کوهنوردان حرفهای میدانند که گم شدن در کوهستان آن هم فصل زمستان و همزمان با سرماي شديد و بارش برف چه حس و حالی دارد!
زمانی که هوا و زمین سفید میشود و ديد تا فاصله یک متری کاهش پیدا میکند، اگر در برفها گير كرده باشي آن هم تک و تنها با بدنی آسیبدیده و تحلیل رفته، در سرمای شدیدي كه کسی نمیتواند در آن آزاد زنده بماند، بدون شک معجزهای بیش نیست!
"محمد لشنی" نمیخواست افسانه باشد و همیشه نامش بر سر زبانها بیافتد، لذا تلاشش را کرد تا به هر زحمتی شده برگردد و به همگان ثابت کند که خواستن توانستن است.
لشنی ثابت کرد که کوهنوردی آبدیده و ثابتقدم است که سالهاست با کوهستان عجین شده است. هرکس دیگری به جای او بود تاب سرمای کوهستان را نميآورد، اما او ماند تا قهرمان داستاني عجيب در تاريخ اشترانكوه لرستان باشد!
حال كوهنورد داستان ما گلهمند است! گلهمند از دوستانی که او را در آن شرایط بحرانی دیده و نجات دادهاند ولی بعدها زبان به نقل کنایه گشودهاند! خیلیها دوست داشتند سرنوشت کوهنورد ما به یک تراژدی ختم شود تا آنها باور کنند که حقیقت چیست؟ خیلیها میخواستند اين کوهنورد، بیجان و یخزده پیدا شود تا پیشگوییهای آنها درست از آب درآید و تسکینی بر کینههای گذشتهشان باشد!
گلایههای لشنی زیاد است ولی نه مکانی برای نقل آن است نه گوشی برای شنیدن!
به هر حال، خوشحالیم که محمد به دامان خانوادهاش بازگشت و بار دیگري لبخند را به لبان آنها نشاند. با ما همسفر محمد لشنی در خواندن اتفاقات ناگفته آن حادثه ناگوار شوید:
با توجه به شرایط محیطی و جو هوا، چرا به صورت انفرادی قصد صعود داشتيد؟
صعود انفرادی در جامعه کوهنوردان امري غیرعادی تلقی نمیشود و طبیعی است که کوهنورد صعود انفرادی داشته باشد. حتی برخي صعودهای هیمالیا هم به صورت انفرادی صورت ميگیرد. من هم با توجه به این که عضو خانه کوهنورد دورود هستم و از شلوغیهای شهرنشینی خسته شده بودم، تصمیم گرفتم صعود انفرادی انجام دهم. با توجه به فنی بودن مسیر تصمیم گرفتم به تنهایی صعودم را انجام بدهم تا مشکلی برای کسی به وجود نیاید.
از روز صعود شروع کنیم. چه زماني صعود را شروع کردی؟
روز جمعه 25 بهمنماه 1392 ساعت 5 صبح به قصد فتح قله پریز صعود انفرادیم را آغاز کردم. ارتفاع پریزکوه 3090 متر است که دارای دیوارههای عظیم صخرهای است و از 3 جناح حالت دیواره صخرهای و از یک طرف حالت یال خاکی تپهشکل دارد که به پایین دست راه دارد.
خب، از صبح که صعود را آغاز کردید. از کدام مسیر تصمیم به فتح قله گرفتید؟
ساعت 6 صبح از روستای چشمه سرنجه به سمت ارتفاعات راه افتادم .حدود ساعت 12 به چشمه دوم راکن رسیدم و ساعت 12:30سر یال پریز بودم. ساعت 13 به پای دیواره "پیاره " رسیدم. "پیاره"به معنای راه مردان است. ابتدا مسیر را بدن کوله پشتی مورد ارزیابی قرار دادم. با توجه به شناختی که از توانایی های خود و دیواره و با توجه به امکاناتی که در اختیار داشتم مشکلی برای ادامه صعود نداشتم. چون مسیر دیواره به صورت دیوارههای صخرهای و برفی و یخزده است به صورت فنی صعودم را آغاز کردم. با توجه به این که در اواسط روز هوا گرم میشود مقداری از برف مسیر از حالت یخزدگی خارج شده بود و حالت نرم داشتند. تا اواسط مسیر صعودم ترکیبی از صخره، برف نرم و یخ بود.از اواسط مسیر با توجه به امکاناتی که همراه داشتم تصمیم گرفتم از مسیر صخره ادامه بدهم. این مرحله از صعودم حدود یک تا یک ساعت و نیم طول کشید. ساعت 17 موفق به فتح پریز شدم. با توجه به شناختی که از تواناییهای خودم و منطقه داشتم تصمیم گرفتم برای فرود از پلههای پریز عبور کنم.
