لوریس چکناواریان، متولد بروجرد و رهبر ارکستر ایرانی، از چهرههای محبوب موسیقی کشورمان است که به رفتار محبتآمیز و فروتنانهاش معروف است و اگر پای صحبتهایش بنشینی بیشتر دوستش خواهی داشت.
نشستهام و منتظرم. احساس میکنم داخل یک لوکیشن از فیلمهای قدیمی هستم. اینجا زمان به طرز جالبی کش میآید و همه چیز انگار در گذشته جریان دارد. هر بار که در باز میشود فکر میکنم الآن یکی از نویسندهها یا هنرمندان محبوبم وارد میشود.
وقتی برای گفتگو با لوریس چکناواریان تماس گرفتم و گفتم قرار است یک گپوگفت بهاری داشته باشیم بلافاصله "کافه هتل نادری نو" را پیشنهاد کرد و گفت میتوانیم بنشینیم در حیاط و هوای خوب بهاری هم جریان پیدا کند لابهلای حرفهایمان.
از در که داخل آمد، فضای نوستالژیک لوکیشن کامل شد. مردی با موهایی به رنگ برف و قلبی که بهار در هر تپش آن شکوفه میزند.
آنچه میخوانید یک مصاحبه رسمی نیست؛ گپ و گفتی است صمیمی با لوریس چکناواریان موسیقیدانی که بهار را میفهمد، جهان را در صلح و آرامش میخواهد و نگران ماهیگلیهای سفره هفتسین است.
- چقدر این فضا ساده و قشنگ است ممنون از پیشنهادتان. شما همیشه میآیید اینجا؟
- اینجا یکی از بهترین هتلهای زمان خودش بود و من از خیلی قدیم میآیم مینشینم چای میخورم، فکر میکنم و از فضا لذت میبرم.
- تنها؟
- من معمولا اگر کافهای میروم یا تنها هستم یا با کسی که حرف مشترکی داشته باشیم. خیلی حوصله آدمهای زیاد را که حرفهای روزمره میزنند، ندارم به همین دلیل مهمانی هم خیلی کم میروم.
- پس این فرهنگ کافه نشینی که از قدیم بین هنرمندها وجود داشته میتواند به خاطر این حس مشترک باشد؟
- بله حتما همینطور است. بیشتر کسانی که اهل نویسندگی و هنر هستند ترجیح میدهند تنها باشند و خیلی زندگی اجتماعی ندارند. اما به هر حال لازم است با مردم در ارتباط باشند و حس و حالشان را ببینند تا بتوانند برای خلق اثر الهام بگیرند یه همین دلیل نشستن در کافه بهترین انتخاب است زیرا با دوستانشان گپ میزنند و مردم را هم تماشا میکنند.
- حالا هم که نوروز آمده و حال و فال حسابی برای نشستن و گپ زدن با دوستان مناسب است. ارامنه هم نوروز را جشن میگیرند؟
- بله در ارمنستان هم نوروز را که آغاز بهار هست جشن میگیرند، اما آنجا دو نوروز دارند. دیگری اول مرداد است. چون منطقه سردسیر است اول مرداد برایشان حالتی شبیه آغاز بهار دارد به همین دلیل نوروز را ابتدای مردادماه قرار دادهاند. شنیدهام که بعضی زرتشتیها هم آغاز مرداد را جشن نوروز میدانند.
- تمام مسیحیان جهان سال نو میلادی را جشن میگیرند و سالشان با تاریخ میلادی نو میشود، سال نو قلبی شما کدام است نوروز یا تاریخ میلادی؟
- بدون هیچ تردیدی سال من با نوروز باستانی، نو میشود. تا ۲هزار سال پیش ارامنه خودمان هم نوروز را جشن میگرفتند در آن صورت تاریخ ما امسال حدود ۴هزار و555ساله میشد ولی چون تاریخ میلادی را قبول کردند، به رقم ۲۰۱۵ رسیدهایم در حالی که این عدد مفهومی برای ارامنه ندارد، تاریخ واقعی ما همان تاریخی است که مال اشکانیان و کوروش کبیر است. ما ایرانی هستیم.
