در خصوص آسیبشناسی خانواده در لرستان مصاحبهای با اردشیر بهرامی دانشآموخته رشته جامعهشناسی انجام دادیم. در قسمت اول این گزارش اشاره شد که بهسادگی نمیتوان افراد جامعه را در یک طیف دو قطبی سنت- مدرن یا نسل پدران سنی - فرزندان مدرن، تعریف کرد و صرفاً با پدیده شکاف نسلی تغییرات خانواده در لرستان را تحلیل نمود. مردم اغلب به اقتضای موقعیت¬های اجتماعی، مناسبات فرهنگی، زبانی، هویتی و. در بین سنت و مدرن دست به گزینش هایی میزنند و اغلب تضادها و تناقض¬هایی همراه خود دارند که ناشی از تغییرات گسترده توسعه است. همه اقشار جامعه از پیر و جوان، زن و مرد، فقیر و مرفه، تحصیل کرده و بیسواد خواه وناخواه در معرض این تغییرات و تحولات چند دهه اخیر قرارگرفته اند. همچنین بیان شد که یکی از مهمترین آسیبهای فضای کنش متقابل خانواده، این است که فضای گفتگوها بهشدت دارای ایراد و اشکال است و فضای تفاهم وجود ندارد. در این شماره قسمت دوم گزارش ارائه میگردد:
فاصله سنی و عاطفی بین والدین و فرزندان واقعیت بغرنج خانوادههای امروزی است به نظر شما چگونه این فاصله را باید کم کنیم تا خانواده سامان یابد؟
خویشتنداری در جوانان ما وجود دارد اما محرکهای جنسی و پورنوگرافی هر لحظه روی گوشیها، کلیپها سکسی، داستانهای فضای مجازی روح و روان جوان و نوجوان را به مثابه یک سونامی به هم میریزد و مدام باید خودداری کند. این فضا را چگونه باید تجربه کند؟ او فکر میکند دنیای سنتی والدین و دنیای سنتی است که مانع لذت و کامیابی و شادی او میشود. فکر میکند ریشه فقر و بیکاریاش پدر کشاورز یا معلم و... است. جوان امروز درک درستی از فرایندهای بیکاری و فقر و نابرابری و بیعدالتی ندارد. هنوز عقلانیت و منطق مدرن را نمیشناسد. قواعد رفتاری و بازی این دنیای نامأنوس جدید را نمیشناسد. مسلم است هم خودش آسیب میبیند و هم خانواده نسبت به وی موضع مخالف میگیرد. فضای گفتگو کمکم تیره میشود و پدر هم با آن همه عزت و احترامی که از فرزندش میخواهد چیزی دریافت نمیکند. به همهچیز شک میکند. فرزند خود را بیگانه از خود تلقی مینماید و فرزند ممکن است رفتار شبه انحرافی از خود نشان دهد که فضای بیاعتمادی و ناامنی در خانواده ایجاد کند. حال سؤال این است باید چکار کرد؟ راهکار چیست؟ آیا میشود پدر و مادر که تقریباً درک درستی از فضای پرمخاطره دنیای جدید ندارند بتوانند خود را جای فرزند امروزی قرار دهند. آنها تعابیر جالبی دارند میگویند جوان است و کلهاش باد دارد! جوان است غرور دارد! جوان مثل دیگ زودپز است اگر شعلهاش را تنظیم نکنی منفجر میشود. انفجار جوان ما همانجایی است که نارضایتی خود را به شیوههایی همچون پرخاشگری، داد و بیداد، بیتوجهی به حرفها و نظرات والدین، فرار از خانه، پناه آوردن به دام اعتیاد، دوری گزینی از خانواده دیده میشود. ما باید با والدین صحبت کنیم، دنیای پراسترس و ناامن و آینده پر ابهام امروز جوان را برای وی توضیح دهیم. باید درک اشتباهی که فرزندان و والدین از هم دارند را تصحیح کنیم. تنها راهحل ایجاد گفتگو و مفاهمه بیشتر است. پدر امروز باید هویت تغییریافته فرزند را به رسمیت بشناسد و درک کند؛ فرزند نوجوان و جوان نیز احترام جایگاه پدر را رعایت و دنیای ساده و بیپیرایه سنتی که او تجربه کرده را درک نماید. در واقع فرزند نیاز به آزادی و تجربه در دنیای جدید دارد و پدر و مادر نیاز به احترام و توجه دارد! هر دو این نیازها را درون خانواده جستجو میکنند. باید در محیط خانواده با گفتگو این نیازها را برطرف و به هم نزدیک نمود. فاصله عمیقی که بین در گروه فرزندان و والدین احساس میشود را میشود با نگاه عمیقتری به گذشته و فهم پیچیدگی دنیای امروز را پر کرد. اینکه فرهنگ و زندگی اجتماعی و روابط خانوادگی بر چه پایهای استوار بوده است؟ چه اتفاقی برای ما این فرهنگ افتاده و قراره در امروز و آینده در کدام مسیر حرکت کنیم؟ با کدام اندوخته؟ کدام دانش و مهارت؟ کدام تجربه؟ قراره باکی این سفر را آغاز کنیم؟ آیا من برای عبور از دوران گذار میتوانم گرمای دست و پدر و مادر و دانش و تجربهاش را توشه راهم کنم؟ یا تنهایی و با الگوها و سبکهای زندگی بیرونی و بیگانه میخواهم عبور کنم؟ پرسشهای زیادی برای عبور از این دوران گذار داریم. من فکرمیکنم فقط میزان آمادگی و نحوه پذیرش ما از دنیای جدید بسیار مهم است. اندکی صبر، حوصله و خویشتنداری برای فهم درست، انتخاب و گزینش درست و درنهایت نهادینه کردن الگوها و در عین حال انعطافپذیری بالایی لازم است. چون سرعت تغییر بسیار بالاست. شما کافیه فقط به تغییر مبلمان خانههای روستایی طی سه دهه گذشته نگاهی بی اندازید. میبینید که تقریباً هر ده سال یک شیوه معماری و تغییر الگو تجربه کرده است. رد مورد فرهنگ و رفتارها و باروها این تغییر شتاب و گستره بیشتر دشات هاست... و این است که یک جامعه سنتی و مذهبی در شرایط تغییرات سریع و گسترده آسیب میبیند. بنده بر این باورم تغییر ذات جامعه است چون انسانها هر روز میاندیشند و میخواهند خود ارتقاء دهند؛ اما دنیای تغییر هرچه بیشتر و گستردهتر باشد احتمالاً شدت آسیب آن هم بیشتر است. درست مثل یک استکان که وقتی آب جوش أد آن میریزم فوری ترک برمیدارد و می¬شکند. چون تغییر از هوای سرد به گرم خیلی سریع اتفاق افتاده... پرخاشگری و خشونت و افسردگی و رفتارهای شبهخودکشی نشانههای این تغییر سریع است؛ اما برای داشتن یک شرایط ایمن و مناسب در خانواده و جامعه بیش از هر زمانی به مشورت و گفتگو و مطالعه و تفکر برای درک درست همین تغییرات فرهنگ و اجتماع داریم. لزوماً هر چیزی اگر با سلیقه و الگوهای ما سازگار نباشد بد نیست. ممکن است در شرایط و دوران دیگر از زندگی بسیار مهم و کارساز باشد.
در بسیاری از نابهنجاریهای اجتماعی چون خودکشی و قتلهای ناموسی رد پای عشق وجود دارد. چرا عشق در لرستان با وجود مقدس بودن خودکشی تولید میکند؟
جوانان ما با وجود انگارهها و ته نشستهای فرهنگی میخواهند پیوند رابطه جنسی، عشقی و ازدواج را دریک نفر ایجاد کنند درحالی که در سایر فرهنگها این انگارهها تفکیک شده است؛ یعنی همزمان فرد یک معشوقه دارد، در عین حال روابط دوستی (دوست اجتماعی) با جنس مخالف دارد و در عین حال روابط جنسی با فرد دیگر دارد و در آینده هم با فرد دیگری ازدواج خواهد کرد و نقش خانوادگی پیدا ایفاء می¬کند.
اما جوان در جامعه لر میخواهد این سه مقوله را در یک شرایط خاص پیدا کند که به ازدواج وی منتهی شود؛ اما همه شرایط برای این سه ضلع پیوند این مثلث (تجربه دوستی، عشق و رابطه جنسی) مهیا نمیشود؛ و فرد با تقدسی که برای عشق قائل است خود را با تناقضهای این سه ضلع به افکار خودکشی کشیده میشود؛ و میخواهد برای عبور از این رنج جانکاه خود از سر راه بردارد. چون در ناخودآگاه جمعی جامعه لرها عشق هنوز تقدس و حرمت دارد و توجیهکننده بسیار مهمی برای خودکشی است. بیدلیل نیست اولین سؤال به هنگام خودکشی میگویند عاشق بود؟ کسی را دوست داشت؟ مشکل ازدواج داشت؟ افسرده بود؟ افسردگی که منظور ناشی از ازدواج باشد و جالبه خودکشیهای جوانان اکثراً حول محور ازدواج و عشق میچرخد. چون باورهای مرتبط با عشق در جامعه ما بسیار عمیق و نهادینه است. به جرئت میتوان گفت روابط بین افراد رد جامعه لر بسیار سالم و اخلاقی است. این اخلاقی بودن در جامعه است که فرد بسیاری از نیازهای عاطفی و جنسی خود را سرکوب میکند و بهصورت خشم و پرخاشگری خود را نشان میدهد. این همان چیزی است که ما باید در ناخودآگاه جمعی جامعه و خانوادهها لر جستجو کنیم. شاید خیلیها با نظرات من مخالف باشند اما سؤال من از ذهن مردم عزیز این است خیانت در جامعه لرها چه مجازاتی در بردارد آیا چیزی جز مرگ و دعواهای بسیار شدید میتواند برایش در نظر گرفت؟ درحالی که درکلان شهرها و فرهنگهای دیگر به مسامحه و گاهی اوقات انتقام مقابله به مثل با مساله خیانت با خیانت برخود میکنند. جامعه لر یک جامعه اخلاقی است و بهشدت با الگوی تعصبات ناموسی که نشانه اخلاقی بودن جامعه است. وقتی گفته میشود «مگه خودت خواهر مادر نداری!» این یک بخش اخلاق است. ولی ما از آن طرف بام افتادهایم... یعنی ناموسپرستی در جامعه لرها موجب بروز خشونتها و قتلها و ایجاد سلطههای سنگین در فضای خانواده بهویژه برای دختران و زنان جامعه میشود.
