«ایرج رحمان‌پور» خواننده برجسته موسیقی لرستان که عنوان «حنجره زخمی زاگرس» را دارد این روزها مشغول تمرین با گروهش است که بتواند موسیقی بومی این منطقه را با نگاهی دیگر به مردم پایتخت ارائه کند. رحمانپور که طی سال‌ها حضورش در تهران سعی در شناساندن و معرفی موسیقی منطقه خود کرده، این بار نیز سعی دارد با گروهش «راهو» قطعات فولک زاگرس را که خودش بر روی آن‌ها رحمانپورآهنگ‌سازی کرده، طي روزهای ۲۰ و ۲۱ مردادماه در تالار وحدت اجرا کند.
این موسیقی‌دان برجسته لرستان بر خلاف خیلی از هم نسلانش وضعیت موسیقی نواحی را وخیم نمی‌داند و معتقد است برای حفظ و ترویج آن و نیز ایجاد انگیزه بین جوانان برای توجه بیشتر به این ژانر از موسیقی باید آن را همپای دیگر موسیقی ها به روز کرد.
آهنگسازی بر اساس موسیقی بومی، جایگاه و چگونگی ارائه آن از جمله موضوعاتی است که راوی موسیقی زاگرس در اين گفتگو به آن‌ها پرداخته است.
 
در کنسرت گروه راهو که قرار است در تالار وحدت برگزار شود چه بخشی از موسیقی زاگرس را اجرا خواهید کرد؟
در این اجرا نیز طبق معمول همه کنسرت‌هایم بخشی از کارهایم را که در طول سالیان گذشته انجام داده‌ام را طی دو شب با مردم پایتخت تقسیم می‌کنم.
در واقع قطعات اجرایی این کنسرت از کارهای خودم است که  بر اساس موسیقی بومی زاگرس آهن‌گسازی کرده‌ام و از آنجایی که نقطه حرکت این کارها بومی و متعلق به منطقه زاگرس است من برداشت‌های خودم را از این نوع موسیقی‌ها در قالب یک سری کار تولید کرده‌ام که اجرا می‌کنیم.
 
این قطعاتی که شما ساخته‌اید برگرفته از موسیقی زاگرس است یا با ساخت این آثار یک نوع نگاه دیگری به موسیقی بومی منطقه خودتان داشته‌اید؟
دقیقا باید روی نگاه دیگر تاکید داشته باشیم چرا که من از فیلتر دیدگاه خودم اینها را عبور داده‌ام و برداشت کردم. از آن جایی که من خودم شعر و ترانه می‌سرایم سعی کردم این ترانه‌ها را ضمن اینکه یک رویکردی به بوم و منطقه خاص دارند در عین حال  هم آن چیزی باشد که خودم از آنجا برداشت کرده‌ام و در واقع دریافت خودم از این جهان هنر زاگرس باشد.
به هر حال هر هنرمندی فضای ذهنی برای خودش می‌سازد و امضایی دارد من نیز سعی کردیم در نهایت امضای خودم پای کارم باشد.
 