- اما به هرحال هر دینی فرهنگ و مراسم خودش را دارد و هرکس مذهبی را برمیگزیند در واقع مجموعه از رفتارهای فرهنگی را هم انتخاب کرده است شما اینطور فکر نمیکنید؟
- البته این واقعیت است که هر ملتی با هر دینی فرهنگ خاص خودشان را دارند اما فرهنگ ارامنه ایرانی است و فرهنگ دین مسیحیت را هم ایرانی کردهاند. در اصل ارمنستان بخشی از ایران بوده که به دلیل نادانی دو پادشاه از این مملکت جدا شده است و همه ارمنیهایی که در سراسر دنیا پخش شدهاند ایرانیالاصل هستند و فرهنگ پاک آریایی دارند.
- وقتی درباره نوروز و فرهنگ ایرانی حرف میزدید، طوری به هیجان آمدید که انگار مشغول رهبری ارکستر هستید. میخواهم بدانم اگر قرار باشد برای نوروز یک اثر را اجرا کنید کدامیک از ساختههای خودتان انتخاب شماست؟
- سوئیت «آرارات» را اجرا میکنم چون داستان زندگی حضرت نوح(ع) است که کشتی ایشان روی کوه آرارات فرود میآید و از آن لحظه یک تمدن جدید آغاز میشود. در کتاب مقدس آمده است که چهل روز بارندگی شدید شد و همه چیز از بین رفت اما با فرود آمدن کشتی حضرت نوح (ع)، نسلهای جدید از فرزندان ایشان که در سراسر دنیا پخش شدند به وجود آمد و این یک تولد دوباره و شروعی تازه بود به همین دلیل برای اجرا در عید نوروز مناسب است.
- از موسیقیهای فولکلور نوروزی چه چیزی را همیشه به یاد دارید و گاهی با خودتان زمزمه میکنید؟
- «حاجی فیروزه سالی یه روزه...». البته چیزهای دیگر هم بود اما من این را که حاجی فیروزها در خیابان میخواندند و برای آمدن بهار شادی میکردند خیلی دوست داشتم.
موسیقیهای بومی و منطقهای خیلی فرهنگ جالب و دوستداشتنی داشتند. امیدوارم کسی بیاید آنها را جمعآوری و مرتب کند تا برای نسلهای آینده باقی بمانند.
- از خیابانها حرف زدید کدام خیابان تهران را بیشتر دوست دارید؟
- من از ۲سالگی که به تهران آمدم در همین منطقه زندگی میکنم. لالهزار، نادری و جمهوری را دوست دارم. من اینجا قد کشیدم و بزرگ شدم . امکان ندارد جای دیگری را برای زندگی انتخاب کنم. تمام ساختمانها و خیابانهای این محله را میشناسم و دوست دارم. سر همین خیابان استانبول برای اولین بار عاشق موسیقی شدم. یک گروه ارمنی آمده بود و برنامه اجرا میکرد. من با دیدن آنها فهمیدم چقدر موسیقی را دوست دارم. جهان من همین چند خیابان است.
- با توجه به این که شما اوقات زیادی را در سفر میگذرانید اگر بخواهید اثری خلق کنید ترجیح میدهید کجای دنیا باشید؟
- ایران. من گاهی اوقات یکسال یا ۶ ماه خارج از کشور هستم و خدا را شکر سفرهای زیادی دارم اما اگر بخواهم اثری را بنویسم و بسازم باید در ایران باشم چون در فرهنگ خودم بهتر میتوانم کار کنم و در فرهنگ کشورهای دیگر راحت نیستم.
تمام خاطرات شیرین من در ایران است.
- اولین خاطرهای که از عید نوروز به ذهنتان میرسد مربوط به چه زمانی است؟
- وقتی خیلی کودک بودم. عیدها خیلی خوش میگذشت با دوستانمان بودیم و حسابی عیدی میگرفتیم. پدربزرگم دکتر کاراکاشیان که مهاجر بود البته در واقع به وطن خودش برگشته بود، مدیر بیمارستان فخرالدوله در ده کهریزک بود. همیشه عید نوروز من را با خودش به آنجا میبرد و همه اهالی ده میآمدند عید دیدنی. کاسههای بزرگ روی میز میگذاشتند و داخلش پر بود از سکههای نو و براق و به همه عیدی میدادند. خیلی با صفا بود. بعدش همه با هم جشن میگرفتند. البته کهریزک زمان کودکی من با امروزش خیلی متفاوت بود. به هرحال در جشنهای کهریزک که خیلی باشکوه و در عین حال مردمی بود به ما خوش میگذشت، هم عیدی میگرفتیم و هم شادی میکردیم.