به نظر شما چرا بهسختی درک متقابل بین افراد خانواده ایجاد میشود؟
خانواده ما در دوران کنونی نتوانسته با هوشمندی و عقلانیت فضای اطراف و درون خودش را بشناسد و بازیابی کند و حجم انبوهی از اطلاعات و یافتهها و رفتارهای جدید به خورد خانواده داده شده بیآنکه قرار باشد از این اطلاعات و سبکهای جدید زندگی استفاده شود. فقط مصرفکننده سبک زندگی جدید دیگران و بیرونیها هستیم. خانواده ما نسبت به رسانه¬ها، دنیای مجازی، فشارهای بیرون، سازمانهای، نهادهای دولتی و اجتماعات بیرونی هر روز کوچکتر و ضعیفتر شده و نقش کنشگری خانواده تضعیفشده اگرچه در حال دگردیسی است و برای پذیرش نقشهای جدیدش دردهای سنگینی را دارد به جان میخرد؛ و برخی آدمها از این هویت جدید بیزار و فراری هستند. وجود انگهایی همچون خانواده مشکلدار، خانواده بی گپ و کوچک، خانواده لچر،... باعث تضعیف خانواده دوران جدید شدند.
ما چگونه باید فضای بین دنیای سنت و مدرن را آشتی بدهیم؟ دنیای مدرن یک دنیای بیگانه و نامانوس است و غریبه است یا عاشق چشم و بروی جوانان ما که میخواهد ما را به نشاط و شادی برساند؟ کدام مؤلفههای جدید را باید در زندگی مدرن بپذیریم؟ آیا اصلاً میشود این دو دنیا را باهم آشتی داد و درک متقابل به وجود آورد؟
در لرستان خشونتهای کلامی بهصورت ملموس وجود دارد. هنوز پیوند واژهها، اصطلاحات، کنایهها، موسیقی و ادبیات عامه با معیشتهای گذشته مردم مثل کوچنشینی و دامداری و کشاورزی برقرار و درهم تنیده است و این زبان برای انسانهای امروزی اندکی بیگانه است؛ و گاهی اوقات به استهزاء دیده میشود.
در فضای تعامل و گفتگوها وقتی همه با هم حرف میزنیم. وقتی همه بلندبلند حرف میزنند. وقتی همه میخواهیم فقط حرف بزنیم، طبیعی است که از برخورد این گفتگوها راه تفاهم و درک متقابل ایجاد نخواهد شد. یکی از ویژگیهای روانشناسی اجتماعی مردم ما که موجب میشود گفتگو محترمانه و منطقی و پایدار شکل نگیرد عجول بودن ماست. این عجول بودن خود را رد فضای گفتگو نشان میدهد. طرف هنوز زبان و کلام آغاز نکرده تذکر دریافت میکند که بس، کِش (لری همان بس کن) یعنی فرصت شکلگیری یک گفتگوی طولانی که میتواند به احساس دوستی و احترام عمیق منجر شود داده نمیشود. باور داشتن به حل مسائل و مشکلات با زود تعصب و قدرت از دیگر مواردی است که درک متقابل را دچار مشکل نموده است. حتی در صمیمیترین روابط و نسبهای خویشاوندی. روابط احساسی و عواطف بیشتر جسمی و جسم درگیر میشود. یا اینکه در فضای گفتگو شوخیها اغلب به تنش منجر میشود. در شوخیها توهین حضور پررنگی دارد. در مقابل اینهمه ویژگی منفی، بخشندگی و گذشت ذات لرهاست و کینه و دشمنی در جامعه لر کمتر دیده میشود. همین چیزهای ساده را باید اصلاح کرد و تغییر داد تا خانواده ما نفس بکشد و هوای تازه به خونش وارد شود... جامعه ما بیش از هرزمانی به هوای تازه و لبخند نیاز دارد... درست است که فقر است و بیکار و خشم در چهره آدمها دیده میشود... اما میشود به گونه دیگری با عشق و احترام به هم نگاه کنیم... فضای بیرون فضای کار و زندگی اجتماعی است اما احساس نا امنی داریم... نکته امروز باکسی حرفم شود؟! میشود «عشق و دوستی» و «بخشش و گذشت» این دو مروارید گمشده فرهنگ لری را در زندگی خانوادگی زنده کرد... فقط با درک متقابل از دیگری.
ادامه دارد...
دیدگاهها