با توجه به این که سال‌هاست در  تهران زندگی می‌کنید آیا نگاه شهری هم در این آهنگ‌سازی‌ها حاکم شده است؟ به طور کلی زندگی در تهران و دور از مناطق زاگرس چه قدر نوع  نگاه شما را نسبت به موسیقی‌های محلی تغییر داده است؟
زندگی صرفا در یک محیط بستگی به این دارد که شما چه قدر از آنجا برداشت داشته باشید. اگر هزاران کیلومتر هم فاصله داشته باشید چون با آن نغمه‌ها بزرگ شده‌اید و زندگی کرده‌اید فاصله نمی‌تواند بین ما و آن نغمه‌ها دوری ایجاد کند‌. من خودم با این تقسیم‌بندی موسیقی محلی و شهری موافق نیستم من می‌گویم موسیقی هم مثل سایر هنرها، مجموعه‌ای از هزاران نغمه است. در عالم نقاشی مجموعه‌ای از رنگ‌ها را دارید در موسیقی هم ما با اصوات و نغمه‌ها و آواها در ارتباطید که می‌خواهید به وسیله آن‌ها روی مخاطب تاثیر بگذارید.
من عموما با این بحث شهری و روستایی کردن هنر خیلی موافق نیستم چون شما می دانید جوامع بشری به شدت متحول شده و هنر تعاریفی دارد که متعلق به هر جایی باشد نمی‌تواند فارغ از آن تعاریف و خصایص هنری باشد حال ممکن است تحت تاثیر یک بوم ویژگی خاص خودش را داشته باشد.
 شما وقتی موسیقی هندی یا غرب را  می‌شنوید متوجه منطقه خاص موسیقایی می‌شوید قطعا موسیقی ما مردم خاورمیانه هم خصوصا ایران هم وقتی شنیده می‌شود مخاطبان می‌دانند متعلق به منطقه خاص است حال وقتی داخل ایران هم درباره سایر فرهنگها صحبت میکنیم خصلتهایی خاص خودشان را می‌بینیم ولی این نیست که هنرمندی که در خراسان زندگی می‌کند با هنرمندی که در پایتخت کشور زندگی می‌کند بتواند تفاوت‌های خاصی داشته باشند باید یکسری مفاهیم عام هنر در کارشان داشته باشند به اضافه تاثیراتی که از بومشان می‌پذیرند.
یک منطقه کویری حتما با منطقه چنگلی از نظر واژه، آرمان و … با هم  تفاوت خواهد داشت. ولی تاکید می‌کنم چه موسیقی و چه سایر هنرها باید دارای یکسری مفاهیمی باشند که از ابتدا بشر برای هنر تعریف کرده و توسط آن‌ها روی مخاطبش تاثیر بگذارد.
 
سال‌هاست که بخش  اعظمی از موسیقی‌های محلی یکسری مناطق به واسطه فوت  راویانش در حال از بین رفتن است به نظر شما چرا خیلی از این موسیقی‌ها نتوانسته به  نسل‌های دیگر منتقل شود و کاملا از بین رفته‌اند؟ و با توجه به این که شما اقدام به آهنگ‌سازی بر اساس موسیقی منطقه خود کردیده‌اید فکر می‌کنید این آثار  چه قدر می‌تواند بخش اعظمی از موسیقی زاگرس را حفظ و به آیندگان ارائه دهد‌؟
زندگی هر چیزی را  که برای بشر در سایر نقاط جهان تدارک دیده برای ما هم در نظر گرفته و  این سرنوشت همه است و ما هم به سرنوشتی خواهیم گذراند که بقیه گذرانده‌اند. اینکه بخشی از کسانی که راویان موسیقی‌های بومی ما بوده‌اند و در حال از بین رفتن هستند، واقعیت است و اینکه غفلت شده که بخشی از این موسیقی ها ثبت و ضبط شود واقعیت دیگری است.  اما متاسفانه بخشی از پژوهش‌گران و کسانی که می‌خواهند به اینها بپردازند گاه آن قدر از آن سوی بام می‌افتند که دنبال یکسری چیزهای خاص هستند که گویی دنبال یک نوع فسیل و سنگواره‌اند چیزی که باید بسیار  عجیب و غریب باشد که وقتی مخاطبی آن را می‌بیند تعجب کند.
ما یک سرگذشت مشترکی با اقوام متفاوت داشتیم منتها یک چیزی مثل نخ تسبیح ماها را به هم وصل می‌کرده که هم اکنون وجود دارد احیانا اگر راویان از بین رفتند ولی آن نخ تسبیح که کلی این موسیقی‌ها و فرهن‌گها را به هم پیوند می‌زده هست و وجود دارد و باز متاسفانه این واقعیت را نمی‌خواهند برای بومی‌ها ببیند که درسته باید یکسری از اصالت‌ها حفظ شود و برایش ارزش قائل شویم اما این در حد موزه است یعنی ما می‌توانیم اینها را در موزه‌ها نگه داریم و برایشان ارزش قائل شویم، نمی‌شود روی آنها ماند. یک عده آن قدر با تاسف با این قضیه برخورد می‌کنند که گذشته‌های ما را می‌خواهند تبدیل به یک بند و زنجیری بکنند که ازش نشود عبور کرد. مثلا فلان چنگی و یا دوتار نواز در خراسان اینگونه می‌نواخت و روایت می‌کرد بنا بر این اگر احیانا کسی در خراسان می‌خواهد کار موسیقی بکند باید حتما نعل به نعل عین همان موسیقی را اجرا کند و اگر چنین نشد این دیگر موسیقی خراسانی نیست در حالی که جوانانی که این همه برایشان متنوع حق انتخاب دیده شده و هزاران شبکه شبانه روز در دنیا در حال  تولید هستند  که جوان من ایرانی چه لر، چه عرب ،چه فارس ناگزیر آنها را نگاه می‌کند و ثانیه به ثانیه در این شبکه‌ها در حین انتخاب است؛  اگر قرار است من بومی هم جز انتخاب‌های این جوان باشم باید خودم  را به آن برسانم باید خودم را خودم را در دنیایی که دارد تغییر می‌کند هنگام و همراه کنم.
 