- حالا که بزرگ شدهاید خودتان هم عیدی میدهید؟
- سعی میکنم بیشتر بگیرم. (میخندد)
- من که باور نمی کنم...
- شوخی کردم. از نظر من بهترین و بالاترین مفهوم زندگی دریافت کردن نیست، اهدا کردن است. عیدی و هدیه گرفتن آنقدر جالب نیست که دادنش جالب است. خداوند هر آنچه احتیاج داریم به ما میبخشد اما به این معنی نیست که مال ما باشد بلکه ما هم با بخشیدن داشتههایمان به دیگران این چرخه را ادامه میدهیم. تقسیم کردن آنچه که داری، بزرگترین زیبایی زندگی است؛ بخشیدن به کسانی که نمیشناسیم بدون هیچ توقع و چشمداشت.
قرار نیست اگر ما به کسی هدیه میدهیم توقع تلافی داشته باشیم. خوبی کردن و عشق جاده یکطرفه است. عیدی دادن هم در همین جهت یک کار خوب محسوب میشود.
- تمام خاطرات خوبتان از نوروز، مربوط به دوران کودکی است؟
- نه خاطرات خوب دیگر هم دارم اما آدم هرچه بزرگتر میشود خاطراتش گرد و غبار میگیرد. در زمان کودکی و جوانی خاطرهها شفافتر هستند. زندگی ما هم به مرور غبار میگیرد. باید مواظب باشیم آنرا تمیز نگه داریم. همیشه ببخشیم و فراموش کنیم.
- شما در جایگاه یک پدر و پدربزرگ برای زنده نگهداشتن سنتها و به ویژه عید نوروز چه توصیهای به جوانهای مدرن امروزی میکنید؟
- سنتها را باید حفظ کنیم و یادمان باشد زندگی آنقدر سخت هست که اگر در سال چند دلیل برای شادی وجود دارد باید حفظش کنیم و به معنای واقعی شاد باشیم چون روزهای غم همیشه بیشتر از شادی است. سنتهای قدیمی چون پایه و اساس محکمتری دارند شادیهای عمیقتری را هم به دنبال میآورند پس به همین بهانه شادی کنیم، به هم محبت کنیم و تبریک بگوییم.
- هنوز هم برای تبریک سال نو به دوستانتان کارت تبریک میفرستید یا شما هم دیگر دچار تبریکهای اینترنتی و موبایلی شدهاید؟
- من هنوزم کارت پستال میفرستم چون به نظرم خیلی مهربانتر و شخصیتر است. پارسال احساس کردم همه فقط با اینترنت تبریک میگویند اما بهتر است کارت پستال بفرستیم زیرا حس و حال را قشنگتر القا میکند البته اگر اول عید به دست طرف برسد نه سیزدهبدر. (میخندد)
- بهترین عید نوروزی که داشتید چه اتفاقی افتاد؟
- آنقدر عیدهای خوبی داشتهام که نمیتوانم انتخاب کنم اما شاید بهترینشان عید نوروزی بود که عاشق شدم و همیشه در خاطرم هست. عشق خیلی اتفاق ارزشمندی است.
- من فکر میکنم پدر و مادرتان هم خیلی عاشق هم بودند و شما هم فرزند خلف عشق هستید که اینطور در تمام وجودتان عشق و محبت جاری است.
- بله. مادر من به همراه پدرش در بروجرد زندگی میکرد. پدربزرگم آن زمان رییس بهداری بروجرد و پزشک شخصی آیتالله بروجردی بود. پدرم از ارمنستان شرقی با پای برهنه فرار کرده و آمده بود بروجرد. ۱۵سال هم از مادرم بزرگتر بود. او عاشق مادرم میشود و میرود خواستگاری و پدربزرگم قبول نمیکند اما مادرم آنقدر رمانتیک بوده که با پدرم فرار میکند و حتی وقتی در تهران دستگیر میشوند به پدربزرگم نامه مینویسد که اگر هایکاز (پدرم) را آزاد نکنید خودم را میکشم.