برنامهریزی شما از قبل این بود که پيش از تاریکی هوا برگردید؟
بله ولی به دلیل سنگینی کولهپشتی و نامساعد شرایط مسیر صعودم بیش از آنچه که تصور داشتم طول کشید. از قبل تصمیم داشتم که مسیر صخرهای و یخزده را قبل تاریک شدن هوا پشت سر بگذارم ولی به دلیل صعود سنگینی که داشتم پیش بینیام درست از آب درنیامد.
آن روز اطلاعی به خانوادهتان ندادید که در چه شرایطی هستید؟ آن جا موبایل کاربرد دارد؟
هنگامي که قله کوه را فتح کردم به خانوادهام از طریق پیام کوتاه اطلاع دادم که موفق شدهام و الان قصد دارم از پایین بیایم. همچنین یکی از همنوردانم به نام سروندی که در مسیر همدگیر رو ملاقات کرده بودیم پس از بازگشتن به خانه به من زنگ زد و من نیز جزئیات صعود و مسیر فرودم را برای ایشان توضیح دادم.
پس در هنگام رفتن به پریز و در مسیر کوهنوردای دیگری را ملاقات کردهايد؟ آنها هم به قصد فتح پریز آمده بودند؟
معمولاً از روستای چشمه سرنجه تا چشمه راکن مسیر پرترددی میباشد ولی از چشمه راکن تا پریز را افراد معدودی میپیمایند. در مسیر همنوردم به نام سروندی را ملاقات کردیم و با هم در مورد صعودم گفت و گو کردیم.من اولین کسی بودم که در فصل زمستان موفق به فتح قله شدم. شما که موبایل به همراه داشتید و موبایل نیز آنتن می داد پس چرا در آن چند روز تماسی نگرفتید؟ شب رقبا از صعودم ماشینم مورد دستبرد قرار گرفت و وسایل داخل آن از قبیل چراغ پیشانی و ... به سرقت رفت. متاسفانه به دلیل
پیگیری کارهای سرقت ماشین و جمعآوری وسایل برای صعود موفق به شارژ کردن باتری موبایلم نشدم. پس از فتح قله آخرین تماسهایم با خانواده و دوستم سروندی بود. پس از آن باتری موبایلم تمام شد و دیگر قادر به تماس با کسی نبودم.
تصمیم نگرفتید که شب را در بام پریز سپری کنید تا هوا روشن شود؟
تقریباً نزدیکیهای پلههای پریز رسیده بودم که هوا تاریک شد. به دلیل این که وسایل روشنایی به همراه نداشتم و مسیر پلهها یخ زده بود و فرود از آن خطرناک و همراه با ریسک زیادی بود. به همین دلیل مسیرم را تغییر دادم. مسیر دومی را که انتخاب کرده بودم از سمت شرق پریز و از یال رزستان که به روستای دره اسپر میرسید، بود. به سمت شرق به راه افتادم و پس از حدود یک ساعت طی مسیر ناگهان زیر پایم خالی شد و دیگر هیچ چیز متوجه نشدم.
بعد از به هوش آمدن شرایط جسمانیتان چگونه بود؟ در چه جایی سقوط کرده بودید؟
بعد از سقوط چیزی را به یاد ندارم تا این که با صدای هلیکوپتر به هوش آمدم. وقتی هوشیاریام بهتر شد، متوجه شدم در یک چاهي به عمق 18 متر یا بیشتر سقوط کردهام. خوشبختانه تا انتهای چاه سقوط نکرده بودم و در میانههای چاه گیر کرده بودم. سپس یک ارزیابی از وضعیت جسمانی خودم انجام دادم. خوشبختانه هوشیاریام در سطح مطلوبی قرار داشت و مقداری در ناحیه کمر و زانو احساس درد داشتم. از ناحیه انگشتان پا نیز احساس کرختی و بیحسی و سرمازدگی میکردم. به همین دلیل احساس خطر کردم و کیسه خوابی را که به همراه داشتم به دور پایم پیچیدم تا گرم نگه داشته شود ولی امکان دراز کشیدن نداشتم. پس از این که شرایطم مقداری رو به راه شد یک ارزیابی برای خروج از چاه انجام دادم و سعی کردم از چاه خارج شوم ولی به دلیل این که بیش از 48 ساعت بیهوش بودم و قبلش از سقوطم یک صعود سنگین داشتم و نیروی بدنم تحلیل رفته بود، توان صعود نداشتم.
