جوهر<عرفان> بر «محبت» و «عشق» استوار است
و عشق هرگز کالایی نبوده که موسمی و دورهای و مختص به زمانی خاص باشد، تا آدمی در نظام آفرینش هست عشق نیز جزئی جداییناپذیر از حیات او بوده و همواره همراه همگامش خواهد بود.
و اگر در این روزگار که زندگی ماشینی بر انسان سیطره یافته و تمام لایهها و ساحتهای زندگی را تحتالشعاع قرار داده و فرصت اندیشیدن و تفکر به مفاهیمی دیگر از جنس محبت و دلدادگی را از او گرفته است علت این غفلت و گمگشتگی ناشی از فاصله گرفتن از ارزشهای اخلاقی دانست که میتوان آن را در پناه و عیار اراده و دانستن به دست آورد و ندای عشق و محبت همواره در طول تاریخ ادب و عرفان این سرزمین وجود داشته که بزرگان این وادی رابطهای معناداری میان محبت و عقل را صورتبندی کردهاند و در پس آن گوهری ارزشمند و ناب و اکسیری قدرتمند ساختهاند که میتواند انسان سرگشته و متحیر را در نظام هستی در مدار کمال و انسان بودن قرار دهد.
در رهاورد تاریخ عرفان و ادب فارسی انسانهای بزرگ چنان درخشیدهاند که همچون خورشیدی تابان با تشعشعات عرفانی خویش معنای دیگری در پس پرده غیب بر انسان شراب آلوده و گناه آلوده تابیدهاند و دلهای تشنه و محتاج حقیقت را سیراب نمودهاند و آوازه عالمگیرشان از سطح آفاق و انفاس شهرتی جهانی یافته که میتوان مولانا را از سرآمدان و پیشقراولان حیات بشری در نظام هستی دانست و اقبال لاهوری چه زیبا در وصف او سروده است:
پیر رومی خاک را اکسیر کرد و از غبارم جلوها تعمیر کرد
در نظام تفکری و اندیشهای «مولانا» که میتوان آن را <مکتب عشق> و< دلدادگی> نامید «عشق» و «محبت» و رسیدن به-وصال حق- و- دلبردگی- و -راهبری- در طی طریق انسان خاکی به معبود بیهمتا جایگاهی رفیع و ممتاز دارد که انسان عاشق و دلداده میتواند با استمداد از آمیزههای ناب و روحبخش عرفانیاش در برابر ناملایمات و حوادث پرشمار نظام هستی راه وجهت خود را فراموش نکرده و به لطف و عنایت او امیدوار باشد:
مگوما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست
اندیشه والای عرفانی «مولانا» ناب و عریان است و میتواند وجود و درون آدمی را تغییر دهد و انسان را در مواجهه با مکاتب و نحلههای فکری گوناگون به آنچنان باوری رساند که همچون «دریایی بیکران» از بذل عنایت حضرت دوست بدون «تفوق فرقهای» و «مذهبی» بهرهمند شود و- رواداری- و -سعهصدر -و-تحمل غیر- میوه شیرین و تسکیندهنده آن باشد و طالبان حقیقت و آگاهی را پروبال دهد و آدمی را به این نقطه وجهت رهنمون نماید که ما مسافرانی هستیم که در کاروانسرایی موقتاً سکنی گزیدهایم و هر آن باید آماده سفر بود
و در پرتو این نگاه اخلاق مدارانه است که " آمیزههای مولانا" امروزه گسترشیافته و نامگذاری <سال مولانا> در جهان را باید از این دریچه نگریست که انسان امروز بیش از هرزمانی به بازگشت به جوهر درونیاش سخت محتاج است تا با تأسی از او بتوان دلهای " سرگردان " و"طالب حقیقت"را سیراب نمود و<مثنوی معنوی>" مولانا "سرشار از تمثیلها و روایتهای انسانساز و عبرتآموزی است که میتواند در این روزگار پرآشوب و هجوم انواع ایسم ها و مکاتب فکری که انسان را هرچه بیشتر به"ورطه تنهایی " و" فردگرایی افراطی " و"مادیگری " و نهیلیسم کشانده رهانیده و آرامش را در وجود آدمی به ارمغان آورد و رفیق و یاور راهت باشد که یاس و تنهایی بر روح و روان آدمی سایه نیفکند و همچون ترنم قطرات باران بهاری جانهای تشنه و جویای محبت و عشق را لبریز نماید که یگانه وصلش دمخور و مأنوس شدن با< مثنوی معنوی >"مولاناست"و این سرمایه عظیم و گرانسنگ را باید قدر دانست و ارج نهاد و رهایش نسازیم و نسل امروز را که از هر سو در معرض آشوبهای پرشمار و آماج تشکیکها و ابهامهاست و از هر طرف-دیوها- و - ددها -در کمینش نشستهاند مصون داشت و اگر "آمیزههای سنتی" و " ظاهربین" کارنامه ناموفقی از خود نشان دادهاند. حقیقت و واقعیت ذات دین را میتوان در پرتو نگاهی انسانی و عرفانی عاشقانه و نه سختگیرانه و زاهدانه نشان داد که فرهنگ غنی این سرزمین میتواند جلوها و رویشهای انسانیاش را در بستری عقلانی و عرفانی در دل و جان انسانهای عاشق جاری و ساری سازد و از فیض لایزالش بهرهها و اندوختههای فراوان کسب نمود و اندیشه " مولانا"میتواند داروی شفابخشی بر این دردها و سرگشتگیهای انسان امروز باشد.
محسن رستمی