها با روشهای علمی بارقههای درخشانی را ایجاد کرده است. راهاندازی "بنیاد لرستانپژوهی" از ضروریات این حوزه است که حداقل بنده در همه این سالها هر چه برای راه اندازی آن تلاش کردهام به در بسته خورده است.
گویا خود جنابعالی طرح بزرگ روزشمار لرستان را در دست تدوین دارید؟
بله، "روزشمار بزرگ لرستان" شامل قریب به بیست هزار ماده تاریخ میشود که "تقویم صدساله اخیر لرستان" را شامل همه وقایع فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را با همه تحرکات و مناسبات و رویدادهای تاریخساز در رشتههای مختلف را شامل میشود. برای این کار تمام صفحات شهرستان های مطبوعات سراسری و آرشیو مطبوعات استان و کتب تالیف شده در لرستان یا درباره لرستان و نیز اسناد و مدارک و برگهدان و فهارس دیده شده و تورق می شود. در واقع این جنس کار بایستی توسط یک موسسه و بنیاد انجام شود و اکنون بالغ بر سه هزار ماده تاریخ برای آن استخراج شده و آماده انتشار است. متاسفانه در سالهای گذشته تلاش فراوانی کردم که یا اهالی فرهنگ لرستان به کمک بیایند یا مدیران اجرایی استان سرمایهگذاری کنند زیرا فرهنگی پایدار و پژوهشی بنیادین است که میتواند در همه پروژههای فرهنگی ماخذ و مورد استفاده باشد ولی متاسفانه حداقل در دوره مدیریت اجرایی فعلی استان حتی با اینکه بارها با معاونین و مدیران ایشان با واسطه یا مستقیم تماس گرفتهام حتی تلاشی برای شنیدن ارزش کار، به خود نمیدهند. که البته الان حوصلهای برای گلایه ندارم و ترجیح میدهم به جای گلایه به کار بیاندیشم و بیشتر بنویسم. در کنار آن "فرهنگ رجال پارلمانی لرستان"، "سفرنامهها" و "پژوهش در مورد نسخههای خطی"، "بازخوانی مطبوعات قاجار"، "فرهنگ مدیران لرستان" و پژوهشهای میدانی درباره زبانها و گویشهای استان" و نیز تحقیقاتی "درباره رسانه و فرهنگ" صورت گرفته که انشاءالله ظرف دو یا سه سال آینده به تدریج منتشر خواهد شد.
منبع: پایگاه خبری-تحلیلی "منار"
دیدگاهها