آیا آنچه در کشورهای دیگر نواخته و خوانده و ساخته می‌شود برای ۱۰۰ سال پیش‌شان است؟ آیا آنها هنوز به گذشته هایشان می پردازند یا اینکه آن گذشته ها را رحمانپورتبدیل به مواد خام برای استفاده در آینده کرده‌اند؟
آنها موسیقی‌های گذشته شان  را تبدیل به سکوی پرتاب کرده اند و نیامدند رویشان بایستند و تاکید کنند که موسیقی  این است و اگر نباشد دیگر موسیقی نیست.
شکی نیست ما ناراحتیم از این که بخشی از موسیقی ما تدوین و ثبت نشده و بخشی از موسیقی‌مان با روایانش از بین می‌رود ولی آن تجربه‌هایی که هنرمندان بومی در منطقه خودشان  کسب کرده‌اند و آموختند باید این اختیار  و اجازه را داشته باشند که با فضای روز جامعه حرف بزنند که اگر نزنند جا مانده‌اند و از زمره انتخاب جوانان کنار می‌روند و ناگزیر آن جوان موسیقی دیگری را انتخاب خواهد کرد.
ما هر کاری کنیم و بگویم که این نوع موسیقی متعلق به آبا و اجدادت بوده؛ می‌گوید نمی خواهم و این حسی را درمن ایجاد نمی‌کند. هر چند آن نغمه‌ها آن قدر سرشار از زیبایی و خلاقیت‌های هنری هستند که اگر از آن ها استفاده به روز بشود مورد سلیقه و پسند جوان امروزی هم قرار می‌گیرد ولی اگر قرار باشد رویشان تاکید و پافشاری کنیم که عینا دوتاری که باید فلان کس می‌زده تکرار شود غیر ممکن است.
در شرایط امروزی همه سازها الکترونیکی شده‌اند با این وضعیت دنیا ما را می‌گذارد و می‌رود ما مجبوریم چیزهایی که داشتیم را بیاوریم و با ظرف زمان ارائه دهیم‌.
در این گذر، کلام هم تغییر کرده من لرستانی که چندین سال پیش مشکل و دغدغه مردم سرزمینم کوچ بوده و الان پدیده‌ای به اسم کوچ یا به ندرت وجود دارد یا برانداخته شده و آنجا ترافیک؛ مسائل و مشکلات شهری مثل آلودگی و از بین رفتن محیط زیست و از بین رفتن جانواران و… دغدغه‌هایشان است من دیگر نمی‌توانم برای مردی که در حال کوچ است شعر بسرایم‌.
هر چند که آن‌ها باید پایه حرکتمان باشد یعنی از آن زیبایی‌ها باید استفاده کنیم اما فقط برای مواد کار نه به عنوان همه کار.
 آیا موسیقی ملی ما همان چیزی است که در  ۱۰۰ سال پیش اجرا می‌شده؟ الان استاد حسین علی‌زاده کارهایی می‌کنند که مرحوم صبا می‌کردند؟ این طوری نیست و همه چیز در حال تغییر است و هنر هم باید خودش را با این تغییرات همراه کند.