اتفاقا من آن نامه را دیده بودم. به هرحال این دو ازدواج میکنند. مادرم خیلی رمانتیک بود و من هم به مادرم کشیدهام. پدرم به دلیل سختیها و رنجهایی که کشیده بود خیلی نمیتوانست عشقش را ابراز کند اما در درون قلبش عاشق بود. در هر قلبی عشقی هست.
- می شود در زنگی چیزی را جایگزین عشق دانست؟
- نه. کسی که عشق ندارد لازم نیست اصلا زندگی کند چون با مرده فرقی ندارد. من همیشه به همه توصیه میکنم دو چیز را تا آخرین روز زندگیتان از دست ندهید: عشق و امید. حتی اگر تک و تنها بالای کوه دماوند نشسته باشید و هیچکس دور و برتان نباشد باز هم نباید عشق و امید را از دست بدهید.
- به بهترین خاطره نوروزیتان اشاره کردید حالا بگویید بدترین خاطرهتان چه بوده؟
- نوروزی که عاشق نبودم.
- لوریس چکناواریان به جز آثار ارزشمندش به یک چیز دیگر هم شهرت دارد آن هم خوشاخلاقی و فروتنی و محبتش است. راز این خوش خلقی را به ما هم بگویید؟
- من همانطور که گفتم میبخشم و فراموش میکنم. سعی نمیکنم هیچ بدی را تلافی کنم چون معتقدم با این کار یک بدی جدید در خودم به وجود میآورم. انتقام بدترین چیز در دنیا و جنگ بزرگترین گناه دنیاست. باید خوبیها و بدیهای دنیا را با هم بشناسیم و دوست بداریم. روز بدون شب معنی ندارد. زندگی ما هم مثل دنیا باید هم روز داشته باشد و هم شب.
حرص مال دنیا را هم نمی خورم چون می دانم آخرش سهم من یک متر در دو متر است. همه دنیا را هم که داشته باشم باید بگذارم و بروم.
قبلا هم گفتهام صورت من دو قسمت دارد یکی گریه و یکی خنده. یکی غم و دیگری شادی. به نظر من همه انسانها همینطور هستند. هیچکس فقط یک بعد شادی و یا ناراحتی ندارد اما باید خودمان مدیریت کنیم تا شادی را به دیگران انتقال دهیم نه غم را. باید خودمان را با هم برابر و یکدل بدانیم.
- شما مدرک دکترای موسیقی دارید اما نمیگذارید را با این عنوان خطابتان کنند، چرا؟
- بله من مدرک دکترای موسیقیام را از آمریکا دارم. استاد دانشگاههای معتبر بودهام و نشان درجه یک موسیقی هم دارم اما هیچ وقت دوست ندارم مرا با این عناوین دستوپاگیر صدا بزنند. من فقط لوریس هستم. وقتی مدام به آدم بگویند دکتر، فکر میکند کسی شده و دیگر نمیتواند با آرامش موسیقی بسازد.
انسان باید همیشه از خودش بپرسد آیا در خدمت مردم هستم یا نه؟ فقط همین مهم است. وقتی در خدمت مردم باشم یعنی در مسیر الهی قدم برمیدارم. یک مثل قدیمی هست که من همیشه و همهجا میگویم: اگر میخواهی خوشحال و آرام باشی باید همسایهات از تو بهتر زندگی کند.
- راستی شما سفره هفت سین میچینید؟
- بله من هر سال هفتسین دارم. خیلی رسم قشنگی است. نماد زندگی و نو شدن.
- ماهی قرمز هم میگیرید؟
- بله ماهی هم میگذارم اما مدام نگرانشان هستم که نمیرند. البته الآن دو سالی هست که ماهی های سفره هفتسینم نمردهاند. خیلی مواظبشان بودم به آنها غذا میدادم و ظرفشان را تمیز میکردم. دوستم داشتند و نمیخواستند از پیش من بروند اما چون باید میرفتم سفر بردمشان در استخر پارک شهر رهایشان کردم و دیگر نمیدانم چه سرنوشتی پیدا کردند.