زمانی که به هوش آمدید احتمال می دادید چقدر بیهوش شده باشید؟
طبق گفتههای اطرافیانم هلیکوپتر روز یکشنبه بین صبح تا ظهر پرواز خودش رو انجام داده است. من شب به درون چاه سقوط کرده بودم و هنگامی که هوا روشن بود به هوش آمده بودم. به همین دلیل احتمال میدادم فقط یک شبانه روز بیهوش بودهام ولی وقتی نجات پیدا کردم متوجه شدم که 2 شبانه روز بیهوش بودهام و روز یکشنبه به هوش آمدهام.
چه زمانی موفق به خروج از چاهی که در آن افتاده بودید، شدید؟
پس از یک صعود ناموفق از دیواره چاه مجبور شدم یک شب دیگر بمانم تا اوضاع جسمیام مقداری بهبود یابد. روز بعد(دوشنبه) تمام سعی و تلاشم را به کار گرفتم تا از چاه خارج شوم. هنگام صعود نمیشد با کولهپشتی از دیواره بالا رفت به همین دلیل کولهپشتی را به وسیله طنابی که همراه داشتم به دنبال خودم میکشید تا این که بالاخره موفق به خروج شدم.
پس از خروج، شرایط کوهستان چگونه بود؟
در آن روز کوهستان پوشیده از ابر بود و برف شدیدی در حال بارش بود. شرایط هوا به صورت "پاک سفیدی" بود یعنی زمین و هوا به خاطر بارش برف سفید بود و دید خیلی کاهش پیدا کرده بود، ولی مجبور بودم مسیرم را به سمت یال شرقی ادامه بدهم.
چقدر طول کشید تا به یال شرقی برسید؟
در شرایط عادی از پلههای پریز تا یال شرقی حدود 3تا 4 ساعت پیاده روی دارد. ولی در آن شرایط به دلیل بارش شدید برف، مساعد نبودن شرایط جسمانی و کولهپشتی سنگین و برف کوبی مسیر، هنگام تاریکی هوا به سر یال شرقی رسیدم.
وقتی به سر یال رسیدید چه احساسی داشتید؟
خیلی خوشحال بودم به خاطر این که در آن شرایط سخت مسیر را درست آمده بود و تجارب و شناختم از پریز در اینجا به کمکم آمده بود.
با توجه به تاریکی هوا ادامه مسیر دادید؟
هنگامی که اطمینان خاطر پیدا کردم که مسیر را درست آمده ام برای تجدید قوا یک لانه برفی درست کردم که فقط برای ساعتی در آن استراحت کنم. به دلیل ضعف جسمانی قادر به ساخت اطاق برفی نبودم. در آنجا استراحت کردم سپس به سمت پایین یال حرکت کردم (حدود ساعت 21 یا 22 شب با توجه به تاریکی هوا)
بعد از حرکت از حفره برفی به محلی که در انجا پیدا شدید رسیدید؟
بعد از استراحت شروع به کم کردن ارتفاع کردم تا به منطقه جنگلی به نام "رزستان" رسیدم. در حال عبور از مسیر جنگلی بودم که در بین درختان از پا افتادم. چند ساعتی در همان حالت بر روی زمین افتاده بودم تا توانستم خودم را به شکاف کوهی که در آن نزدیکی وجود داشت برسانم. برای این که بتوانم لباس هایم را خشک کنم و خود را از خطر یخزدگی در آن محل به دلیل سرمای زیاد محافظت کنم مقداری چوب جمع کردم و به هر زحمتی بود آتشی کوچک درست کردم. سپس لباسهایم را خشک کردم. از شدت خستگی نمیدانم چه وقت خوابم برد تا با طلوع آفتاب بیدار شدم. اولین کاری که کردم جمعآوری چوب برای آتش خاموش شده بود. سپس از اندک مواد غذایی که برایم باقی مانده بود خوردم. قصد حرکت داشتم ولی به معنای واقعی کلمه توان حرکت نداشتم. در همان دقایق صدای داد و فریاد انسان به گوشم رسید. میدانستم چند روزی از بیخبر هستند. به دقت گوش کردم تا مطمئن شدم واقعاً صدای انسان است. چند دقیقهای صبر کردم تا آن افراد در محدودهي دید من قرار بگیرند و وارد درهای(دره رزستان) بشوند که من بر آن مشرف بودم. به سختی توانستم آنها را از حضور خودم در دامنهي کوه با خبر کنم. بعد از این که گروه جستوجو متوجه شدن به سمت حرکت کردن و به من رسیدند. این افراد مرا به به روستای دره اسپر رساندند و از آنجا به بیمارستان 7 تیر دورود اعزام شدم.