می‌توان گفت با قرار دادن جوان‌ها در این مسیر تغییر و بهره‌مندی از موسیقی‌های بومی شان در ساخت قطعات جدید، پیوند نسل جوان با موسیقی‌های محلی برقرار شود و آن فاصله‌ای که طی این سال‌ها از موسیقی فولک گرفته‌اند احیا شود؟
کسی نمی‌خواهد این تصمیم را بگیرد یا ابلاغش کند این نیازی به بخش نامه و گفتن ندارد این مسئله رخ داده به طوری که الان شاید صدها گروه زیرزمینی در نقاط غرب کشور زندگی می‌کنند و در حال تولید موسیقی هستند که یک روزی هم خودش را نشان خواهد داد.
به نظر من تمام آن‌هایی که زیر پوشش تعریف اقوام می‌روند جوان‌های‌شان در حال تولید کار هستند و در همین تلاطم و طوفان زایش، آرامشی پیدا می‌شود و تولیداتی که ماندگار است و مخاطب دارد خودشان را نشان خواهند داد.
 
با توجه به مواردی که عنوان کردید معتقد به این هستید که آینده موسیقی نواحی، با حضور جوانانی که در حال کار هستند به شیوه جدید، آینده خوبی خواهد بود ؟
 صدها نفر در همین منطقه لرستان بامحوریت خرم‌آباد در رشته های موسیقی با گرایش‌های متفاوت در حال تحصیل هستند این‌ها چه خواهند شد وکجا خواهند رفت؟ غیر ممکن است از دست و دهان این جوانان آثاری تولید نشود.
این همه آموزشگاه و مدارس موسیقی فعال هستند بالاخره  همه این‌ها لشکری را فراهم می‌آورد که غیر ممکن است از زیر دست این‌ها تولیدات بزرگ و امیدورار کننده بیرون نیاید .
 
خیلی از هنرمندان هم نسل شما معتقدند که دولت و بخش موسیقی دولتی توجهی به موسیقی نواحی نداشته و  نسبت به سایر ژانرها جدی گرفته نشده شما به عنوان یکی از بزرگان موسیقی زاگرس چه قدر این بی‌توجهی را عاملی در جهت از بین رفتن موسیقی‌های بومی و نواحی می‌دانید؟
متاسفانه مجموعه دولتی، کل موسیقی را خوب ندیدند و به آن نپرداختند چه برسد به موسیقی بومی و محلی. اما سال‌های اخیر قدرت این موسیقی و گروه‌های که در سراسر کشور تشکیل شدند و تلاش و زحمت صدها نفری که بدون توقع و بدون اتکا به جایی، با سرمایه شخصی توانستند خودشان را به مسئولین تحمیل کنند و توانستند به دولت و مسئولین بفهمانند اینجا هم خبری هست و باید بهش توجه کرد.
انگیزه‌ها در بین مدیران متفاوت است یک نفر با انگیزه اقتصادی جشنواره موسیقی محلی برگزار می‌کند و دیگری انگیزه سیاسی دارد و … ولی همه این‌ها با هر انگیزه‌ای که باشد تحت تاثیر قدرت زیاد این موسیقی است و افرادی که در این زمینه عمری را گذراندند به مدیران تحمیل کردند که این ژانر را هم ببینند و که خوشبختانه در سال‌های اخیر دیده شده. هر چند که چه ببینند و چه نبینند آن‌قدر این موسیقی جای خودش را باز کرده که دیگر نیازی به این قبیل توجهات نیست.
 در مرکز کشورمان کنسرت‌های بومی در کنار دیگر ژانرهای موسیقی برگزار می‌شود و تقریبا در تالار وحدت یک گروه بومی و یک گروه ملی تفاوت فروش چندانی ندارد در واقع  آهسته آهسته این‌ها خودی نشان دادند و جای خودش را باز کرد که در این میان خیلی از مسئولین می‌بینند و خیلی‌ها هم نمی‌بینند‌.
نمی‌شود امیدی داشت به این مسئولیت‌هایی که در موسیقی وجود دارد. موسیقی و هنر خودش خودش را تامین می‌کند و باز می‌آفریند و خودش برای خودش حتی بودجه به دست می‌آورد و شاهدش هم همین کنسرت‌هایی است که برگزار می‌شود.
به طور کلی وضعیت بدی نیست و ما از سر قدرت موسیقی بومی را فریاد زدیم و این‌ها هم شنیده‌اند حالا چه قدر بخواهند جدی بگیرند با خودشان است.
منبع: موسیقی ایرانیان