- دوست دارید سر سفره هفتسینتان چه چیز دیگری داشته باشید؟
- فقط کسی را که دوستش دارم همین.
- هر سال در لحظات تحویل سال چه دعایی میکنید؟
- آرزو میکنم بچه های من و تمام بچههای دنیا با صلح زندگی کنند. صلح جهانی آرزوی قلبی و همیشگی من است.
- چرا یک اثر برای صلح نمیسازید، البته سرود بوسه آرامش و صلح در شیار سمفونی life if chrise هم مرتبط با صلح هست اما به یک سمفونی برای صلح اشاره میکنم؟
- خیلیها به من میگویند یک اثر درباره صلح بساز اما من میگویم که نمیتوانم چون نمیدانم صلح چیست. از روز اول آفرینش جنگ با پسران حضرت آدم شروع شد و تا این لحظه هیچ زمانی در طول تاریخ بشریت نبوده است که جنگ نباشد. نمیتوانم موسیقی بنویسم ولی میتوانم آرزوی صلح جهانی داشته باشم و میدانم یک روز صلح جهانی اتفاق میافتد.
- از نظر شما صلح جهانی به غیر از نجنگیدن، مفهوم دیگری هم دارد؟
- اگر هر کسی بفهمد مفهوم زندگی چیست آرامش و صلح برقرار میشود. زندگی هر کسی سفری است به سوی خداوند. انسان متولد میشود و زندگی میکند و به سوی خداوند باز میگردد. اگر انسانها از زندگی شناخت بهتری داشته باشند و فراموش نکنند که زندگی سفر به سوی خدا است همه در آرامش و صلح خواهند بود.
- موسیقی چقدر میتواند در ایجاد این شناخت کمک کند؟
- موسیقی زبان خداوند است و از اول خلقت وجود داشته و میتواند به عنوان بالابرنده دعا عمل کند. تا به حال دقت کردهاید که تمام کتابهای خداوند با موسیقی برای پیروان آن دین خوانده میشود؟ فکر میکنید چرا اینطور است؛ چون کلام به تنهایی احساس و روح کافی ندارد. وقتی موسیقی وارد میشود این قدرت را به کلام میدهد که به زیبایی و سرعت بیشتری به آسمان برسد. موسیقی که هنگام ساخت آن به فکر خداوند باشیم به انسانها کمک میکند به یاد خدا برسند و مسیر الهی را فراموش نکنند.
- به عنوان آخرین سوال میخواهم بپرسم چه برنامههای کاری در سال جدید خواهید داشت؟
- با توجه به این که دیگر سن و سالی از من گذشته بیشتر دوست دارم روی کار آهنگسازی تمرکز داشته باشم تا اجرا. خلق اثر همیشه حال مرا خوب میکند. امیدوارم بتوانم در سال جدید هم آثاری بسازم که هم خودم و هم مردم دوستشان داشته باشیم.
منبع: روزنامه قدس
بازنشر در پایگاه خبری یافته
----------------------------------------
از راست: "رازمیک اوهانیان" رهبر گروه کُر تالار وحدت، "فرهاد داودوندی" خبرنگار پایگاه خبری یافته، "لوریس چکناواریان" و "پارسا" از هنرمندان بروجردی
پیام لوریس چکناواریان به مردم بروجرد
من لوریس چکناواریان هستم متولد بروجرد و افتخار میکنم که بروجردی هستم و در حال حاضر هم پس از 72 سال به شهرم برگشتهام تا هر کاری از دست من برای رشد شهرم بر میآید انجام بدهم.
پیام من به تمام برادران و خواهران بروجردیام در داخل و خارج کشور عزیزمان این است که برای کمک به زادگاه خودشان کمک کنند که شهرمان بروجرد، این شهر تاریخی و بسیار زیبا بتواند به عنوان یک شهر فرهنگی بزرگ به دنیا معرفی بشود.
باید دست در دست هم بدهیم شهرمان را بسازیم، ما افتخار میکنیم که بروجردی هستیم، پس باید بروجردمان را به بهترین شکل آن به عنوان یک شهر فرهنگی جهانی به دنیا معرفی کنیم.
دیدگاهها
بزرگ مرد بی ادعا