میدانید این افراد چه کسانی بودند؟
طبق گفتههای خودشان که بعدا برایم نقل کردهاند این گروه متشکل از آقایان داوری، اسلامپناه، ساکی و یاراحمدی از همنوردان نزدیک و اعضای گروه امداد نجات بودند.
در آن لحظات سخت و دلهرهآور دلشوره یا نگرانی نداشتید؟
با توجه به شناختی که از توانایی های خودم و منطقه داشتم چندان نگرانی یا اضطرابی نداشتم.
رابطه شما با خدا در آن لحظات تنهایی چه بود؟ چه درخواستی از خدا میکردید؟
انسان در این شرایط احساس نزدیکی با خدای خود میکند و من همه مدتی که در آن شرایط بودم این شعر را در ذهنم مرور میکردم:
"گر نگهدار من آن است که من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد"
چه چیزی باعث دلگرمی شما می شد تا آن شرایط سخت را تحمل کنید؟
صد در صد این حس را داشتم که خانواده و اطرافیانم نگران من هستند، زیرا با این شرایط بیگانه نیستم. سالهای زیادی کوهنوردی حرفهای انجام دادهام و میدانم که زمانی که یک فرد از کوه برنگردد چه تاثیری بر دیگران دارد. با توجه به اعتقاداتی که ما داریم و معتقدیم که هر کار یا دعای خیری بینتیجه نمیماند و انسان تاثیر اعمال نیک خود را در این دنیا میبیند.
آیا معتقد نیستید که نجات پیدا کردن شما به خاطر دعاهای مردم یا خانوادتان یا کارهای نیکی که قبلن انجام داده بودید هست؟
بله سخن شما کاملاً درست است و من نیز به این مطلب اعتقاد دارم و در طی آن چند روز دعاهای مردم و لطف خداوند در من یک موج مثبت ایجاد میکرد که باعث خیلی از مسائل میشد و خودم این مسأله را یک معجزه میدانم.
هنگامی که صدای امدادگران را شنیدید چه احساسی داشتید؟
خیلی خوشحال شدم(در صورتش اثرات خوشحالی لحظه پیدا شدنش هویداست. شايد دقيقاً حس خوب آن لحظه به او دست داده باشد...)
با شنیدن صدای هلیکوپتر چه احساسی پیدا کردید؟
فهمیدم که عمق حادثه چقدر است!
قبلاً دچار حادثه این چنینی نشده بودید؟
به عنوان امدادگر زیاد امداد کوهستان داشتم ولی شخصا دچار حادثه اینچنین نشده بودم.
هنگامی که برای بار اول با خانواده دیدار کردید چه احساسی داشتید؟
هنگام ملاقات اولیه در بیمارستان به دلیل این که شرایط روحی و جسمی مساعدی نداشتم و هنوز در شوک حادثه بودم(به نقل از اطرافیانم در بیمارستان مرتب فریاد میزدم افتادم افتادم)چیزی متوجه نشدم، ولی پس از بهبودی نسبی خیلی اظهار خوشحالی میکردند.
اگر این هفته بارش سنگین برف داشته باشیم باز هم به صورت انفرادی صعود میکنید؟
خیلی کم پیش میآید که صعود انفرادی داشته باشم و قبل از این یک صعود انفرادی به قله شاهنشین داشتهام. با توجه به مسوولیتهایی که داشتهام فرصت صعود انفرادی نداشتهام.
در حال حاضر چطور؟ اگر موقعیت مهیا بشود؟
علم کوهنوردی به من اجازه نمیدهد که تا 72 ساعت پس از بارش باران برف صعود داشته باشم. ترجیح میدهم بعد از این به صورت گروهی صعود داشته باشم.
شغل شما چیست؟
شغل آزاد دارم
ازدواج کردهاید؟
بله ازدواج کردهام و حاصل ازدواجم یک دختر است.
اگر صحبت پایانی دارید بفرمایید.
جا دارد از فرمانداری، هلالاحمر، کوهنوردان شهرستان دورود، انجمن کوهنوردان ایران نمایندگی دورود، گروه کوهنوردی سایپا، مردم شریف دورود و اهالی روستاهای چشمع سرنجه و دره اسپر و همه عزیزانی که از سراسر کشور در این مدت برای نجات من تلاش كرده و زحمت کشیدند، تشکر کنم.
گفتوگو از: ظفر پاپي/ دورود